Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
head-hunter
شکارگر سر
head-hunter
بنگاه کاریاب
Other Matches
hunter
شکارچی
hunter
صیاد
hunter
اسب یا سگ شکاری
hunter
جوینده
hunter
اسب شکار
hunter
سگ شکاری
hunter
شکارگر
hungry as a hunter
<idiom>
آنقدر گشنه که روده بزرگ روده کوچک را بخورد
bargain hunter
کسی که دنبال قیمت خیلی ارزان می گردد.
Bounty hunter
جایزه بگیر،کسی که کارش دستگیری خلافکارها برای گرفتن جایزه است
hunter track
مسیر اکتشافی کشتی مین یاب یا مامور کشف و خنثی کردن مین
hunter's round
نوعی مسابقه صحرایی
hunter killer
نیروهای شکاری و انهدامی دریایی یکان مامور جستجو وانهدام زیردریایی دشمن
fortune hunter
درطلب زن ثروتمند
bow hunter
شکارچی با تیر و کمان
pot hunter
شکارچی که هر چه دید شکارمیکند
head to head polymer
بسپار سر به سر
head way
پیشروی
head for
به سمت معینی در حرکت بودن
to keep one's head
ارام یاخون سردبودن
head way
بلندی طاق سرعت
Off with his head !
سرش را ببرید !
head well
مادر چاه
to go off one's head
دیوانه شدن
keep one's head
خونسردبودن
head-on
روبرو
head-on
نوک به نوک
head first
باکله
head-on
از سر
head-first
باکله
head first
سربجلو
head first
از سر سراسیمه
head-first
سربجلو
head-first
از سر سراسیمه
off with his head
سرش را از تن جدا کنید
keep one's head
دست پاچه نشدن
head-on
از طرف سر
head way
پیشرفت
head-on
<idiom>
فرجام مواجه شدن با
head off
<idiom>
مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head off
<idiom>
به عقب برگشتن
get it through one's head
<idiom>
فهمیدن ،باورداشتن
go to one's head
<idiom>
مغرور شدن
over head
هزینه سربار
head off
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
per head
متوسطمیانگین
head down
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
R/W head
وسیله
from head to f.
ازسرتاپا
go head
پیش بروید
go head
ادامه بدهید بفرماید
go to head of
مست کردن
one way head
سریکجهته
head-on
<idiom>
برعلیه کسی بودن
head out
<idiom>
ترک کردن
head way
بجلو
well head
سر چشمه
to get anything into ones head
چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
with head on
سربه پیش سر به جلو
to head off
عازم شدن
[گردش]
head up
بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head to head
رقابت شانه به شانه
over one's head
<idiom>
به مقام بالاتری رفتن
over one's head
<idiom>
خیلی سخت برای درک
on/upon one's head
<idiom>
برای خودش
keep one's head
<idiom>
head up
<idiom>
رهبر
head well
چاه پیشکار
R/W head
HEAD WRITE/READ
head-on
شاخ بشاخ
head
دهانه
head
انتها دماغه
head
ابتداء
head
نوک
head
عناصر اولیه ستون
head
پیش رو
head
رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head
سرپل توالت ناو
head
عازم شدن سرپل گرفتن
head
مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head
توپی کامل و سایر متعلقات
head
ضربه با سر
head
هد
head
سرفشنگ
head
انتهای میز بیلیارد
head
راس عدد
head
دربالا واقع شدن
head
منتها درجه موی سر
head
فهم
head
خط سر
head
فرق سرصفحه
head
سرستون
head
موضوع
head
سردرخت
head
اصلی
head
عمده
head
سالار عنوان
head
رئیس
head
مهم
head
: سرگذاشتن به
head
دارای سرکردن
head
ریاست داشتن بر رهبری کردن
head
کله
head on
نوک به نوک
head
دماغه
head
بخش بالایی وسیله
head
دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head
شبکه یا بدنه
head
وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head
دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head
بعد بالایی کتاب یا بدنه
head
سر
head
اولین عنصر داده در لیست بودن
head on
شاخ بشاخ
head on
از سر
head on
از طرف سر
head on
روبرو
head
ارتفاع فشاری
head
عنوان مبحث
head
راس
head
موضوع در راس چیزی واقع شدن
head
رهبری کردن مقاومت کردن
head
دهنه ابزار
head
نوک پیکان
head
افت
head
ارتفاع ریزش سر رولور سر
head
طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head
دستشویی قایق بالای بادبان
round head
سر گرد
read head
نوک خواندن
raw head
نوک خواننده
round head
برگردان
raise its head
پدید امدن
rivet head
کله پرچ
raw head
نوک خواندن
sculptured head
پیکره سر ادمی
raise its head
پیدا شدن
read head
نوک خواننده
read head
هد خواندن راس خواندن
record head
نوک ضبط
recording head
نوک ضبط
running head
خط عنوان هرصفحه در متن
scald head
کچلی
tension head
بار کشش
the crown of the head
فرق سر
to bob one's head
کوتاه کردن موی سر کسی
to knock head
سجود
to gather head
نیروگرفتن
to gather head
قوت گرفتن سرپیداکردن
to hide one's head
ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
to hit someone on the head
بر سر کمی زدن
to keep ones head above water
خود را از بار بدهی رها کردن
to knock head
چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
t head bolt
پیچ چکشی شکل " T "
ti lift one's head
نیرو گرفتن
swelled head
دارای عقاید بزرگ خود فروش
sculptured head
سردیس
print head
هد چاپ
shock head
انبوه گیسو
shock head
دارای موی فراوان
spear head
گروه جلودار
spear head
گروه نوک درحمله یا سر جلودار
spindle head
سر هرزگرد
splash head
پاشش گیر
static head
فشار ایستایی
swelled head
خودخواه
to knock head
پیشانی برخاک نهادن
she has a well poised head
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
long head
زیرکی
lose one's head
دیوانه شدن
lost head
افت بار
lunk head
ادم کله خر
magnetic head
نوک مغناطیسی
magnetic head
هد مغناطیسی
manufactured head
سر ساخته شده
mast head
نوک دکل کشتی
movable head
با نوک متحرک
moving head
با نوک متحرک
long head
دوراندیشی
letter head
کاغذیکه نشان چاپی دارد
my head aches
سرم درد میکند
keep one's head above water
رهایی یافتن
keep one's head above water
قصر دررفتن
knock on the head
خنثی کردن
knock on the head
باطل کردن
knock on the head
نقش بر اب کردن
knock one on the head
مشت بر کله کسی زدن
knurled head
سر عدسی اج دار
lapping head
سمبه توپ
lapping head
سمبه فلزی
letter head
سر کاغذ
navigation head
بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
net head
ارتفاع موثر
poppet head
پایه
poppet head
گیره
poppet head
طناب و قرقره که در بالای تیری نصب شده باشد
poppy head
خشخاش ارایش گلدسته واردربالای صندلیهای کلیسا
power head
سر موتور
power head
نوک نیزه تیراندازی به ماهی
pressure head
ارتفاع فشار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com