Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
heavy current switch
کلید جریان قوی
Other Matches
heavy current
جریان قوی
heavy current capacitor
خازن جریان قوی
heavy current engineering
مهندسی جریان قوی مهندسی قدرت تکنولوژی جریان قوی
heavy current circuit
شبکه یا مدار جریان قوی
heavy current condenser
خازن جریان قوی
heavy current line
خط جریان قوی
heavy current circuit breaker
کلید قدرت
fault current protective switch
کلید محافظ جریان خطا
heavy
ابری
heavy
تیره
heavy
دل سنگین
heavy
کند
heavy
متلاطم
heavy
زیاد سخت
heavy
وزین
heavy
گران
heavy
غلیظ خواب الود
heavy
شدید پرزور
heavy
سخت
heavy
ابستن باردار
heavy
گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
heavy
فاحش
heavy
مسیر پر از گل چسبنده
heavy
موج بزرگ
heavy
گزاف
heavy
سنگین
heavy metal
فلز سنگین
heavy weight
38+ کیلوگرم
heavy weight
001 کیلوگرم
heavy-set
فربه
heavy-set
چهارشانه و نسبتا چاق
heavy alloy
الیاژ سنگین
heavy-set
سمین
heavy weight
18+ کیلوگرم
heavy weight
سنگین وزن
heavy weather
هوای طوفانی
wing heavy
تمایل هواپیما برای گردش درجهت حول محور طولی
heavy weather
هوای خراب
heavy advertising
تبلیغات وسیع
heavy arm
سلاح سنگین
heavy armed
سنگین اسلحه
heavy petroleum
نفتخام سنگین
heavy thunderstorm
طوفانشدید
heavy industries
صنایع سنگین
heavy industry
صنایع سنگین
heavy duty
مخصوص کارسنگین
heavy-duty
مخصوص کارسنگین
heavy piece
سوار سنگین شطرنج
heavy breathing
دم زنی سخت
heavy heart
<idiom>
احساس ناراحتی
top heavy
سرسنگین وته سبک
top heavy
افتادنی غیر عملی
top-heavy
سرسنگین وته سبک
top-heavy
افتادنی غیر عملی
A heavy burden.
بارگران
heavy-set
کت و کلفت
heavy particle
باریون
heavy particle
ذره سنگین
heavy bag
کیسه شن تمرین بوکس
heavy artillery
توپخانه سنگین
heavy balance
قپان
heavy soil
خاک سنگین
heavy shears
قیچی اهنبر
heavy shapes
پروفیلهای سنگین
heavy sea
roughsea very : syn
heavy sea
دریای خیلی خراب
heavy poll
ارا بسیار
heavy hearted
دلتنگ
heavy plate
ورق فلزی سنگین
heavy oil
روغن سنگین
heavy machinery
ماشین الات سنگین
to weigh heavy
سنگین بودن
heavy lift
حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
heavy hydrogen
هیدروژن سنگین
heavy hended
خام دست
heavy water
اب سنگین
we had a heavy p to day
امروز نامههای بسیاری ازپست داشتیم
heavy concrete
بتن سخت
heavy poll
رایهای زیاد
heavy concrete
بتن سنگین
heavy cruiser
ناو زره شکن سنگین
heavy drop
بارریزی سنگین
heavy drop
پرتاب بارسنگین با چتر
heavy footed
پاسنگین
heavy footed
اهسته وسنگین درحرکت
heavy footed
دل سنگین
heavy goods
کالاهای سنگین
heavy goods
محصول صنایع سنگین
heavy goods
ماشین الات سنگین
heavy hammer
پتک
heavy weapon
سلاح و جنگ افزار سنگین
heavy hended
سنگین دست
heavy-handed
زشت
The traffic is heavy.
ترافیک سنگین است.
light heavy
نیم سنگین
heavy handed
خام دست
heavy-handed
بی مهاره ت
heavy handed
بی مهاره ت
heavy-handed
سنگین دست
heavy accent
لهجه غلیظ
There is heavy traffic.
ترافیک سنگین است.
heavy handed
سنگین دست
heavy-handed
<adj.>
بی رحم
heavy-handed
<adj.>
بی ترحم
heavy handed
زشت
with a heavy heart
با دلی غمگین
heavy-hearted
<adj.>
افسرده دل
heavy traffic
ترافیک سنگین
heavy-handed
خام دست
to sit heavy on the stomach
سنگین بودن
Lead is a heavy metal.
سرب فلز سنگینی بارید
To have a heavy heart. To be distressed.
دلتنگ بودن
To bear heavy expenses.
سرب فلز سنگین وزنی است
heavy zinc coating
روش کاری روی سنگین
cold heavy water
هوایخنکسنگین
moderator: heavy water
آبسنگینمعتدل
operator of heavy machinery
اپراتور ماشین الات سنگین
light and heavy system
روش تمرین وزنه برداری بافزونی تدریجی وزنه
heavy duty boot
نیمچکمه
pressurized heavy water
فشارهوایداخلآبسنگین
we made heavy weather of it
انرا خیلی سخت دیدیم
heavy-water reactor
رآکتورآبسنگین
To incur some heavy expenses.
مبلغی غلتیدن (متحمل یا متضرر شدن )
heavy assault weapon
جنگ افزار هجومی سنگین
to lie heavy on one's heart
معذب داشتن
to lie heavy on one's heart
بار سنگین بر دل بودن
to sit heavy on the stomach
گوارا نبودن دیر هضم بودن
heavy duty relay
رله جریان قوی
heavy duty revetment
پوشش با مقاومت زیاد
heavy fighting is in progress
جنگ سختی جریان
heavy fighting is in progress
دارد
heavy fire team
تیم اتشهای زمینی سنگین
heavy and light system
روش کاستن وزن با اغاز باوزنه سنگین و ادامه با وزنههای سبکتر
I incurred a heavy loss.
ضرر زیادی کردم
to lie heavy on one's heart
رنجه داشتن
coolant: pressurized heavy water
خنککنندهآبسنگین
This car is heavy on petrol ( gas ) .
این اتوموبیل مصرف بنزینش زیاد است
Our heavy guns pounded ( away at ) the enemy positions .
توپخانه سنگین ما مواضع دشمن رادرهم کوبید
heavy drifting snow at ground level
بارشبرفسنگیندرسطحزمین
the switch is on
کلید برق باز است
to switch off
رابادیگری قطع کردن
to switch on
روشن کردن
to switch on
اتصال دادن جریان دادن
switch
چوب زدن
to switch on
طرف صحبت کردن
tr switch
کلید فرگیر
two way switch
قطع و وصل کننده برق از دوطرف
two way switch
کلید دو راهه
switch
سویچ برق سویچ زدن
switch
ترکه
to switch off
قطع کردن اتصال
switch
تعویض جا
one way switch
کلید یکراهه
x y switch
کلید ایکس- ایگرگ
to switch off
خاموش کردن
three way switch
کلید تبدیل
the switch is on
برق جریان دارد
the switch is on
چراغ برق روشن است
the switch
فن رو دست
switch over
تعویض کردن برق
switch off
قطع جریان برق
n way switch
گزینه N راهی
switch
یچ برای اتصال خط وط منبع تغذیه به مدار
switch
راه گزیدن
one way switch
کلید یک پل
switch
سوزن دوراهی
on/off switch
دکمهروشنوخاموش
switch
راه گزین
switch
تعویض محل دو بازیگر پس ازسرویس
switch
وصل کردن برق
switch
روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switch
سویچ
switch
قط ع منبع تغذیه از یک وسیله
switch
کلید
switch
شروع به استفاده از وسیله دیگر وقتی که اولی خراب میشود
four way switch
کلید صلیبی
switch
گزینه راه گزین
switch
ثیر قرار میدهد
switch
جریان را عوض کردن
on off switch
گزینه قطع و وصل
switch
یچ
switch
نقط های در برنامه کامپیوتری که کنترل از آن به یکی از چند انتخاب ممکن می رود
switch
گزینه
switch
وسیله مکانیکی یا با وضعیت ثابت که به صورت الکتریکی دو یا چند خط را بهم وصل یا قط ع میکند
switch
نافم حرکت
switch
تغییر جهت دادن
switch
تعویض
on-off switch
دکمهروشنوخاموش
key switch
سوئیچ کلید
selector switch
شماره یاب
isolating switch
کلید ترنر
entrance switch
کلید کنتور
sense switch
گزینهء احساس
selector switch
گزینه
selector switch
کلید گردان
cut out switch
مدار یا زیردستگاه ناکنش ورساز یا غیرفعال کننده
program switch
گزینه برنامه
programmed switch
گزینه برنامه ریزی شده
selector switch
گزینه انتخاب کننده
sense switch
سوئیچ حساس کنسول کامپیوتری که ممکن است یک برنامه برای پاسخ گیری به ان سیگنال بفرستد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com