English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
heavy drifting snow at ground level بارشبرفسنگیندرسطحزمین
Other Matches
slight drifting snow at ground level بارشبرفاندکدرسطحزمین
The snow doesn't stay on the ground. [The snow doesn't stick.] [American English] , [The snow doesn't settle.] [British English] برف روی زمین نمی ماند.
There was a heavy fall of snow (snow-fall). برف سنگینی بارید
ground level سطح زمین
ground level تراز زمین
original ground level تراز زمین طبیعی
natural ground level تراز زمین طبیعی
blood snow [watermelon snow] [red snow] برف سرخ [برف با خون]
drifting دریفت
drifting تغییر در خروجی یک مدارالکتریکی
drifting سوق
drifting توده باد اورده
drifting رانش
drifting مانور اتومبیل در سر پیچ بالغزیدن به یک طرف
drifting جسم شناور برف باداورده
drifting معنی
drifting مقصود جریان اهسته
drifting جمع شدن توده شدن
drifting بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drifting دستخوش پیشامد بودن
drifting یخرفت
drifting راندگی
drifting انحراف سمتی
drifting انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
drifting انحراف تیربعلت وزش باد
drifting میله سمبه
drifting رانه
drifting mine مین شناور
drifting force نیروی رانش
drifting mine مین متلاطم
drifting force نیروی وزش
drifting key گووه رانش
drifting mine مین ازاد
snow پوشاندن کامل صفحه رادار باتولید پارازیت
snow under بیش ازحدتوانایی در کاری مستغرق شدن
snow واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
snow برف
snow under مستغرق ساختن
snow under <idiom> قبول چیزی که نمیتوان از آن مراقبت کرد
snow under شکست فاحش خوردن
snow برف امدن
snow برفک
snow برف باریدن
snow برفک روی صفحه تلویزیون [اصطلاح روزمره]
to d. with snow پوشاندن
to d. with snow ازبرف
snow course برف راهه
corn snow برف شکری
snow blink تکههای ابر سفید در اسمان یا صفحه رادار
snow blindness برف کوری
corn snow برف تگرگی
continuous snow بارشبرفدائمی
snow blind برف کور
snow blindness برف کور
corn snow تگرگ
snow blind برف کوری
corn snow برفی که دانه بندی درشت دارد
new fallen snow برف تازه
cloggy snow برف چسبناک
to crust [snow] تشکیل دادن به پوسته سخت [برف]
snow drift توده برف
snow berry گل برف
accumulation of snow توده برف
granular snow برف سفت با دانههای درشت
snow berry گل مروارید
snow guard محافظبرف
packed snow برف فشرده شده
snow covers برف پشته
snow clad برف پوش
snow tractor تراکتور برف
snow clad پر برف
snow clad برف پوشیده
snow cave اتاق برفی
snow capped دارای قله پوشیده از برف برف پوشیده
snow bound بازمانده از زفتن بواسطه برف
snow bound دچار برف
snow shower بارشبرف
Snow thaws. برف آب می شود
snow grouse بعدا پرسیده شود
snow devil بهمن
snow slip بهمن
snow job <idiom> لاف زدن
snow charge بار برف
snow job <idiom> لاف استادی زدن
intermittent snow بارشمتناوببرف
snow-capped دارای قله پوشیده از برف
snow boot پوتین برف یا اسکی
to shovel snow با بیل برف کندن
snow thrower برف خور
snow plough برف پاک کن
surmounted with snow پوشیده از برف
snow line خطی که حدبرف همیشگی رامعین میکند
snow plough برف روب
snow gauge برف سنج
snow gage برفسنج
snow flake یکجور گل حسرت
snow plough برف پران
snow shoe کفش
snow-white سفید برفی
snow shoe برفی
snow shovel پارو
snow storm کولا ک برف
snow survey برفسنجی
snow machine ماشین ایجاد کننده برف مصنوعی
snow goggles عینک توفان
snow leopard یوز پلنگ
snow lily بنفشه گل سفیدوحشی
snow geese غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
snow-white سفید
snow-white برفام
snow ball گلوله برف
snow job ماست مالی
snow ball با گلوله برف زدن
snow job سرهم بندی
snow inlet دریچه ریزش برف
snow line خط برف
snow gun ماشین ایجادکننده برف مصنوعی
snow goggles عینک افتابگیر
snow flake برف ریزه
snow flake برف دانه
snow goose غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
snow drift برف انبار
snow white مثل برف سفید اسم خاص
snow white سفید یکدست
snow tire لاستیک مخصوص حرکت روی برف تایر زمستانی
snow tire تایریخ شکن
snow fence دیواره برفگیر
snow fence حفاظ برف
snow flake دانه برف
snow farming اماده کردن پیست اسکی
heavy غلیظ خواب الود
heavy فاحش
heavy ابستن باردار
heavy گزاف
heavy سخت
heavy شدید پرزور
heavy موج بزرگ
heavy مسیر پر از گل چسبنده
heavy ابری
heavy تیره
heavy دل سنگین
heavy سنگین
heavy گران
heavy وزین
heavy زیاد سخت
heavy متلاطم
heavy گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
heavy کند
The snow is more than a meter deep. برف یک متر بلندیش است.
We had a light fall of snow. برف سبکی بارید
snow ball tree گل بدماغ
I've shoveled snow all the morning. من تمام صبح برف پارو کردم.
to stamp the snow off your boots با کوبیدن پا برف را از چکمه ها پاک کردن
effective snow melt برف ذوب شده موثر در جریان رودخانه
snowplough [ snow-clearer] برف روب [آلت برف پاک کن ]
heavy goods کالاهای سنگین
heavy goods محصول صنایع سنگین
heavy goods ماشین الات سنگین
heavy-set فربه
heavy concrete بتن سخت
heavy concrete بتن سنگین
we had a heavy p to day امروز نامههای بسیاری ازپست داشتیم
heavy cruiser ناو زره شکن سنگین
heavy current جریان قوی
heavy drop بارریزی سنگین
heavy drop پرتاب بارسنگین با چتر
heavy footed پاسنگین
heavy footed اهسته وسنگین درحرکت
heavy footed دل سنگین
heavy artillery توپخانه سنگین
heavy armed سنگین اسلحه
heavy-set چهارشانه و نسبتا چاق
heavy balance قپان
heavy advertising تبلیغات وسیع
heavy alloy الیاژ سنگین
heavy accent لهجه غلیظ
with a heavy heart با دلی غمگین
heavy piece سوار سنگین شطرنج
light heavy نیم سنگین
wing heavy تمایل هواپیما برای گردش درجهت حول محور طولی
heavy arm سلاح سنگین
heavy hammer پتک
heavy weather هوای طوفانی
heavy weather هوای خراب
heavy weapon سلاح و جنگ افزار سنگین
heavy water اب سنگین
heavy soil خاک سنگین
heavy shears قیچی اهنبر
heavy shapes پروفیلهای سنگین
heavy thunderstorm طوفانشدید
heavy petroleum نفتخام سنگین
heavy sea roughsea very : syn
heavy sea دریای خیلی خراب
heavy poll ارا بسیار
heavy poll رایهای زیاد
heavy weight سنگین وزن
heavy weight 18+ کیلوگرم
heavy weight 001 کیلوگرم
heavy-set سمین
heavy hearted دلتنگ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com