Dictiornary-Farsi | heavy plate | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
heavy plate	ورق فلزی سنگین


Other Matches

heavy	تیره
heavy	ابری
heavy	غلیظ خواب الود
heavy	ابستن باردار
heavy	گزاف
heavy	سخت
heavy	شدید پرزور
heavy	گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
heavy	مسیر پر از گل چسبنده
heavy	موج بزرگ
heavy	دل سنگین
heavy	کند
heavy	وزین
heavy	فاحش
heavy	سنگین
heavy	گران
heavy	زیاد سخت
heavy	متلاطم
heavy footed	پاسنگین
heavy traffic	ترافیک سنگین
heavy-hearted <adj.>	افسرده دل
heavy footed	دل سنگین
heavy footed	اهسته وسنگین درحرکت
with a heavy heart	با دلی غمگین
heavy accent	لهجه غلیظ
heavy breathing	دم زنی سخت
heavy weight	سنگین وزن
There is heavy traffic.	ترافیک سنگین است.
top-heavy	سرسنگین وته سبک
heavy-handed <adj.>	بی ترحم
top-heavy	افتادنی غیر عملی
top heavy	افتادنی غیر عملی
top heavy	سرسنگین وته سبک
heavy-handed <adj.>	بی رحم
The traffic is heavy.	ترافیک سنگین است.
heavy heart <idiom>	احساس ناراحتی
A heavy burden.	بارگران
heavy drop	پرتاب بارسنگین با چتر
heavy alloy	الیاژ سنگین
heavy advertising	تبلیغات وسیع
heavy thunderstorm	طوفانشدید
heavy petroleum	نفتخام سنگین
heavy hydrogen	هیدروژن سنگین
to weigh heavy	سنگین بودن
we had a heavy p to day	امروز نامههای بسیاری ازپست داشتیم
wing heavy	تمایل هواپیما برای گردش درجهت حول محور طولی
heavy-set	فربه
heavy-set	چهارشانه و نسبتا چاق
heavy arm	سلاح سنگین
heavy armed	سنگین اسلحه
heavy particle	باریون
heavy drop	بارریزی سنگین
heavy-set	سمین
heavy current	جریان قوی
heavy cruiser	ناو زره شکن سنگین
heavy bag	کیسه شن تمرین بوکس
heavy concrete	بتن سنگین
heavy concrete	بتن سخت
heavy balance	قپان
heavy artillery	توپخانه سنگین
heavy-set	کت و کلفت
heavy goods	کالاهای سنگین
heavy duty	مخصوص کارسنگین
heavy weather	هوای خراب
heavy-handed	زشت
heavy-handed	بی مهاره ت
heavy-handed	خام دست
heavy weapon	سلاح و جنگ افزار سنگین
heavy-handed	سنگین دست
heavy weather	هوای طوفانی
heavy weight	18+ کیلوگرم
heavy weight	001 کیلوگرم
heavy-duty	مخصوص کارسنگین
heavy industry	صنایع سنگین
heavy industries	صنایع سنگین
light heavy	نیم سنگین
heavy metal	فلز سنگین
heavy weight	38+ کیلوگرم
heavy handed	سنگین دست
heavy handed	زشت
heavy handed	بی مهاره ت
heavy water	اب سنگین
heavy oil	روغن سنگین
heavy goods	محصول صنایع سنگین
heavy machinery	ماشین الات سنگین
heavy lift	حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
heavy hended	خام دست
heavy hended	سنگین دست
heavy hearted	دلتنگ
heavy hammer	پتک
heavy goods	ماشین الات سنگین
heavy handed	خام دست
heavy piece	سوار سنگین شطرنج
heavy poll	رایهای زیاد
heavy soil	خاک سنگین
heavy shears	قیچی اهنبر
heavy shapes	پروفیلهای سنگین
heavy sea	roughsea very : syn
heavy sea	دریای خیلی خراب
heavy particle	ذره سنگین
heavy poll	ارا بسیار
cold heavy water	هوایخنکسنگین
to sit heavy on the stomach	گوارا نبودن دیر هضم بودن
to sit heavy on the stomach	سنگین بودن
moderator: heavy water	آبسنگینمعتدل
to lie heavy on one's heart	بار سنگین بر دل بودن
we made heavy weather of it	انرا خیلی سخت دیدیم
heavy-water reactor	رآکتورآبسنگین
to lie heavy on one's heart	رنجه داشتن
heavy duty boot	نیمچکمه
heavy current condenser	خازن جریان قوی
to lie heavy on one's heart	معذب داشتن
heavy and light system	روش کاستن وزن با اغاز باوزنه سنگین و ادامه با وزنههای سبکتر
heavy fighting is in progress	جنگ سختی جریان
Lead is a heavy metal.	سرب فلز سنگینی بارید
To bear heavy expenses.	سرب فلز سنگین وزنی است
I incurred a heavy loss.	ضرر زیادی کردم
To incur some heavy expenses.	مبلغی غلتیدن (متحمل یا متضرر شدن )
heavy duty relay	رله جریان قوی
heavy duty revetment	پوشش با مقاومت زیاد
heavy fighting is in progress	دارد
heavy fire team	تیم اتشهای زمینی سنگین
heavy current line	خط جریان قوی
To have a heavy heart. To be distressed.	دلتنگ بودن
heavy current switch	کلید جریان قوی
heavy current engineering	مهندسی جریان قوی مهندسی قدرت تکنولوژی جریان قوی
operator of heavy machinery	اپراتور ماشین الات سنگین
heavy current circuit	شبکه یا مدار جریان قوی
heavy current capacitor	خازن جریان قوی
heavy zinc coating	روش کاری روی سنگین
pressurized heavy water	فشارهوایداخلآبسنگین
light and heavy system	روش تمرین وزنه برداری بافزونی تدریجی وزنه
heavy assault weapon	جنگ افزار هجومی سنگین
heavy current circuit breaker	کلید قدرت
This car is heavy on petrol ( gas ) .	این اتوموبیل مصرف بنزینش زیاد است
coolant: pressurized heavy water	خنککنندهآبسنگین
Our heavy guns pounded ( away at ) the enemy positions .	توپخانه سنگین ما مواضع دشمن رادرهم کوبید
heavy drifting snow at ground level	بارشبرفسنگیندرسطحزمین
plate	: روکش فلزی کردن ابکاری فلزی کردن
plate	زره پوش کردن
plate	پلاکهای توضیحات دستگاهها
L-plate	تحتتعلیم
plate	اب دادن
plate	زره
plate	بقدر یک بشقاب
plate	صفحه اند
plate	اندودن
plate	متورق کردن
plate	روکش کردن
plate	:بشقاب
plate	ورقه
plate	نعل اسب
Could we have a plate please?	ممکن است لطفا یک بشقاب برایمان بیاورید؟
plate	پلیت
plate	شیشه
plate	کلیشه
plate	ورقه اهن
plate	لوحه
plate	ورقه تنکه
a plate	یک بشقاب
plate	روپوش دادن
plate	لوحه روکش
plate	لوح
plate	پلاک
x plate	صفحات قائم موازی در لوله اشعه کاتدی
plate	تسمه
plate	صفحه فلزی ورقه
plate	صفحه
plate	قاب
plate roll	غستگاه نورد صفحه
plate rheostat	رئوستای صفحهای
silver plate	نقره اندود
plate rectifier	یکسوسازاندی
plate rectifier	یکسوساز صفحه
plate rack	جایی که بشقاب هامی گذارندخشک شود
plate pulsing	ضربه گری صفحه اند
plate puller	انبر صفحه باتری
plate proof	نمونه اول صفحات و مطلب چاپ شده
plate press	پرس صفحه باتری
silver plate	اب نقره
warning plate	صفحههشدار
plate shears	قیچی ورق بر
plate spring	فنر بشقابکی
screw plate	مفتول کش
screw plate	حدیده
rating plate	پلاک قدرت
rating plate	پلاک مشخصات
rating plate	صفحه مشخصات
positive plate	صفحه مثبت
screw=plate	حدیده
pole plate	حمال تیر شیروانی که سرلاپه هارا نگاه میدارد
plate valve	سوپاپ بشقابکی
shielded plate	صفحه محافظ
plate strap	تسمه صفحه
plate point	نقطه پلیت
book plate	برچسب کتاب
tin plate	حلبی
tie plate	بالشتک ریل
theoretical plate	بشقابک نظری
tally plate	برچسب تست