Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 126 (3 milliseconds)
English
Persian
hidden objects
اشیاء پنهان
Other Matches
hidden
پنهان کرده شده پوشیده
hidden
آنچه قابل دیدن نیست
hidden
اثری که در حین آزمایش برنامه دیده نشده بود
hidden
فرمول ریاضی که خط وط پنهان را از تصویر دو بعدی شی D پاک میکند
hidden
پاک کننده خط وطی که در هنگام مشاهده شکل دوبعدی یک شی سه بعدی نباید دیده شوند
hidden
پنهان کرده
hidden
خط وی تشکیل دهنده شی سه بعدی ولی هنگام نمایش آن به صورت دوبعدی پاک می شوند
hidden
فایلهای سیستم مهم که در لیست دایرکتوری نشان داده نمیشوند و توسط کاربر قابل خواندن نیستند
hidden
مخفی شده
hidden
مخفی
hidden
غایب
hidden
مکتوم
hidden surface
سطح ناپیدا
hidden codes
کدهای پنهان
hidden file
فایل پنهان
hidden agenda
جلسهمخفیوغیرعلنیسیاستمداران
hidden pocket
جیبمخفی
hidden unemployment
بیکاری پنهان
hidden surface
سطح پنهان
hidden codes
رمزهای مخفی
hidden line
خط پنهان
hidden inflation
تورم خزنده
hidden inflation
تورم پنهان
hidden file
فایل مخفی
hidden information
اطلاعات پنهان کرده
hidden line removal
حذف خط پنهان
hidden figures test
ازمون شکلهای نهفته
hidden momentum of population growth
به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
hidden momentum of population growth
سبب گستردگی والدین اینده میشود
hidden momentum of population growth
نیروی محرکه پنهان رشدجمعیت فرایندی پویا ولی غیرفعال ازافزایش جمعیت که حتی پس ازکاهش نرخهای زاد و ولد ادامه مییابد
objects
موضوع
objects
مورد
objects
اعتراض داشتن
objects
اعتراض کردن
objects
دلیل اوردن
objects
شیئی
objects
مخالفت کردن
objects
کالا اعتراض کردن
objects
مفعول
objects
هدف
objects
موضوع منظره
objects
شی ء
objects
مقصود
objects
چیز
objects
داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
objects
متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
objects
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
objects
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objects
نماش داده می شوند
objects
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objects
سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
objects
فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
objects
نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
objects
زبان برنامه پس از ترجمه
objects
برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
objects
امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
objects
چیز ماده خارجی
objects
OPERAND
objects
پانج کارت که حاوی برنامه است
direct objects
دلیل اوردن
blocked
[with objects]
<adj.>
<past-p.>
مسدود شده
direct objects
اعتراض کردن
direct objects
اعتراض داشتن
direct objects
مورد
direct objects
چیز ماده خارجی
direct objects
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct objects
سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
direct objects
فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
direct objects
نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
direct objects
زبان برنامه پس از ترجمه
direct objects
برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
direct objects
امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
direct objects
پانج کارت که حاوی برنامه است
direct objects
موضوع
blocked
[with objects]
<adj.>
<past-p.>
غیر قابل عبور
blocked
[with objects]
<adj.>
<past-p.>
صعب العبور
direct objects
چیز
direct objects
مقصود
accessory objects
لوازم اضافی جهت زینت بخشیدن به بافت مثل مروارید و پولک و غیره
direct objects
شی ء
direct objects
موضوع منظره
quasistellar objects
اجرام شبه ستارهای
means objects
اشیاء وسیله
inanimate objects
جمادات
inanimate objects
چیزهای بیجان
direct objects
هدف
direct objects
مفعول
direct objects
کالا اعتراض کردن
direct objects
مخالفت کردن
direct objects
شیئی
direct objects
نماش داده می شوند
direct objects
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
direct objects
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
indirect objects
پانج کارت که حاوی برنامه است
indirect objects
امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
indirect objects
برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
indirect objects
زبان برنامه پس از ترجمه
indirect objects
نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
indirect objects
فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
indirect objects
سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
indirect objects
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
indirect objects
نماش داده می شوند
indirect objects
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
indirect objects
OPERAND
indirect objects
داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
indirect objects
متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
indirect objects
دلیل اوردن
indirect objects
اعتراض کردن
indirect objects
اعتراض داشتن
direct objects
متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
direct objects
داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
direct objects
OPERAND
indirect objects
چیز
indirect objects
مقصود
indirect objects
شی ء
indirect objects
موضوع منظره
indirect objects
هدف
indirect objects
مفعول
indirect objects
کالا اعتراض کردن
indirect objects
مخالفت کردن
indirect objects
شیئی
indirect objects
موضوع
indirect objects
چیز ماده خارجی
indirect objects
مورد
indirect objects
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com