Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
high contracting parties
طرفین معظمین متعاقدین طرفین معظمین متعاهدین
Other Matches
contracting parties
طرفین متقاعدین
contracting parties
متعاقدین
the contracting parties
طرفین متعاهدین
the contracting parties
طرفین متعاقدین
contracting parties
طرفین قرارداد
contracting parties
طرفین متعاهدین طرفین متعاقدین
contracting
متعاهد
contracting
متعاقد
contracting party
طرف قرارداد
contracting carrier
موسسه حمل و نقل موردقرارداد
contracting industry
صنعت ساختمان
contracting officer
افسرپیمان
contracting officer
افسر متصدی پیمان
administrative contracting office
دفتر استخدام کارگزینی
administrative contracting office
دفتراداری
third parties
شخص ثالث
parties
متداعیین اطراف دعوی
parties
طرفین
parties
اصحاب دعوی
parties
اطراف
parties to a contract
طرفین متعاهدین
parties of dispute
اصحاب دعوی
parties to a contract
طرفین قرارداد
working parties
گروه کار
parties to a dispute
اصحاب دعوی
garden parties
گاردن پارتی
house-parties
دوره خانگی
boarding parties
گروه پژوهش
boarding parties
تیم تفتیش
search parties
گروه پیگرد
search parties
دستهی جستار گرد
house-parties
مجالس خانگی
The opposition parties .
احزاب مخالف
injured parties
طرف صدمه دیده
idological parties
احزاب دارای روش فکری خاص
The two parties seem irreoncilable.
طرفین آشتی راناپذیر بنظر می رسند ت
parties to a dispute
متداعیین
parties to the contract
متعاملین
interested parties
اشخاص ذی نفع یا علاقه مند
coalition parties
احزاب موتلفه
tea parties
عصرانه چای
the coalition parties
احزاب موتلفه
hen parties
مهمانی زنانه
hen parties
مجلس رقص زنانه
injured parties
طرف خسارت دیده
the coalition parties
احزاب ائتلاف کننده
coalition parties
احزاب موتلف
parties to the contract
طرفین معامله یاتعهد متعاهدین
tea parties
مهمانی چای
reconciliation of two parties
اصلاح ذات البین
parties to the contract
طرفین عقد
parties to the contract
متعاقدین
social democratic parties
حزب سوسیال دمکرات
trial in presence of the parties
دادرسی حضوری
high-up
فردیباقدرتونفوذفراوان
high
وافر گران گزاف
about as high
تقریبا` همان اندازه بلند
very high
ارتفاع خیلی بالا
you were then that high
ان وقت قد شما اینقدر بود انوقت به این قد بودید
on high
در اسمان
on high
در بالا
on high
به اسمان
high (1 9 to 36)
بلند
high
فراز
high
بزرگ
high
سخت گران
high
ضربه نزدیک به میله اول بولینگ
high
عظیم
high
واچرخه
high
معادل وضعیت درست در منط ق یا 1
high
عملی که در آن افزودن رقم نقل به جمع کننده باعث رقم نقلی خروجی شود
high
دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
high
ت
high
روش ذخیره سازی اطلاعات فایل که از DOS-MS FAT سریع تر و انعط اف پذیرتر است
high
زبان سطح بالا
high
مرتفع
high
عالی
high
جای مرتفع
high
بلند پایه
high
متعال رشید
high
زیاد
high
خشمگینانه
high
خشن متکبر
high
متکبرانه
high
تند زیاد باصدای زیر
high
باصدای بلند
high
بوگرفته
high
اندکی فاسد
high
بالا
high
رقمی با بزرگترین وزن در یک عدد
high
فضای حافظه بین کیلوبایت و مگابایت
high
بلند
high value
گران قیمت
high value
قیمتی
high
برنامه ضروری و مهم که بیش از سایرین پردازش میشود
high
خیلی بزرگ
high
اولین کیلوبایت حافظه بالای مگابایت که توسط برنامه قابل استفاده است
high
وسیله گران یا با کارایی بالا
high
وسیله با کیفیت بالا و مشخصات خوب
high
تعداد زیادی از بیتها که در واحد مسافت در رسانه ذخیره سازی ذخیره شده است
high tension
فشار قوی
high spin
چرخش زیاد
high speed
دنده سریع
high speed
با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
high spin
پر اسپین
high souled
با همت
high souled
با جرات
high spirited
جسور
high spin
پرچرخش
high strung
بسیار حساس
high strung
عصبانی
high strung
کوک
high temperature
دمای بالا
high tender
مزایده
high tender
به مزایده گذاشتن
high seasoned
خوش طعم پرچاشنی
high speed
سریع السیر
high run
حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
high sea
دریای ازاد دریای ازاد خارج از مرزکشور
high seas
ابهای برون مرزی
high sticking
خطا با ضربه چوب لاکراس
high sticking
بالابردن چوب و ضربه زدن به حریف
high stick
بالا بردن غیرمجاز چوب
high seas
دریای ازاد
high seas
ابهای بین المللی
high status
بلندپایه
high spirited
دارای روح خودسری وجسارت
high seas
دریاهای ازاد
high seas
دریاهای باز
high spirited
متکبر
high seasoned
پرادویه
high storage
انباره بالا
high grade
مرغوب
high interest
بهره گران
high interest
بهره سنگین
high jack
دزدی هواپیما وسایروسائط نقلیه ومسافران ان
high jumper
پرنده پرش ارتفاع
high land
زمین کوهستانی
high light
نکات برجسته یا جالب
high light
تشکیل نکته روشن یاجالب دادن
high lights
نکات مهم
high lights
موضوعات مهم مطالب مهم
high limit
حد نهایی
high line
پل رابط اصلی
high line
پل طنابی نقل مکان بین ناوها
high mind
با مناعت دارای احساسات بلند
high minded
بامناعت
high minded
بزرگ منش
high impedance
امپدانس بالا
high hurle
مانع بلند
high grade
قوی
high grade
خیلی پیشرفته پرقدرت
high grown
بلند بالا
high grown
بلند قد
high grown
دارای سبزیکای یا درخت کاری بلند
high handed
امرانه
high handed
خودخواهانه
high handed
مکارانه
high hat
کلاه بلند
high hat
متکبر وپر افاده اشرافی ماب
high hat
افاده کردن
high horse
مغرور
high horse
پر افاده
high hurdles
مسابقه کوتاه دو بامانع
high minded
مغرور
high money
پول گران
high moral
روحیه عالی
high priced
گران بها
high priced
پر قیمت
high priced
پر بها
high priest
کشیش اعظم
high priest
کاهن اعظم
high proof
سنگین
high proof
تند
high proof
برنده
high ranking
عالی رتبه
high relief
نقوش برجسته
high relief
نقش تمام برجسته
high resistance
پر مقاومت
high resistance
پرمقاومت
high resolution
وضوح بالا
high road
شاهراه
high pressure
فشار زیاد
high pressure
قوی
high moral
روحیه قوی
high oblique
عکس هوایی موربی که ازارتفاع زیاد گرفته شده و افق فاهری عکس در ان مشاهده میشود
high octane
دارای اکتان زیاد مانند بنزین سوپر
high order
رتبه بالا
high pass
پاس بلند
high pheasant
تیراندازی به هدفهای دوگانه از برج 09 متری در انگلستان
high polymer
بسپار سنگین
high polymer
بسپار بزرگ
high port
حالت دست فنگ
high port
حالت سخمه به جلو یا سخمه کوتاه
high potential
فشار قوی
high power
تفنگ شکاری بزرگ
high precison
دقت زیاد
high precison
دقت بالا
high pressure
دارای وزن وفشار زیاد پرفشار
high road
جاده عمده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com