English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
high contrast developer دستگاه فهور با تغایر بالا
Other Matches
high contrast تغایر بالا
high contrast تغایر عالی
high contrast image تصویر با تغایر عالی
developer شخص یا شرکتی که نرم افزار می نویسد
developer دوای فهور
developer دستگاه فهور عکس
developer فاهر کننده عکس توسعه دهنده
developer liquid مایع فهور
combat developer وسیله اموزش دهنده رزمی مربی رزمی
developer agent ماده فهور
developer agent عامل فهور
developer bath تشتکفاهرکننده
film developer سازنده فیلم
to contrast [with] مقایسه کردن با [برابرکردن برای مقایسه]
contrast تفاوت بین سیاه و سفید یا بین رنگها
contrast بررسی تفاوتهای دو مجموعه اطلاعات
in contrast with دربرابر
contrast فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrast زمینه طرح و سایه
contrast رنگ زمینه
contrast تقابل
contrast مقایسه کردن
contrast تقابل کنتراست
contrast مقابله
contrast مغایرت
contrast تباین
contrast برابرکردن
contrast هم سنجی
contrast اختلاف شدت فروزندگی بین اجزاء مختلف یک عکس
contrast دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
in contrast with درمقابل
increase of contrast افزایش کنتراست
image contrast درجه خاکستری تصویر
chromatic contrast تقابل فامی
contrast enhancement توسعه تشخیص سایه روشن
brightness contrast تقابل درخشندگی
contrast x ray پرتونگاری تقابلی
expanded contrast تنظیم کنتراست
image contrast کنتراست تصویر
color contrast تضاد رنگی در زمینه فرش
intermediate contrast تغایر متوسط
contrast control پیچ تباین
They are as different as chalk from cheese . what a contrast ! این کجا وآن کجا !
on high در بالا
on high به اسمان
very high ارتفاع خیلی بالا
high value قیمتی
you were then that high ان وقت قد شما اینقدر بود انوقت به این قد بودید
on high در اسمان
about as high تقریبا` همان اندازه بلند
high-up فردیباقدرتونفوذفراوان
high متعال رشید
high وسیله با کیفیت بالا و مشخصات خوب
high value گران قیمت
high فراز
high باصدای بلند
high اندکی فاسد
high بالا
high (1 9 to 36) بلند
high بوگرفته
high تند زیاد باصدای زیر
high متکبرانه
high خشن متکبر
high بلند
high مرتفع
high عالی
high جای مرتفع
high بلند پایه
high زیاد
high وافر گران گزاف
high خشمگینانه
high بزرگ
high سخت گران
high ضربه نزدیک به میله اول بولینگ
high برنامه ضروری و مهم که بیش از سایرین پردازش میشود
high ت
high روش ذخیره سازی اطلاعات فایل که از DOS-MS FAT سریع تر و انعط اف پذیرتر است
high زبان سطح بالا
high رقمی با بزرگترین وزن در یک عدد
high فضای حافظه بین کیلوبایت و مگابایت
high وسیله گران یا با کارایی بالا
high تعداد زیادی از بیتها که در واحد مسافت در رسانه ذخیره سازی ذخیره شده است
high اولین کیلوبایت حافظه بالای مگابایت که توسط برنامه قابل استفاده است
high خیلی بزرگ
high دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
high عملی که در آن افزودن رقم نقل به جمع کننده باعث رقم نقلی خروجی شود
high عظیم
high واچرخه
high معادل وضعیت درست در منط ق یا 1
to fly high بلندهمت بودن
high land زمین کوهستانی
high minded مغرور
to fly high بلندپروازی کردن
to be in a high feather سرخلق بودن
high jumper پرنده پرش ارتفاع
high jack دزدی هواپیما وسایروسائط نقلیه ومسافران ان
high interest بهره سنگین
high money پول گران
mean high water مد میانگین
high interest بهره گران
high minded بزرگ منش
high minded بامناعت
high line پل طنابی نقل مکان بین ناوها
high line پل رابط اصلی
high lights موضوعات مهم مطالب مهم
high lights نکات مهم
high light تشکیل نکته روشن یاجالب دادن
high limit حد نهایی
high light نکات برجسته یا جالب
mast high پرچم افراشته
mast high تمام افراشته
knee high تا زانو
mean high water اب بالای میانگین
knee high بزانو رسیده
high card کارتبالا
high-pitched متعال
high-pitched زیر
high-class درجه یک
high-class مرغوب
high-class کهبد
high-class والا مقام
high-class از طبقات بالا
high-class بلندپایه
high wires سیم بندبازی
high wire سیم بندبازی
high life نوعی رقص تند
high life زندگی پر ریخت و پاش
high-pitched والا
high-pitched ارجمند
high-rise وابسته به ساختمان چند اشکوبه
high mind با مناعت دارای احساسات بلند
high-rise ساختمان بلند
high-rise ساختمان چندین اشکوبه
high-powered مرکب از اشخاص بلندپایه و قدرتمند
high-powered توانمند
high-powered پر توان
high-powered پر زور
high-powered پر نیرو
high-pitched میان فراز
high-pitched بسیار شیبدار
high-pitched شوریده
high life زندگی شیک و پر تجمل
high gear دنده قوی خودرو
high grown دارای سبزیکای یا درخت کاری بلند
high handed امرانه
high handed خودخواهانه
high handed مکارانه
high hat کلاه بلند
high hat متکبر وپر افاده اشرافی ماب
high hat افاده کردن
very high frequency فرکانس خیلی زیاد
high horse مغرور
high horse پر افاده
high hurdles مسابقه کوتاه دو بامانع
high hurle مانع بلند
high grown بلند قد
high grown بلند بالا
high gloss پر جلاء
high jinks جشن و بیا و برو
high grade درجه اعلی
high grade عالی
high grade مرغوب
high grade قوی
high grade خیلی پیشرفته پرقدرت
high jinks سروصدا و شادی
high jinks جست و خیز
high jinks جشن و پایکوبی
with a high hand امرانه
high impedance امپدانس بالا
high priest کاهن اعظم
high run حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
high sea دریای ازاد دریای ازاد خارج از مرزکشور
high sea دریای ازاد
high seas ابهای برون مرزی
high seas دریای ازاد
high seas ابهای بین المللی
high seas دریاهای ازاد
high seas دریاهای باز
high seasoned پرادویه
high seasoned خوش طعم پرچاشنی
high road جاده عمده
high proof سنگین
high proof تند
high proof برنده
high ranking عالی رتبه
high relief نقوش برجسته
high relief نقش تمام برجسته
high resistance پر مقاومت
high resistance پرمقاومت
high resolution وضوح بالا
high road شاهراه
high souled با جرات
high souled با همت
high sticking خطا با ضربه چوب لاکراس
high storage انباره بالا
high tension فشارقوی
high strung بسیار حساس
high strung عصبانی
high strung کوک
high tension فشار قوی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com