English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
his action pleased me کاراومرا خوشنودساخت
his action pleased me ازکارش خوشنودیا راضی شدم
Other Matches
much pleased بسیار خوشتود
to be pleased with خوشوقت شدن از
to be pleased with راضی شدن از
to be pleased with ممنون شدن از
I am pleased to see you. خوشحالم که می بینمت.
I am pleased to see you. از دیدنت خوشحالم.
to be pleased for somebody در شادی کسی سهیم شدن
self pleased از خود راضی
pleased خوش
it pleased him to go خوش داشت که برود خوشش می امدکه برود
pleased بشاش
pleased باصفا
One madman is pleased to see another . <proverb> دیوانه چو دیوانه بیند خوشش آید.
he was pleased to hear it از شنیدن ان خوشنودشد
She wasn't any too pleased about his idea. او [زن] در مورد ایده او [مرد] خیلی خوشحال نبود.
immediate action عملیات فوری
down [out of action, not in use] <adj.> خراب [ازکارافتاده]
action کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
action حرف یکتایی که در رابط ه با یک منوی خاص برای افزایش سرعت عمل میکند و وقتی که کاربر این حرف را انتخاب میکند
action در حقیقت آن منو انتخاب میشود
action وقتی کاربر نشانه گر را به سوی یک منوی خاص در میله عمل می برد
action تمام منو زیر نام آن نمایش داده میشود
action عمل کاربر مانند انتخاب یک کلید
action که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
action عمل انجام شده
down [out of action, not in use] <adj.> ازکارافتاده
immediate action عکس العمل فوری
course of action روش انجام کار
course of action راه کار
containing action عملیات احاطهای بازدارنده
right of action حق ترافع
right of action حق طرح دعوی دردادگاه
right of action حق طرح دعوی در دادگاه
right of action حق اقامه دعوی
out of action از نبرد خارج شده
self action خود عملی
out of action خارج ازنبرد
appropriate action اقدام مقتضی
out of action خراب
out of action غیر فعال
self action عمل فی نفسه
action لیست امکانات
action پیامی که به کاربر نشان داده میشود که اعلام کند یک عمل یا یک ورودی نیاز است
action جریان
action جنبش حرکت
action جدیت
action رفتار
action فعل اقدام
action عمل
action عامل
action کار
action فرمان حاضر به تیر
action سهم سهام شرکت
action اشاره
action تاثیر اثر جنگ
action نبرد
action پیکار
action اشغال نیروهای جنگی
action گزارش وضع
action طرز عمل
action اقامهء دعوا
action جریان حقوقی تعقیب
action بازی
action تمرین
action کار اقدام
action جنگ عملیات
action شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action جنگ
action اقدام
action اثر
action خط اول صفحه نمایش که نام منوها را نشان میدهد
action انجام کاری
action کردار
action عملیات جنگی
action جنبش
action کنش
action اژیرش
quantum of action ثابت پلانک
quantum of action کوانتوم کنش
mass action قانون اثر جرم
mass action عمل کلی
radius of action برد عملیاتی هواپیما
quick action عمل انی ماسوره
quick action عمل ضربتی انی
quick in action جلد
quick in action چابک
prepare for action حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
quick in action فرز
radius of action شعاع عمل
quantum of action کوانتوم اثر
killed in action کشته جنگی
quantum of action مقدار اثر
locking action اثر سدکنندگی
police action عملیات انتظامی محلی برای حفظ امنیت
plan of action طرح عملیات
secondary action انجام عملیاتیجهتموثرترکردنیکاعتصاب
personal action دعوی منقول
passing action عملیات رد و بدل کردن کالا وتدارکات مبادله تدارکات
killed in action کشته
legal action اقدام قانونی
personal action دعوی شخصی
chos in action حق دینی
property in action مال قابل مطالبه از طریق قانونی مالکیت مورد حمایت قانون
preventive action اقدامات تامینی
preventive action اقدامات احتیاطی
prepare for action حاضربه جنگ کردن
mine action عمل مین
mine action عمل کردن به صورت مین
possessory action دعوی اعاده مالکیت
possessory action دعوی مالکیت
local action تخلیه موضعی باتری
speed of action سرعت انتقال
speed of action سرعت حرکت
industrial action عملوکارصنعتی
action replay پخش مجدد و با دور کند بخشیاز برنامه تلویزیونی
action of wind حرکتجریانباد
action lever اهرم حرکتدستگاه
zone of action منطقه عملیات یکان
zone of action منطقه عمل
wounded in action زخمی عملیات زخمی جنگی
He is a man of action. مردعمل است
action architecture [معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
to be out of action [because of injury] غیر فعال شدن [بخاطر آسیب] [ورزش]
speed of action زرنگی [چابکی]
speed of action چالاکی
speed of action چابکی
speed of action فرزی
speed of action تندی
speed of action درجه تندی
wounded in action زخمی شده در جنگ
vexatious action دعوائی که هدف ان فقط ایذاء و اذیت طرف باشد
vexatious action دعوی ایذائی
scene of action صحنه جنگ یادرگیری
scene of action صحنه عملیات
retrofit action بهبودسازی وسایل وتجهیزات و پرسنل
reflex action عمل غیر ارادی
recourse action رجوع به دادگاه
real action دعوی راجع به اموال غیر منقول
real action دعوی غیر منقول
radius of action ناحیه رانندگی
shock action عمل غافلگیری
shock action غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
shock action عمل شوک
to rouse to action بکارانداختن تحریک کردن
to rouse to action بکاربرانگیختن
to bar one from his action بازداشتن کسی از کاری
things in action اموالی که بالفعل در تصرف شخصی نیستند ولی نسبت به ان ها حقی دارد ومیتواند از طریق طرح دعوی ان ها را مطالبه کند
things in action اموال دینی
splitting a cause of action تجزیه دعوی
social action اقدام اجتماعی
single action یک بار چرخش قرقره با یک بار چرخش دسته
radius of action شعاع اثر
killed in action تلف شدن در جنگ
criminal action دعوی جزایی
civic action امور عام المنفعه
civic action عملیات مردم یاری
chose in action حق مالکیت نسبت به اموالی که در تصرف فرد نیست
chos in action حق بالقوه
characteristic action عامل مشخصه
capillary action اثر مویینگی
bringing an action اقامه دعوی
bring an action against someone علیه کسی اقامه دعوی کردن
civil action دعوی مدنی یا حقوقی
civil action دعوی مدنی
corrosive action اثر خورندگی
corrosive action اثر خوردگی
comulative action اثر عمومی
comulative action اثرات کلی
concerted action عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
action research پژوهش عمل نگر
concerted action عمل مشترک
column action عمل ستونی
action letter فرم بازرسی ویژه در ردههای بالا
automatic action ناهشیارکاری
antisubmarine action مکانیسم ضد زیردریایی
action report گزارش عملیات جنگی گزارش درگیری با دشمن
action principle اصل کنش
action potential پتانسیل کار
action potential پتانسیل عمل
action post هدف در سمت چپ یا راست
action in personam دعوی بر علیه شخص
action period دوره کنش
action statement دستورالعمل اقدام
action station پناهگاه ضد تک هوایی دشمن
antisubmarine action عمل ضد زیردریایی
angle of action زاویه عمل
action tendency گرایش به عمل
action system نظام عمل
action noun اسم مصدر
action on the blade تماس با شمشیر حریف
action station وضعیت قرمز ,state battle : syn readiness of degree first
action station محل جنگ
action parameters پارامترهای عملیاتی
delayed action با ماسوره تاخیری
flexture action اثر خمیدگی
field of action میدان اثر
every man is a for his action هرکس مسئول کردارخویش است
biocidal action عمل موادیکه جهت کشتن میکروبها و باکتریها به تانک سوخت اضافه میشود
end action عمل پایانی
action at low اقدام قانونی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com