Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
home town
شهر موطن
home town
زادگاه
home town
خاستگاه
home town
زادشهر
Other Matches
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
The hotel was home from home .
هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
Home , sweet home .
هیچ کجا منزل خود آدم نمی شود ( ازنظرراحتی وغیره )
town
شهر کوچک
new town
شهرتازهسازیکهبتدریجدرحالصنعتیشدنباشد
It's all over town.
<idiom>
این خبر درشهر پراست.
town
خرده شهر
town
شهرک
town
قصبه
town
شهر کوچک قصبه حومه شهر
town
شهر
Get out of town!
<idiom>
شوخی میکنی؟
[اصطلاح روزمره]
from out of town
از بیرون
[از]
from out of town
از خارج
[از شهر]
Get out of town!
<idiom>
جدی می گی؟
[اصطلاح روزمره]
the town
گردش وسیاخت درشهر
out of town
بیرون شهر
town
شهر
town
شهرک
town
شهر کوچک
go to town
<idiom>
boom town
شهرصنعتیشده
small-town
شهرستانی
She is the talk of the town .
همه راجع به او ( پشت او ) صحبت می کنند
shanty town
کوخگاه
I am a strange in this town.
دراین شهر غریب هستم
corporate town
شهری که حقوق بلدی داردومیتواندشهرداری داشته باشد
The town has a European look.
این شهر قیافه اروپایی دارد
To be the talk of the town.
سرزبانها افتادن
he has a fine p in the town
اوخانه خوبی در شهر دارد
There are not many amusements in this town.
دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
Road Town
توانائیدرقضاوتعادلانه
shanty town
گدامحله
shanty town
بیغوله
dry town
شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
They searched the whole town .
تمام شهر را گشتند ( جستجو کردند )
small-town
کم سروصدا
small-town
وابسته به شهرهای کوچک
town manager
شهردار انتصابی
town clerk
کارمند شهرداری یافرمانداری
to patrol a town
برای پاسبانی دورشهر گشتن
the outskirts of the town
حومه شهر
post town
شهری که پستخانه مستقل دارد
test town
شهرمورد نمونه گیری
test town
شهر مورد ازمایش
satellite town
پیراشهر
principal town
شهر عمده
man about town
مرد فعال اجتماعی وجهانی
town council
انجمن شهر
town council
انجمن شهرداری
town fog
نوعی مه یخ مانند که دردرجه حرارت خیلی پایین تولید میشود و معمولا درشهرهای پر جمعیت دیده میشود
George Town
نام محلهای در شهر واشنگتن در آمریکا
George Town
بندر جرج تاون
Cape Town
بندر کیپ تاون
we fixed in the town
در شهر ماندیم
w kilometres of the town
در2 کیلومتری شهر
town wall
باروی شهر
town planner
مهندس شهرساز
town meeting
انجمن بلدی شورای شهری
town meeting
انجمن شهری
in the navel of the town
در ناف شهر
to work out of town
در حومه
[بیرون]
شهر کار کردن
town halls
کاخ شهرداری
town halls
عمارت شهرداری
town halls
تالار انجمن شهر
shanty town
حصیرآباد
ghost town
شهر متروک
provincial town
شهرستان
town house
خانه شهری
town halls
تالار شهرداری یا فرمانداری
town hall
تالار انجمن شهر
to live out of town
در بیرون از شهر زندگی کردن
county town
حاکم نشین استان
county town
شهر مقراستاندار
town hall
تالار شهرداری یا فرمانداری
town hall
کاخ شهرداری
town hall
عمارت شهرداری
town house
گدا خانه دارالمساکین
town houses
خانه شهری
town houses
گدا خانه دارالمساکین
Company town
شهرک کارگران
Is there a bus into town?
آیا اتوبوس برای شهر هست؟
town criers
جارچی
assize town
شهر مقر دادگاه جنایی
town crier
جارچی
to patrol a town
شهری را گشت زدن
country town
شهرستان
town planning
شهرسازی
We painted the town red .
تمام شهر را گشتیم ( تماشا کردیم )
man a bout town
ادم بیکاری که همیشه به باشگاه و نمایشگاههای شهر میرود
to paint the town red
مستی کردن اشوب کردن
paint the town red
<idiom>
اوقات خوشی داشتن
Which bus goes to the town centre?
کدام اتوبوس به مرکز شهر میرود؟
A single town and two different rates!.
<proverb>
یک شهر و دو نرخ؟!.
He cried the news all over the town .
با داد وفریاد خبررا ؟ رشهر پرکرد
to paint the town red
عربده کردن
small country town
شهرستان کوچک
Can I drive to the centre of town?
آیا می توانم تا مرکز شهر با ماشین بروم؟
He is a bih shot ( noise ) in this town .
جزو کله گنده های شهر است
The town is famous for its hot springs .
این شهر بدلیل چشمه های آبگرمش شهرت دارد
may i see you home?
برسانم
may i see you home?
اجازه دهید شمارابخانه
home help
کمکحالبیمار
Is there anybody at home ? Anybody home ?
کسی منزل هست ؟
WI'll you take me home?
مرا به منزل می رسانید ؟
It came home to me.
به نظرم رسید.
On my way home. . .
سرراهم بمنزل ...
It came home to me.
به فکرم رسید.
nobody home
<idiom>
فکرش جای دیگر است
home
سرزمین پدر و مادر
home
وطن
home
زادبوم
at home
<idiom>
درخانه
On my way home. . .
اگر سرم راببرند امضاء نخواهم کرد
home
میهن
third home
بازیگر مهاجم
home
خانه
home like
خانگی
home
نقط ه شروع چاپ روی صفحه
home
وطن
home
ریز کامپیوتر طراحی شده برای مصرف خانگی که برنامههای کاربردی آن شامل آموزش
home
بازی
home
امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
home
روش بررسی و حمل تراکنشهای باک به خانه کاربر به وسیله ترمینال یا مودم
home
کلیدی که نشانه گر را به شروع خط متن می برد
home
اولین رکورد داده در فایل
home
محل زندگی کسی
home
که معمولا در بالا سمت چپ قرار دارد
home
منزلگاه
come home
کشیده شدن لنگر به طرف ناو
home like
راحت
at home
پذیرایی در ساعت معین
home like
وطنی
home
جا به داخل لوله راندن
home
وطن اسایشگاه
home
میهن وطن
home
اقامت گاه
home
منزل
home
شهر بخانه برگشتن
home
خانه دادن
home
مرزوبوم
home
بطرف خانه
home
میهن
home
زمین خودی
home born
طبیعی
convalescent home
نقاهت خانه
She lost her way home .
راه خانه اش را گه کرد
at home and abroad
در سفر و حضر
bound for home
اماده رفتن به کشور میهن
What is your home address?
نشانی منزلتان چیست ؟
at home and abroad
در درون و بیرون کشور
at home and abroad
در داخله و خارجه
I'll be at home today .
امروز منزل خواهم بود
home ground
آشنا بهمحیط
children's home
محلنگهداریبچههاییکهپدرومادر خوبوشایستهایندارند
home born
خانه زاد
delivery to the home
تحویل در خانه
He came straight home.
صاف آمد خانه
home born
بومی
home address
نشانی مبداء
Try to be home before dark.
سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
home address
نشانی منزلگاه
home truth
حقایقیکهدربارهخودتاناز دیگریمیفهمید
harvest home
محل جمع اوری خرمن
home time
زمانیکهمدارستعطیلمیشود
stately home
خانهاشرافی
Home Secretary
مسئولدفتر
harvest home
پایان درو
harvest home
اخر خرمن
funeral home
محلی که دران مرده را جهت انجام مراسم تدفین یا سوزاندن اماده میکنند
funeral home
مرده شوی خانه
rest-home
اسایشگاه
rest home
اسایشگاه
home-brew
مشروبات خانگی
home brew
مشروبات خانگی
He went home on leave .
مرخصی گرفت رفت منزل
to start for home
رهسپار به
[راه]
خانه شدن
Home appliances
لوازم خانگی
at home and abroad
در داخل و خارج
[از کشور]
to send home
به خانه
[از جایی که آمده اند]
برگرداندن
home-made
<adj.>
خانگی
home-made
<adj.>
در خانه ساخته
[تهیه]
شده
Home appliances
وسایل خانگی
home economics
اقتصاد خانه داری
home economics
اقتصاد منزل
home economics
تدبیر منزل
home-made
وطنی
close to home
<idiom>
به احساسات شخصی نزدیک شدن
home-made
ساخت میهن
mobile home
تریلی
mobile home
خانه متحرک
Theres no place like home .
<proverb>
هیچ جا مثل خانه نمى شود .
home computers
کامپیوتر خانگی
You have my home address.
شما آدرس من را دارید.
home address
آدرس منزل
home computer
کامپیوتر خانگی
Home Office
وزارت داخله
Home Office
وزارت کشور
broken home
خانواده گسیخته
nursing home
اسایشگاه پیران
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com