Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
horizontal clock system
طریقه هواسنجی برای به دست اوردن جهت باد
Other Matches
He arrives at 4 O'clock instead of 3 O'clock.
او
[مرد]
عوض ساعت ۳ ساعت ۴ می آید.
horizontal
تعداد خط وطی در صفحه نمایش ویدیو که در ثانیه تنظیم میشود
horizontal
حرکت افق در صفحه
horizontal
حرکت نشانه گر در صفحه نمایش کامپیوتر از انتهای یک خط به ابتدای بعدی
horizontal
میلهای در پایین پنجره که نشان میدهد صفحه پهن تر از پنجره است . کاربر میتواند به صورت افق در صفحه حرکت کند و این میله را بکشد
horizontal
دراز کشیدن به صورت تخت یا حرمت از طرفی به طرف دیگر و نه از بالا به پایین
horizontal
روش تشخیص خطا برای داده ارسالی
horizontal
مدت زمانی که اشعه تصویر در صفحه نمایش به اول خط بعد برمی گردد از آخر خط قبل
horizontal
سطح افقی
horizontal
ترازی
horizontal
افقی
horizontal integration
ادغام افقی
horizontal hook
قلاب افقی
horizontal stabilizer
مکان افقی ثابت
horizontal synchronizing
همزمان ساز افقی
horizontal tab
حرکت مکان نما به صورت افقی
horizontal taping
مساحی افقی
horizontal wedge
کولاس افقی
horizontal wedge
گاوه افقی
horizontal section
برش افقی
horizontal scrolling
حرکت افقی
horizontal integration
انضمام افقی
horizontal candlepower
شمع افقی
horizontal boring
سوراخکاری افقی
horizontal loading
پر کردن مهمات به طور افقی
horizontal loading
کولاس افقی
horizontal mobility
تحرک افقی
horizontal integration
تمرکز افقی
horizontal plane
صفحه افقی
horizontal plane
صفحه عرضی
horizontal polarization
قطبش افقی
horizontal pump
پمپ افقی
horizontal growth
رشد افقی
mean horizontal candlepower
شمع افقی متوسط
horizontal curve
پیچ سطحی
horizontal seismograph
لرزهنگارسطحافقی
horizontal crossbar
میله افقی
horizontal move
حرکتافقی
horizontal member
قسمتافقی
horizontal clamp
گیرهافقی
horizontal control
کنترل افقی در نقشه برداری اندازه گیری بر دو سمت نقشهای
horizontal combination
ترکیب افقی
horizontal bar
بارفیکس
horizontal curve
پیچ
horizontal loading
بارگیری افقی کشتیها
horizontal error
خطای بر دو سمت خطای افقی
horizontal error
اشتباه بردی و سمتی
horizontal cornice
رخ بام افقی
horizontal loom
دار عشایری
[قالی]
horizontal loom
دار زمینی
[دار قالی]
horizontal loom
دار خوابیده
[قالی]
horizontal loom
دار افقی
[قالی]
horizontal disparity
ناهمخوانی افقی
horizontal control operator
الف ب س
horizontal control operator
اندازه گیر بر دو سمت
horizontal labor mobility
تحرک افقی کارگر
horizontal event numbering
شماره گذاری افقی وقایع
horizontal phase control
تنظیم فاز افقی
horizontal shearing stress
تنش برش افقی
horizontal arch element
حلقه افقی قوس
horizontal social mobility
تحرک افقی اجتماعی
horizontal end handhold
انتهاینگهدارندهدستی
horizontal motion lock
دستهتنظیمافقی
horizontal pivoting window
پنجرهکشویی
adjustment for horizontal-circle image
تنظیم افقی مرکز تصویر
horizontal-axis wind turbine
توربینافقیبامحوربادی
horizontal drilling and milling machine
دستگاه مته کاری و فرزکاری افقی
four o'clock
گل لاله عباسی
four o'clock
لاله عباسی
clock
ساعت
clock
زمان
the two o'clock d.
توزیع ساعت دو
three second clock
ساعت نشاندهنده قانون 3ثانیه در بسکتبال
at eight o'clock
در ساعت هشت
four o'clock
ساعت چهار
clock
تپش زمان سنجی ساعت
clock
خط علامت روی دیسک یا نوار که حاوی داده درباره محل نوک خواندن است
clock
سیگنال ساعت که تمام اعضای سیستم را همگام میکند
clock
زمان سنج
clock
ساعت
clock
مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
clock
ماشینی که زمان را نشان میدهد
clock
مداری که فرکانس آن توسط کاربر تنظیم میشود. برای یکسان کردن سیگنالها و مدار ها با یک باس ساعت
clock
ساعت ورزشگاه
clock
سنجیدن باساعت
clock
دوره زمانی بین دو باس ساعت متناوب
clock
وسیلهای که سرعت ساعت اصل سیستم را دو برابر میکند
o'clock
ساعت از روی ساعت
clock
باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
clock
تعداد باس هایی که ساعت هر ثانیه ایجاد میکند
clock
ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
clock
زمانگیری
clock
سیگنال هایی که هم سان با باس ساعت هستند
round-the-clock
شبانه روزی
five-o'clock shadows
ته ریش
five-o'clock shadow
ته ریش
biological clock
زیست گشت
roller clock
چشمی بسته قرقره دار
shot clock
ساعت مسابقه
round-the-clock
بیست و چهار ساعته
round-the-clock
روز و شب
round-the-clock
لاینقطع
round-the-clock
پیوسته
quartz clock
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
clock operator
تنظیمکنندهوقت
clock timer
زمانموردنظر
electric clock
ساعت الکتریکی
biological clock
ساعت زیستی
effectiveness clock
دایره کارامدی پدافند هوایی دایرهای که نتایج تجزیه وتحلیل میزان کفایت پدافندهوایی را نشان میدهد
biological clock
زیستآهنگ
clock signal
علامت زمان سنجی
twentyfour second clock
ساعت نشاندهنده قانون 42ثانیه در بسکتبال
clock rate
نرخ زمان سنجی
clock pulse
تپش زمان سنجی
clock paradox
پارادکس زمانی
clock method
روش شمارش هدفها به طریقه ساعتی روش شمارش در جهت عقربه ساعت
chess clock
ساعت شطرنج
grandfather clock
ساعت پاندولی بلندی که روی زمین قرار میگیرد
clock maker
ساعت ساز
clock interrupt
وقفه زمان سنجی
clock generator
ساعت زا
clock speed
سرعت ساعت
clock stagger
رتبه زمان سنجی
clock track
شیار زمان سنجی
digital clock
ساعت رقمی
digital clock
زمان سنج رقمی
delta clock
که خطا داشته یا در حلقه بی انتها قرار گرفته و یاوضعیت اشتباه داشته
delta clock
مین میکند و باعث میشود کامپیوتر یا مدار از نو آغاز به کارکنند
clock skew
اریب زمان سنجی
clock generator
مولد زمان سنجی
cuckoo clock
ساعت دیواری زنگی که در سرساعت صدایی شبیه صدای فاخته میکند
time clock
ساعتی که زمان ورودوخروج کارمندان را ثبت میکند
time clock
گاه ساعت
tower clock
برج ساعت
clock work
چرخهای ساعت
clock frequency
بسامد زمان سنجی
relocation clock
دایره تنظیم هدف
lady clock
کفشدوز
alarum clock
خیزانک
alarum clock
ساعت شماطهای
internal clock
ساعت داخلی
to clock out
[in the workplace]
مهر ساعت را در آخر کارروی کارت زدن
work against the clock
بکوب کار کردن
round the clock
۲۴ ساعته
set the clock
ساعت را تنظیم کردن
face of the clock
صفحه ساعت
wall clock
ساعت دیواری
to watch the clock
[با بیحوصلگی]
دائما به ساعت نگاه کردن
physiological clock
ساعت فیزیولوژیکی
game clock
ساعت ورزشگاه
relocation clock
دایره تنظیم تیر
military clock
ساعت یا وقت نظامی
The clock has stopped.
ساعت دیواری خوابیده است
atomic clock
ساعت اتمی
master clock
زمان سنج اصلی
master clock
شاه زمان سنج
This is a self - winding clock .
این ساعت دیواری کوک لازم ندارد ( اتو ماتیک است )
to clock in
[in the workplace]
مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
lady clock
پینه دوز
alarm clock
ساعت شماطهای
to clock off
[British E]
[in the workplace]
مهر ساعت را در آخر کارروی کارت زدن
to advance the hand of a clock
عقربه ساعت را جلو کشیدن
clock code position
سمت روبروی دماغه هواپیمایا کشتی هدف رو به دماغه هواپیما
to set the clock forward
ساعت را جلو آوردن
clock calendar board
تخته ساعت / تقویم
Please don't wake me until 9 o'clock!
لطفا من را ساعت ۹ بیدار کنید!
to clock on
[British E]
[in the workplace]
مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
real time clock
زمان سنج بلادرنگ
One cannot put back the clock.
<proverb>
هیچکس نمى تواند زمان را به عقب بر گرداند .
selective clock stetching
تکنیک برطرف کردن اختلافات زمان گیری دیجیتال بین عناصر سیستم
Does this clock keep good time?
این ساعت دیواری درست کار می کند ؟
The clock is fast (gaining).
ساعت دیواری تند کار می کند
The plane to ... departs at ... o'clock.
هواپیمای ... ساعت ... پرواز می کند.
the clock was put back
عقربههای ساعت را عقب بردند
real time clock
ساعت بلادرنگ
turn the clock back
<idiom>
زمان را به عقب برگرداندن
weight-driven clock mechanism
مکانیزم ساعتپانولدار
He works day and night (round the clock).
روز وشب کارمی کند
I want to depart tomorrow morning
[noon, afternoon]
at ... o'clock.
من می خواهم فردا صبح
[ظهر شب]
ساعت ... حرکت کنم.
linear system
[system of linear equations]
دستگاه معادلات خطی
[ریاضی]
p system
سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
i.f.f. system
دستگاه تشخیص
cw system
سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
the system of
the which by ininheritance agnatisation the passedto is state the residueof agnates male تعصیب
the system of
رد مازاد ترکه متوفی به خویشان ذکورپدری
system
ترتیب
system
مقررات مربوط به اعطای امتیازهای اضافی به نسبت ضعف یا قدرت اسب
system
طرز اسلوب
system
سلسله
system
رشته دستگاه
system
طرز روش
system
نظم ترتیب
system
اسلوب
system
منظومه
an system
سیستم الکترونیکی نیروی زمینی و دریایی
system
روش اصول
system
نظام سیستم
system
تشکیلات
system
سازمان
system
نظام
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com