Dictiornary-Farsi | hot-water heater | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 238 (13 milliseconds)

English	Persian
hot-water heater	گرم کنندهآبگرم


Search result with all words

immersion heater	اب گرم کن غوطه ور
immersion heater	اب گرم کن شناور
immersion heater	گرمکن شناوری
immersion heater	گرمکن غوطه ور
heater	چراغ خوراک پزی
heater	بخاری دستگاه تولید گرما
heater	متصدی گرم کردن
heater	رشته گرمساز
heater	بخاری
heater	فیلامان
heater	گرمکن
barburetor heater	جلد نصب شده دراطراف لولههای پنجه اگزوز
cartridge heater	گرم کن فشنگی
electric heater	بخاری برقی
electric heater	گرم کن الکتریکی
feed heater	دستگاه صرفه جویی درحرارت
heater battery	باتری ا
heater battery	باتری گرم کننده
heater cathode	کاتد با رشته گرمساز
heater current	جریان رشته گرمساز
heater plug	شمع اتومبیل
heater plug	شمع اتش زنه
heater voltage	ولتاژ رشته گرمساز
high frequency heater	گرمکن فرکانس بالا
hot air heater	گرمکن هوا
hot water heater	اب گرمکن
induction ring heater	گرمکن حلقوی القائی
intake air heater	گرمکن هوای ورودی
interior heater	بخاری اتومبیل
low frequency induction heater	گرمکن القایی فرکانس پایین
space heater	بخاری مخصوص گرم کردن فضای ازاد
water heater	فرف ابگرم کن
water heater	ابگرم کن
fan heater	گرم کنندهپروانهای
radiant heater	گرم کنندهگسترده
tubular heater	بخاریلولهای
water-heater tank	تانکرآبگرم کن
Other Matches

water course	حق المجری
by water	از راه رودخانه
water	آب
water way	ابراهه
water way	راه ابی
by water	از راه دریا
water course	حق الشرب
water course	مجرای اب
of the first water	بهترین
water still	دستگاه تقطیر اب
on the water	در کشتی
water down <idiom>	ضعیف شدن
She let the water out .	آب را ول کرد
mean water	میان اب
water way	مسیل
by water	با کشتی
above water <adj.>	شناور
water	اب دادن
water	مایع
water	پیشاب
water	ابگونه
water	اب
to water something	آب دادن [گیاه]
to keep ones he above water	از زیر بدهی بیرون آمدن
to water	آب دادن
to water	آب ریختن
above water <adj.>	روی آب
first water	درجه اول
to p something with water	اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
f.water	عرق رازیانه
first water	بالاترین مقام
water polo	واترپولو
water pipe	لوله مخصوص لوله کشی اب
water gauge	اب پیم
water glass	لیوان اب
water glass	اب شیشه
water glass	شیشه محلول
water glass	شیشه مایع
water polo	واترپلو
water point	نقطه تقسیم اب
water hole	سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
water pollution	الودگی اب
water hammer	ضربت قوج
water hammer	ضربت قوچ
water plate	بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
water hardening	سختگردانی با اب
water guage	فشار سنج اب
water polo	بازی فوتبال ابی
water hazard	مانع ابی در مسیر گوی گلف
water pipe	لوله اب
water pipe	تنبوشه
water pepper	زنجبیل سگ
water nymph	الهه دریایی
water nymph	حوری دریایی
water moccasin	مار سمی ابزی جنوب امریکا
water mill	اسیاب
water lily	نیلوفر ابی
water line	خط ابخور ناو
water mill	اسیاب ابی
water loss	ابکاهی
water lowering	زهکشی
water melon	هندوانه
water pepper	فلفل ابی
water meter	کنتور اب
water level	سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب
water level	سطح اب
water hole	چاله اب
water hyacinth	سنبل ابی
water hyacinth	وردالنیل
water injection	پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
water jacket	ابدان
water jacket	صندوق اب
water jump	مانع ابی
water logging	ابسیری
water jump	چاله ابی در مسیر دو 0003 متربا مانع
water level	تراز اب
water meter	اب سنج
water gauge	اندازه اب نما
surplus water	ابهای مازاد
voidance water	منجلاب
voidance water	زیر اب
wade into the water	راه رفتن در اب
waste water	فاضلاب
water aspirator	خرطوم ابی
water bag	کیسه اب
water bailiff	میراب
water bailiffs	مامور تفتیش کشتیها در بندر
water bailiffs	مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
water balance	بیلان اب
water bearer	دلو
water bearer	ساکب الماء
water bearer	ریزنده اب ابریز
water bed	تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
water bed	تشک ابی
up to the middle in water	تا کمر در اب
undermining by water	اب رفتگی کف
swimming with water	پرازاب
swimming with water	غرق اب
table water	سفره اب زیر زمینی
tap water	اب شیر
water paint	رنگ لعابی
the water was overknee	اب از زانو میگذشت
to drink water	اب خوردن
to drink water	اب اشامیدن
to keep ones head above water	خود را از بار بدهی رها کردن
surplus water	ابهای اضافی
to sniff up water	اب رابه بینی کشیدن
to soften a water	سبک ترکردن یاشیرین کردن اب
to splash into water	به اب زدن
unavailable water	رطوبت غیر قابل استفاده
underground water	اب زیرزمینی
underground water	اب درون زمین
undermining by water	اب شستگی
water bonded	اب بند شده
water boy	بچه سقا
water damage	خسارت اب دیدگی
water displacement	زهکشی کردن
water displacement	زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
water disposal	فاضلاب
water disposal	اگوکشی
water disposal	ساختن اگو
water dog	سگ ابی
water dog	شناگر ماهر
water dog	سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
water driver	مقنی
water fast	رنگ نرو
water fast	غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
water fast	پارچه شورنرو
water filter	صافی اب
water fowl	مرغ ابی
water fowl	پرنده ابی
water front	جبهه رطوبتی
water cure	علاج بااب معالجه بااب
water cure	اب درمان
water boy	سقا
water buffalo	گاو میش اهلی شده اسیایی
water canteen	قمقمه
water car	ارابه اب فروشان
water car	ارابه اب پاش
water carriage	حمل از راه اب
water carrier	دلو
water circulation	گردش اب
water coiour	ابرنگ
water colour	ابرنگ
water colour	رنگاب
water colour	نقاشی ابرنگی
water container	فرف اب
water content	درصد رطوبت
water cooling	خنک کنندگی اب
water cooling	خنک کردن بااب
water cress	شاهی اتی
water gas	گاز اب
water goblet	جام آب
hot water <idiom>
water under the bridge <idiom>	همه چیز عوض شده
in hot water <idiom>	در دردسر
THere is not even a ripple in the water . <proverb>	آب از آب تکان نمى خورد .
If it has not water for me it certainly has bread . <proverb>	آب براى من ندارد براى تو که دارد .
Water is light . <proverb>	آب روشنائى است .
How can you know the value of water -you who live . <proverb>	تو قدر آب چه دانى که در کنار فراتى .
drinking water	آب آشامیدنی
Is there drinking water?	آیا آب آشامیدنی وجود دارد؟
There is no hot water	آب گرم نیست.
some hot water	مقداری آب گرم
some cold water	مقداری آب سرد
mineral water	آب معدنی
a glass of water	یک لیوان آب
Please check the water.	لطفا آب را کنترل کنید.
hold water <idiom>
head above water <idiom>	آشکاری مشکل
fish out of water <idiom>	طرف وصله ناجوراست
water hose	شلنگآب
water inlet	ورودآب
water intake	مکندهآب
water jug	پارچآب
water key	کلیدآب
water separator	جداگرآب
water signs	علائمآبی
water transport	ناقلآب
water under pressure	آبتحتفشار
water/alcohol	آب
water/alcohol	الکل
water butt	سطلیکهمخصوصجمعآوریبارانیاستکهازبام میریزد
water rates	پولمصرفآب
To go through fire and water.	خودرا به آب وآتش زدن
To draw water from the well .	آب از چاه کشیدن
deep water <idiom>	مشکل سخت
water pipe	قلیان
water bath	دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
water softener	نرم کننده آب
water softener	[کاهش دهنده درجه سختی آب]
cut-water	پیش دماغه
water cooler	آب سرد کن
water surface	سطح ایستائی آب
muddy water	آب لجنی
to water [of eyes]	اشک آمدن
to hold water	معتبر بودن
to hold water	قابل قبول بودن
to hold water	صحت دار بودن
to soften water	شیرین کردن آب