English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 61 (5 milliseconds)
English Persian
hunting district صیدگاه
hunting district شکار گاه
Other Matches
hunting نوسان سرعت
hunting نوسان دادن انتن رادار درردیابی
hunting شکار دشمن یا زیردریایی
hunting فرآیند جستجوی رکورد داده در یک فایل
hunting شکار
hunting صید
hunting شکار کردن جستجو کردن
still hunting روش شکار با تعقیب اهسته بدون کمک سگ
still hunting شکار باروش در کمین نشستن
to go a hunting شکار رفتن
hunting حرکت سریع لوله تانک به بالا و پایین دراثر تعقیب خودکار با رادار
district ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
district بلوک
district بخش
district ناحیه
district حوزه
district منطقه
district ناحیه نظامی
hunting ground صیدگاه
mine hunting کشف و خنثی کردن مین
hunting cap کلاهشکار
witch-hunting کشفوتنبیهافرادیکهدارایعقایدمضربرایاجتماعهستند
head-hunting <idiom> جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
fox-hunting شکار روباه بطور گروهی با اسب و تازیها
hunting design طرح شکارگاهی [این طرح از زمان صفویه رواج یافته و در آن صحنه های مختلف شکار توسط انسان و یا نزاع حیوانات مختلف نشان داده می شود. منشاء اولیه آن کاشان ذکر شده است.]
hunting ground شکار گاه
hunting panther یوزپلنگ
hunting leopard یوزپلنگ
hunting horn بوق مخصوص علامت دادن به شکارچیان
stag hunting شکار اهو با حالت سواره وکمک تازیها
cub hunting شکار بچه روباه
exploratory hunting عملیات اکتشافی و خنثی کردن مین یا مین روبی
bow hunting شکار با تیر و کمان
hunting bow کمان بلند و سنگین برای شکار
hunting grounds شکارگاه
hunting dog سگ شکاری
hunting ground شکارگاه
hunting dog توله
fox hunting شکار روباه بطور گروهی با اسب و تازیها
district court دادگاه بخش
consular district منطقه عمل کنسول
district attorney بازپرس بخش قضایی
district attorneys بازپرس بخش قضایی
policing district ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
naval district ناحیه دریایی
district nurse پرستار سرخانه
naval district ناحیه عملیات دریایی
district superintendent رئیس یاسرپرست بخش
district overseer مباشر
district court صلحیه
police district ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
district boundary بخشمرزی
hunting box or lodge خانه کوچک شکارگران
We are hunting for a vacant flat. دربدر دنبال آپارتمان خالی می گردیم
red light district محله فواحش
rural district council انجمن محلی زراعی
district call box جعبه خبر محلی
governor of a rural district دهدار
Imperial Silk Hunting Carpet فرش شکارگاهی ابریشمی درباری [این فرش مربوط به قرن شانزده میلادی بوده و در زمینه حاشیه از صحنه های شکار به همراه گل های شاه عباسی و اسلیمی استفاده شده است.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com