English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
hydrostatic pull کشش ایستابی
Other Matches
hydrostatic مربوط به فشار اب
hydrostatic مربوط به فشار عمق اب ماسوره زیر ابی
hydrostatic ایستابی
hydrostatic press منگنه ابی
hydrostatic equiblibrium تعادل ئیدرواستاتیک
hydrostatic bearing یاتاقان هیدرواستاتیک
hydrostatic pressure فشار عمق
hydrostatic pressure فشار ایستائی
hydrostatic pad صفحهمانعاصطکاکهیدروستاتیکی
hydrostatic pressure فشار عمق اب
hydrostatic pressure فشار ایستابی
hydrostatic test تست هیدرواستاتیک
pull through در سختی بکسی کمک کردن
pull over پیراهن کش ورزش
pull over عرق گیر
pull over ژاکت
pull up جلو افتادن رسیدن
pull through در تنگنا کمک یافتن
pull up جلوگیری کردن
pull together همکاری کردن
pull through در وضع خطرناکی انجام وفیفه کردن
pull over اتوموبیل را بکنار جاده راندن کنار زدن
pull off نیروی کشش برقی
pull away کنار گرفتن
pull away عقب نشینی کردن
pull down خراب کردن
pull down پایین اوردن تخفیف دادن
pull down دریافت کردن
pull down کاستن
pull it out پیروزی در واپسین لحظات
pull off باوجود مشکلات بکارخود ادامه دادن
pull off مقاومت کردن
pull up صعود
pull up بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
pull up کاستن سرعت اسب
to pull off بردن
to pull out از واگن خانه یا ایستگاه بیرون امدن
to pull through جنس
to pull through رها شدن
to pull together با هم کارکردن
to pull together باتفاق زیستن
Pull yourself together. حواست را جمع کن
pull (something) off <idiom> باانجام رساندن کامل کارها
pull over <idiom> متوقف کردن ماشین گوشه جاده
pull through <idiom> بهبود یافتن
pull up توقف کردن [اتومبیل]
to pull through موفق شدن
to pull through کامیاب شدن
to pull off باوجود دشواری انجام دادن
to pull off برداشتن
pull up اتصال یا برقراری ارتباط با یک سطح ولتاژ
pull up to به چیزی رسیدن
pull up to با چیزی برابر شدن
pull up with به چیزی رسیدن
pull up with با چیزی برابر شدن
to have the pull of برتری داشتن بر
to have the pull of اعمال نفوذکردن بر
to pull اغراق گفتن
to pull افسانه جعل کردن
to pull down ویران کردن
to pull down خراب کردن بی بنیه کردن
to pull down ارزان کردن
to pull in دست از کار یا رویه خودکشیدن
to pull in داخل واگن خانه شدن
to pull through به هدف خود رسیدن
pull POP
pull بازیابی داده از پشته
pull چیدن
pull برتری جزئی و مختصر
pull-out ترک کردن
pull-in نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull in توقیف کردن
pull in متوقف شدن
pull ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pull-in متوقف شدن
pull-out خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
pull out ترک کردن
pull out عازم شدن
pull out بیرون امدن
pull out خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
pull-out عازم شدن
pull کشیدن
pull-in توقیف کردن
pull-out بیرون امدن
pull in نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull کشش
pull کشیدن دندان
pull بطرف خود کشیدن کشش
pull بیرون کشیدن بازیگر
pull 1 way give
pull کندن پشم کندن از
pull-back مانع
pull-back بازداشت
pull-back چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
pull-back فنر
pull-backs بازداشت
to pull the strings گربه رقصاندن
pull-backs چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
pull-backs فنر
to pull caps هایهو برپا کردن
to pull caps نزاع کردن
to pull to pieces خرد کردن
to pull to pieces از هم جداکردن
to pull short یک مرتبه جلوگیری کردن
to pull round بهبودی یافتن
pull back فنر
to pull on one's stockings چوراب بپاکشیدن
to pull on one's stockings جوراب پا کردن
to pull the wires گربه رقصانی کردن
to pull the wires تحریکات کردن
pull-backs مانع
to pull the wires سیمهای عروسک خیمه شب بازی رادردست داشتن
to pull the strings دیگران را الت قراردادن
pull back چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
pull back بازداشت
to pull to pieces از هم سوا کردن
to pull to pieces عیب جویی کردن از
pull back مانع
pull the plug <idiom> افشاء راز کسی
pull the plug <idiom> شغل مناسب
pull the rug out from under <idiom> بهم ریختن نقشه شخصی
pull up stakes <idiom> کوچ کردن
pull ahead جلو زدن [در رانندگی]
to pull down a building خراب کردن ساختمانی
to pull down a building متلاشی کردن ساختمانی
to pull strings از رابطه ها برای پارتی بازی استفاده کردن
pull strings <idiom> رشوه دادن
pull rank <idiom> تحت تفثیر قراردادن
pull out of a hat <idiom> اختراع کردن
to pull up a plant گیاهی را ازریشه دراوردن
to pull up by the roots ریشه کن کردن
to pull up by the roots از ریشه دراوردن
to pull up by the roots از بیخ دراوردن
to pull up by the roots بیخ کن کردن
pull handle دستهکشش
pull rod میلهکشش
pull strap نوارکشش
To pull the trigger . ما شه تفنگ را کشیدن
She wI'll survive . She wI'll pull through. زنده خواهد ماند
pull a fast one <idiom> تقلب کردن
pull one's socks up <idiom> پیشنهاد عالی دادن
pull one's weight <idiom> کارها را تقسیم کردن
pull someone's leg <idiom> سربه سرکذاشتن
mzgnetic pull کشش مغناطیسی
pull to pieces خرد کردن
pull oneself together خود را جمع کردن
pull oneself together بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
pull out quote عبارت استخراج شده
dead pull کوشش بیهوده
pull-outs خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
pull-outs بیرون امدن
pull-outs عازم شدن
drawbar pull فشار وارد به بازوی اتصال یابازوی کشش
pull release وسیله قطع کشش مین
pull release عامل قطع کشش
pull round رفع نقاهت کردن
pull round بهبودی یافتن
pull shot ضربه با اوردن پای عقب جلومیله و حرکت افقی چوب کریکت
give a pull at کشیدن
pull instruction دستورالعمل بازیابی
pull down menu شود
pull a face ادا در اوردن
pull a horse دهنه اسب را کشیدن
pull a punch در موقع ضربه دست را کشیدن
long pull اضافه پیمانهای که درنوشابه خانه ها برای جلب مشتریان میدهند
leg pull دست اندازی
pull bread مغز نان تازه که دوبار به پزندتا سرخ شود
pull by the leg دست انداختن
pull device ماسوره کشش مین
pull device عامل کششی
leg pull گول زنی
pull-ins نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull gear چرخ دنده بالابر
hamstring pull کشیدگی عضله پشت ران
pull down menu فهرستی که میتواند توسط تیک کردن اشاره گر ماوس بر روی عنوان ان و یا توسط فشردن دکمه صفحه کلیدنمایش داده
pull the bell زنگ را بزنید
pull the bell ریسمان زنگ رابکشید
pull-ins متوقف شدن
to pull any one's sleeve کسیرا متوجه سخن خود کردن
to pull any one by the sleeve استین کسیرا کشیدن
to pull any one by the sleeve کسیرا متوجه سخن خود کردن
to pull any one across a river کسی را با کرجی پارویی ازرودخانه گذراندن
push pull وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
to pull a result نتیجه گرفتن
to pull a horse توی دهن اسب زدن
to pull a proof نمونه دراوردن باماشین فشاردستی که ...سوی خودبکشند
to pull a proof نمونه چاپی دراوردن
to pull any one's sleeve استین کسیرا کشیدن
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
to pull any one's leg کسیرا دست انداختن یا گول زدن
pull to pieces سخت انتقاد کردن
to pull at a pipe با کوشش اب از لولهای کشیدن
pull-outs ترک کردن
pull the pace جلوافتادن و در نتیجه کاستن از فشار هوا برای نفرات عقب
pull-ins توقیف کردن
to pull any one's ear کسیراگوشمالی دادن
to pull any one's ear کوش کسیرا کشیدن
How many coaches can the engine pull ? این لوکومو تیو چند تا واگه را می تواند بکشد ؟
to pull a wry face اداو اصول دراوردن
pull a wry face ادا در اوردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com