Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 104 (6 milliseconds)
English
Persian
i must answer for the damages
ازعهده خسارت ان باید برایم
Other Matches
damages
خسارات
consequential damages
خسارت تبعی
punitive damages
خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
liquidated damages
خسارت عدم انجام تعهد مقطوع که بین متعاهدین مورد توافق قرارگیرد
liquidated damages
وجه التزام
liquidated damages
خسارتی که نحوه محاسبه و پرداخت ان در قرارداد ذکر گردیده است
liquidated damages
خسارت نقدی
liquidated damages
پرداختن جریمه جهت فسخ قرارداد
liability for damages
مسئولیت در برابر خسارت
liable for damages
مسئول خسارات
award of damages
جبران خسارت
consequential damages
خسارت غیرمستقیم
to recover damages
خسارت خودرا جبران کردن
sounding in damages
دعوی خسارت مستدل
unliquidated damages
خسارتهایی که نحوه محاسبه و پرداخت انها در قرارداد ذکرنشده است
to sue for damages
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
to recover damages
خسارت گرفتن
vindictive damages
مقدار غرامتی که دادگاه علاوه بر خسارت واقعی وارد برخواهان از خوانده به منظورتنبیه او وصول میکند
unliquidated damages
خسارات غیرقابل براورد به پول
swingeing damages
خسارات زیاد
sue somebody for damages
کسی را به خاطر زیانی تحت تعقیب قراردادن
sounding in damages
دعوی خسارت صحیح و محکم
unliquidated damages
خسارات معنوی
late payment damages
خسارت تاخیر تادیه
reparations for war damages
غرامات جنگی
fair damages
[Law]
جبران خسارت عادلانه
to answer in the a
اری گفتن بله گفتن
to answer in the a
پاسخ مثبت دادن
right answer
پاسخ درست
in answer to
در پاسخ به
answer
[to something]
پاسخ
[به چیزی]
[راه حل]
answer
: پاسخ دادن
answer
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answer
مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
answer
حالتی از مودم که پاسخ ها را با استفاده از ارتباط با مودم اصلی ایجاد میکند
answer
زمانی که رسانه دریافت کننده به سیگنال پاسخ میدهد
answer
: جواب پاسخ
answer
پاسخ
answer
دفاع
answer
جواب احتیاج را دادن
answer
بدرد خوردن مطابق بودن
answer
بکار امدن بکاررفتن
answer
جوابگو شدن
answer
دفاع کردن
answer
ضمانت کردن
answer
جواب دادن از عهده برامدن
answer
tone ی که مودم پاسخگو پیش از تغییر مسیر انتشار میدهد
answer
پاسخ به یک سوال
answer
پاسخ دادن به یک سیگنال و ایجاد یک خط ارتباطی
answer
پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
an a answer
پاسخ مثبت
early answer
پاسخ زود
the answer to the riddle
حل این معما
glib answer
پاسخ بدون ملاحظه
[بی فکر]
no answer
[n/a]
[in forms]
بدون پاسخ
[در برگه برای پر کردن]
reply
[answer]
پاسخ نامه ای
[پاسخ به پیام پست الکترونیکی ]
[پاسخ زبانی دفاعیه]
The wrong answer.
جواب غلط
Why don't you answer?
چرا جواب نمی دهید؟
never to be at a loss for an answer
همیشه حاضر جواب بودن
the answer is right under your nose
<idiom>
جواب مثل روز روشن است
to frame an answer
پاسخی را طرح کردن
to be at a loss for an answer
پاسخی نداشتن
A correct answer.
جواب صحیح
A straightforward answer.
جواب سر راست
to press for an answer
با صرار یا فشار پاسخ خواستن
to definitive answer
پاسخ قطعی
question answer
صف
answer pennant
پرچم جواب
the answer is in the negative
پاسخ ان منفی است
question answer
در صف گذاشتن
question answer
صف بستن
answer/originate
رسانه ارتباطی
originate answer
مدمی که میتواند هم پیامهارا تولید کرده و هم به انهاجواب دهد
auto answer
خود جواب
answer/originate
دریافت / ارسال
answer/originate
که میتواند داده دریافت یا ارسال کند
answer/originate
مثل مودم
question answer
سئوال- جواب
answer mode
حالت پاسخ
Answer me this question.
جواب این سؤالم را بده
whyŠthere is the answer
در سر جواب
Please answer the telephone.
لطفا" جواب تلفن را بدهید
To answer back.
جواب دادن ( یکی بدو کردن )
whyŠthere is the answer
شرط در امده تقریبا معنی میدهد
an abrupt answer
جواب تند
answer key
کلید پاسخها
answer mode
حالت جواب
to answer the call of nature
<idiom>
به توالت رفتن
[اصطلاح روزمره]
reaction
[answer, commentary]
نظر
reaction
[answer, commentary]
رای
reaction
[answer, commentary]
پاسخ
voice answer back
یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
auto answer indicator
جوابگویاتوماتیکی
A logical remark has no answer.
<proverb>
یرف یساب جواب ندارد .
The answer to fools is silence.
<proverb>
جوب ابلهان خاموشى است .
to push for an answer
[in reference to something]
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
voice answer back
پاسخ سمعی
to fail to provide an answer
درماندن در دادن پاسخ
More money is not the answer to this problem.
پول بیشتر حل این مسئله نیست.
Excepting
[With the exception of]
two students, no one could answer the last question correctly.
به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation.
پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
Force is the answer to force.
<proverb>
جواب زور را زور مى دهد .
He was pressed for pressed for ad answer .
به اوفشار آوردند تا جواب بدهد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com