Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
if you dont object
اگر بدتان نمیاید
if you dont object
اگر مانعی نیست
Other Matches
Dont be upset . Dont lose your temper . Keep calm(cool).
خونت را کثیف نکن ( خونسرد باش )
Dont confuse the issue . Dont get it all mixed up .
شلوغش نکن
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone .
نمی دانم کدام گوری رفته است
Dont worry. Cheer up. Dont fret so much.
غصه نخور
Dont spin such yarns . Dont tell lies.
دیگر صفحه نگذار ( دروغ نساز )
Dont kid yourself . dont delude yourself.
بیخود دلت را خوش نکن
You dont seem to be with it . You dont know the half of it .
تو کجای کاری
Dont be long. Step on it . Dont take long over it . Get a move on.
طولش نده (زود باش )
Dont let on that you know.
بروی خودت نیاور که موضوع رامیدانی
Dont try to get out of it.
سعی نکن اززیرش دربروی
We dont know what become of him.
نمی دانیم چه؟ بسر ؟ آمد
I dont know what became of him .
نمی دانم چه بسرش آمد
You dont mean that ! you dont say !
نه با با ! ( جدی میگه ؟)
What is all this ? I dont get it .
نفهمیدم ( چی شد ) !
Dont ever come here again.
دیگر هیچوقت پایت را اینجا نگذار.
[اینجا نیا.]
dont
بپایان رسانیدن
dont
نمودن
dont
طی کردن گذرانیدن
Is that so ? You dont say.
نه بابا ( جدی می گویی ) ؟
Is that so ?You dont say.
چه میگه ( جدا"اینطور است )
I dont know what is what.
نمی دانم چی به چیه
dont
کردن
I dont know and I dont want to know .
نه می دانم ونه می خواهم بدانم
I dont exactly know.
درست نمی دانم
Why dont you come off it!
چرا دست بردار نیستی !
Dont listen to him .
به حرف اوگوش نکن ( نده )
i dont care a d.
مرا هیچ پروایی نیست
dont mention it
چیزی نیست
So dont try to device yourself .
سعی نکن خودت را گول بزنی
dont you thouchit
مبادابه ان دست بزنید
dont mention it
اهمیت ندارد
Dont be sI'lly .
خودت را لوس نکن
I dont wish ( want ) to malign anyone .
میل ندارم بد کسی را بگویم
I dont mean to intrude .
قصد مزا حمت ندارم ( ملاقات یا ورود نا بهنگام )
If you dont mind my saying.
اگر از حرفم بدتان نیاید
Why dont you leave me alone?
از جان من چه می خواهی ؟
How come we dont see you more pften?
چطور دیگه زیاد تورانمی بینم ؟
Dont confuse me.
حواسم را پرت نکن
Am I not right?dont you agree with me ?
درست می گه یا نه ؟
Does it matter if I dont come ?
اشکالی دارد اگرنیایم ؟
I dont smoke at all.
اهل دود نیستم ( دخانیات استعمال نمی کنم )
Dont get my back up.
نگذار آنرویم (روی سگه ) بالا بیاد
Why do you want to know ? dont be nosy.
می خواهی چه؟کنی بدانی ؟
Dont brag about doing this and that .
اینقدر نگه فلان وچنان ( بهمان ) می کنم
i dont want to be rushed
من نمیخواهم کار سرم بریزند
i dont meant it
مقصودی ندارم
i dont meant it
جدی نگفتم
Dont mention it . You are welcome.
اختیار دارید (درمقام تعارف )
dont care
بی تقاوت
We dont have it in stock .
این جنس موجود نیست ( نداریم )
If I dont forget .
اگر یادم بماند ( نرود)
please dont forget it
خواهش دارم فراموش نکنید
Dont you dare tell anyone .
مبادا بکسی بگویی
object
مورد
object
موضوع
object
شیئی
object
اعتراض داشتن
object
اعتراض کردن
object
دلیل اوردن
object
چیز ماده خارجی
object
مخالفت کردن
object
کالا اعتراض کردن
object of d.
مراد
to a one's object
مقصودخودرا انجام دادن
object
چیز
object of will
موصی به
object
مقصود
object
شی ء
object
موضوع منظره
object
هدف
object
مفعول
object of d.
کامه
object of d.
ارزو
object
پانج کارت که حاوی برنامه است
object
فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
Whoever else that may object .
هر کس دیگه که اعتراض کند
object
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
object
سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
object
OPERAND
object
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
object
داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
object
نماش داده می شوند
object
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
object
نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
object
زبان برنامه پس از ترجمه
object
متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
no object
اهمیت ندارد
object
امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
no object
چیزی نیست
object
برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
I dont like such remarks one bit .
از این حرفها هیچ خوشم نمی آید
I am counting(relying) on you, dont let me down.
روی تو حساب می کنم نگذار آبرویم برود
Dont breathe a word!
هیچی نگه!
I wI'll fall behind with everything if I dont try hard .
اگر تلاش نکنم از کار وزندگه با زمی مانم
Dont sidetrack the issue.
خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
Why dont you join our group. ?
چرا به جمع ما نمی آیی ؟
I am down and out . I dont know where my next meal is coming for .
برای نان شب معطل مانده ام
Dont talk to all and sundry.
با این وآن صحبت نکن
Dont stand on ceremony.
تشریفات را بگذار کنار ( راحت باش )
I dont remember ( recall ) .
یادم نیست
Dont rely on probabilities.
روی احتمالات متگی نباشید
I'll eat my hat if I dont do it .
اگر اینکار رانکردم اسمم راعوض می کنم
These shoes dont fit me.
زنگ مدرسه خورده
The doctors dont think she wI'll live.
پزشکان امیدی به زنده ماندن اوندارند
I dont have an earthly chance.
کمترین شانس راروی زمین ندارم
The husband and wife dont get on together.
زن وشوهر باهم نمی سازند
Dont make so much noise.
اینقدر سروصدانکن
I dont mind the cold .
از سرما ناراحت نمی شوم
Dont be late for work.
دیر سر کار نیایی (سر وقت بیایی )
Dont provoke me to talk.
دهانم را باز مکن!
Dont let yourself get into bad habits.
به چیز های بد خودت راعادت نده
Dont stint the food .
سر غذااینقدر گه ابازی درنیاور
I dont have time to go to the movies .
فرصت نمی کنم به سینما بروم
Dont break that branch off.
آن شاخه رانشکن
Such things just dont interest me.
توی این خطها نیستم
Dont spoil the child .
بچه را خراب نکنید (لوس نکنید )
Dont spoil your appetite .
اشتهایم را خراب نکن ( کور نکن )
Dont be a fool(an ass)
خر نشو ( عاقل با ش)
Dont count (bank)on me.
روی من حساب نکنید
His bowels dont move.
شکمش کار نمی کند
i dont care a rush
مرا هیچ پروایی نیست
i dont care a pin
مرا پروایی نیست
i dont care a pin
هیچ بمن مربوط نیست
dont care a rap
ذرهای باک نداشته باشید
dont care a rap
هیچ پروا نداشته باشید
i dont care a snap
مرا هیچ پروایی نیست
Dont meddle in my affairs .
درکارهای من فضولی نکن
object deck
دسته کارت مقصود
object glass
عدسی شیئی
object glass
عدسی دوربین یاریزبین که نزدیک تراست بچیزی که میخواهندببند
object constancy
ثبات شیئی
object computer
OB بکار می رودکامپیوتری که برای اجرای یک برنامه ECT
object computer
کامپیوتر مقصود
object code
دستورالعمل مقصود
object genitive
مضاف الیه مفعولی
object of appeal
فرجام خواسته
object of appeal
مستانف عنه
object of appeal
پژوهش خواسته
object module
واحد مقصود ماژول مقصود
object module
واحد مقصد
object machine
ماشین مقصود
object libido
متمرکزبر شیئی
object libido
زیستمایه
object language
زبان مقصد
object language
زبان مقصود
object code
برنامه مقصد
object code
خروجی یک کامپایلر یا اسمبلرکه خود کد ماشینی قابل اجرابوده یا برای پردازش بیشتربه منظور تولید چنین کدی مناسب است کد مقصود برنامه مقصود
object lessons
درس علمی
object lessons
درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
object lesson
درس علمی
object lesson
درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
indirect object
مفعول غیر مستقیم
direct object
مفعول صریح
Money is no object at all .
پول اصلا" مطرح نیست
direct object
مفعول بیواسطه
concrete object
عین خارجی
goal object
شیئی هدف
his conduct is object
رفتارش قابل اعتراض است رفتارش رضایتبخش نیست
object code
برنامه مقصود دستورالعملهای مقصود
object choice
شیئی گزینی
object cathexis
نیروگذاری در شیئی
object case
حالت مفعولی یا مفعولیت
object ball
گویی که با گوی اصلی بیلیاردمورد ضربت قرار می گیرد
object of worship
موضوع پرستش یاستایش
celestial object
celestial
love object
شیئی محبوب
direct object
مفعول مستقیم
object oriented
تصویری که از بردارهای تعریف
object oriented
روش برنامه نویسی مثل ++C که هر قطعه برنامه به عنوان یک شی که در ارتباط با سایر اشیا است در برنامه به کار می رود
object balls
توپهایهدف
sex object
زنیکهفقطازلحاظجنسیدارایجذابیتباشدونهازلحاظشخصیتوتوانایی
stimulus object
شیئی محرک
object of worship
معبود
object of transaction
مورد معامله
object of testimony
مشهود به
object of sale
مثمن
object module
واحد مقصود
object oriented
زبان برنامه نویسی که برای برنامه نویس شی گرا مثل C++ به کار می رود
perception of an object
مشاهده یا دیدن چیزی
object oriented
استفاده میکند تا شکل تصویر را شرح دهد به جای اینکه در شکل پیکس ایجاد کند
object oriented
استفاده میکند
object point
سمت مورد توجه
object point
مقصد
object program
برنامه مقصود
object program
برنامه مقصد دستورالعملهایی که ازcompiler یا assemblerنتیجه شده و اماده اند تا درکامپیوتر اجرا شوند
object routin
روال مقصود
object symptoms
نشانههای پیدا یا بیرون نما
parent object
صفحهای که حاوی شی ارجاعی است
object of sale
کالا
object of sale
مبیع
object of lease
عین مستاجره مورد اجاره
object of claim
خواسته
object of claim
خواسته دعوی
object of judgment
محکوم به
object of claim
مدعی به
object of protest
واخواسته
object of claim
مدعی به متنازع فیه
object of lease
مستاجره
object of protest
معترض علیه
I dont have one toman let alone a thousand tomans .
هزار تومان که هیچه یک تومان هم ندارم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com