English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 117 (2 milliseconds)
English Persian
imagery pack بسته حاوی عکسهای هوایی یک منطقه مشخص
Other Matches
imagery شبیه سازی عکاسی کردن
imagery نمایش مصور
imagery تصویر
imagery تصویرسازی
imagery عکاسی هوایی
imagery تصویرسازی ذهنی
imagery تصورات
imagery مجسمه سازی شبیه سازی
imagery شکل و مجسمه
imagery صنایع بدیعی
imagery تشبیه ادبی
eidetic imagery تصویر ذهنی روشن
imagery collateral وسایل و ابزار مخصوص کمک به تفسیر عکس هوایی
photo imagery تهیه عکس
thermal imagery عکاسی با اشعه حرارتی مادون قرمز
thermal imagery عکاسی مادون قرمز
imagery sortie پرواز مخصوص عکاسی هواپیمای عکاسی ماموریت عکاسی هوایی
infrared imagery عکسبرداری مادون قرمز عکاسی با استفاده از اشعه مادون قرمز
radar imagery عکاسی به وسیله امواج رادار
photo imagery عکس برداری کردن از زمین
imagery exploitation مدار تهیه و فهور و استفاده از اطلاعات عکس هوایی
continuous strip imagery عکاسی متوالی از یک نوارزمین عکاسی مداوم از یک نوار
six-pack نیم دوجین
pack off روانه کردن
pack up بستن
pack up دست از کارکشیدن
to pack off روانه کردن
to pack off بیرون کردن
six-pack شش قوطی
pack فشردن
pack بسته کردن
pack وسیله محمول
pack گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
pack کوله پشتی
pack بقچه
pack قرار دادن
pack بار
pack محمول بادواب
pack دسته گروه
pack بسته
pack بسته کردن یکدست ورق بازی
pack بسته بندی کردن
pack توده کردن بزور چپاندن
pack بارکردن بردن
pack فرستادن
pack فشرده سازی
pack تعداد کارت پانچ ها یا دیسکهای مغناطیسی
pack با نمایش چندین حرف داده با یک حرف ذخیره شده
pack ذخیره حجمی از داده به صورت کاهشی
pack قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
pack تعداد دیسکهای مغناطیسی ثابت یا متغیر
pack ارقام دهدهی ذخیره شده در فضای کوچکی با استفاده از فقط چهاربیت برای هر رقم
pack توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
pack دو رقم دهدهی با کد دودویی در یک کلمه کامپیوتری
pack متراکم کردن فشردن
pack بزور جا دادن
pack ice رجوع شود به pack ice
a face-pack ماسک صورت
survival pack بسته نجات
summit pack کوله قله
pack ice یختوده
power pack جعبه تغذیه
power pack دستگاه تنظیم برق
I'd like a face-pack. من ماسک صورت میخواهم.
power pack باتری [مهندسی برق یا الکترونیک]
face pack مادهایکهبرایتمیزکردنپوستصورتاستفادهمیشود
to pack a jury جورکردن و برگزیدن اعضای هئیت منصفه بدانسان که طرافداری از شخص بنماید
wolf pack حمله چندزیردریایی با هم به هدف
emery pack جاسوزنی
pack ice یخ شناور
wolf pack حمله گرگ
A pack of lies . یک مشت دروغ
wolf pack گله گرگ
trade pack بسته بندی تجاری
cigarette pack بستهسیگار
To pack a suitcase. چمدان بستن
film pack جایفیلم
pack animal چهارپا
nondismountable pack بسته غیرقابل پیاده سازی
gravel pack پوشش شنی
flat pack بسته مسطح
dry pack مخلوطی از سیمان و ماسه که برای مرمت ترکهای بتن بکار میرود
dismountable pack بسته قابل پیاده سازی
disk pack گروه بسته
disk pack بسته دیسک
disk pack گرده بسته
amphibious pack بارهای اب خاکی
ab power pack جعبه تغذیه ا.ب
climbing pack کوله پشتی
pack animal حیوان باربر
pack animals حیوان باربر
pack animals چهارپا
amphibious pack تک اب خاکی
pack artillery توپخانه محمول با دواب توپخانه محمول توپخانه کوهستانی
pack staff بارنگهدار
pack staff بغچه نگه دار
pack saddle زین مخصوص بار
pack saddle زین بارگیری
pack road جاده مال رو
pack annealing التهاب لفافی
pack horse بارگیر
pack horse یابو
pack board وسیله سیم کشی با گنجایش دو قرقره سیم
pack box پاکت
pack box بسته
pack cloth لفاف بارپیچی
pack frame کوله پشتی زین دار
pack horse اسب بارکش
consolidated pack ice مجموعه یخهای شناور
to pack a weapon [colloquial] مسلح بودن
a pack of ravening wolves یک گروه گرگ ژیان
pack annealing furnace کوره التهاب لفافی
portable disk pack بسته دیسک قابل حمل
to pack a weapon [colloquial] اسلحه ای با خود حمل کردن
To collect (pack)the household goods. اسباب خانه را جمع کردن
The kings horse has been called a pack horse. <proverb> به اسب شاه گفتند یابو .
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com