English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 101 (7 milliseconds)
English Persian
inanimate objects چیزهای بیجان
inanimate objects جمادات
Other Matches
inanimate انگیختن
inanimate بیجان غیر ذیروح
inanimate روح دادن
inanimate بیجان
inanimate nature جهان جمادات
objects مورد
objects اعتراض داشتن
objects اعتراض کردن
objects چیز ماده خارجی
objects دلیل اوردن
objects موضوع
objects چیز
objects مقصود
objects شی ء
objects موضوع منظره
objects هدف
objects مفعول
objects کالا اعتراض کردن
objects مخالفت کردن
objects شیئی
objects پانج کارت که حاوی برنامه است
objects امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
objects OPERAND
objects داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
objects متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
objects دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
objects ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objects نماش داده می شوند
objects که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objects سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
objects فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
objects نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
objects زبان برنامه پس از ترجمه
objects برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
indirect objects متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
indirect objects داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
indirect objects OPERAND
indirect objects دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
indirect objects ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
indirect objects نماش داده می شوند
indirect objects که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
indirect objects سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
blocked [with objects] <adj.> <past-p.> غیر قابل عبور
direct objects دلیل اوردن
blocked [with objects] <adj.> <past-p.> مسدود شده
hidden objects اشیاء پنهان
means objects اشیاء وسیله
quasistellar objects اجرام شبه ستارهای
accessory objects لوازم اضافی جهت زینت بخشیدن به بافت مثل مروارید و پولک و غیره
blocked [with objects] <adj.> <past-p.> صعب العبور
indirect objects فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
direct objects چیز
direct objects چیز ماده خارجی
direct objects پانج کارت که حاوی برنامه است
direct objects امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
direct objects برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
direct objects زبان برنامه پس از ترجمه
direct objects نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
direct objects فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
direct objects سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
direct objects که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct objects اعتراض کردن
direct objects اعتراض داشتن
direct objects مقصود
direct objects شی ء
direct objects موضوع منظره
direct objects هدف
direct objects مفعول
direct objects کالا اعتراض کردن
direct objects مخالفت کردن
direct objects شیئی
direct objects موضوع
direct objects مورد
direct objects نماش داده می شوند
direct objects ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
direct objects دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
indirect objects اعتراض داشتن
indirect objects اعتراض کردن
indirect objects دلیل اوردن
indirect objects چیز ماده خارجی
indirect objects پانج کارت که حاوی برنامه است
indirect objects امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
indirect objects برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
indirect objects زبان برنامه پس از ترجمه
indirect objects مورد
indirect objects موضوع
direct objects متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
direct objects داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
direct objects OPERAND
indirect objects چیز
indirect objects مقصود
indirect objects شی ء
indirect objects موضوع منظره
indirect objects هدف
indirect objects مفعول
indirect objects کالا اعتراض کردن
indirect objects مخالفت کردن
indirect objects شیئی
indirect objects نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com