English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 58 (6 milliseconds)
English Persian
incidental images تصویرهایی که مشاهده انهانتیجه تاثیراتی است که ازچشم ناپدیدگشته اند
Other Matches
incidental لازم
incidental <adj.> برحسب تصادف
incidental غیر مبهم
incidental جزئی ضمنی
incidental <adj.> تصادفی
incidental <adj.> اتفاقی
incidental <adj.> شانسی
incidental expenses مخارج اتفاقی
incidental effect اثر تبعی
incidental effect اثر فرعی
incidental works کارهای اتفاقی
incidental memory حافظه اتفاقی
incidental learning یادگیری اتفاقی
incidental expenses هزینههای واقعی
incidental errors خطاهای اتفاقی
images سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر
images تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود
images [تنظیم قطعات تصویر با برنامه ویرایش تصاویر خاص]
images برای تغییر شدت روشنایی یا میزان جذابیت تصویر
images تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
images فشرده سایز داده یک تصویر
images فضایی در حافظه که برای ایجاد تصویر پیش از ارسال به صفحه نمایش به کار می رود
images ناحیهای ز میکروفیلم یا صفحه نمایش که حروف و طرح ها قابل نمایش اند
images کپی دقیق از فضایی از حافظه
images کپی از طرح یا تصویر اصلی
images مجسم کردن خوب شرح دادن مجسم ساختن
images وسیله ورودی که متن ها یا رسم ها یا عکس ها را به حالت دیجیتال و قابل خواندن ماشین تبدیل میکند
images وسیله عکاسی الکترونیکی که سیگنالی تولید میکند به مجموعهای از نورها.
images وسیله تنظیم تایپ که میتواند کاغذ Postscript را پردازش کند و خروجی با ruolution بالا تولید کند
images نگار
images عکس هوایی
images تصویر ذهنی
images تصویر الکتریکی
images منظر
images تصور خیالی
images پندار
images تصویر
images پنداره شمایل
images شکل
images تمثال
images صورت
images شبیه سازی
images توانایی صفحه نمایش برای تولید تصویر با کیفیت خوب و بدون پرسش
images ناحیهای در حافظه که تصاویر دیجیتالی ذخیره شده اند
images دو جدول تصویر که وسایل و فرآیندهای ورودی و خروجی را کنترل میکند
images تصور سیما
images نقش
images مجسمه شکل
images عکس
images نقش کردن تصویر کردن نشان دادن تصویر
images منعکس کردن
images تندیس
images پیکر
images مجسمه
mirror images تصویر قرینه
multiple images تصاویر چندگانه
mirror images تصویر ایینهای
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com