Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 74 (5 milliseconds)
English
Persian
inflated carrying tyre
لاستیکعاجدار
Other Matches
inflated guiding tyre
مسطحراهنما
inflated guiding tyre
لاستیک
inflated
زیادشده باطمطراق
inflated
زن متکبر
inflated
متکبر
inflated
بادکرده
inflated
متورم
tyre
لاستیک اتومبیل
tyre
لاستیک
tyre
تایر
tyre
لاستیک چرخ
tyre
دوره چرخ
radial tyre
لاستیکشعاعی
tyre valve
ذریچهلاستیک
tyre inflator
پنچرگیری
spare tyre
لاستیک زاپاس
Would you change the tyre please?
آیا ممکن است لطفا لاستیک را عوض کنید؟
I've a flat tyre.
یک طایر اتومبیلم پنچر شده است.
tyre pump
پمپتایر
cross-ply tyre
لایهعرضیلاستیک
belted radial tyre
تایرباتسمهشعاعی
car tyre
[British]
تایر ماشین
car tyre
[British]
چرخ ماشین
to have a flat tire
[tyre]
پنچر بودن
[لاستیک اتومبیل ]
Please check the spear tyre, too.
لطفا تایر زاپاس را هم کنترل کنید.
Could you check the tyre pressure?
آیا ممکن است باد تایر را کنترل کنید؟
The tyre is punctured (flat).
لاستیک سوراخ شده
flat tyre
[British]
چرخ پنچر
solid rubber tyre
لاستیککائوچوییسفت
The car has a flat tyre.
باد یکی از لاستیکها ی اتومبیل خالی شده
carrying
تیر رسی داشتن
carrying
بردن
carrying
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carrying
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carrying
انداختن یک یا دو میله بولینگ
carrying
حمل غیرمجاز توپ
carrying
گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carrying
گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
carrying
رانینگ
carrying
جبران ضعف یار
carrying
انتقال دادن
carrying
تیررسی حالت دوش فنگ
carrying
روپوش پرچم
carrying
رقم نقلی
carrying
حمل ونقل کردن
carrying
حمل کردن
carrying
بدوش گرفتن
carrying
نشانه وقوع وام
carrying
وام ایجاد شده در وام توسط جمع کننده
carrying
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carrying
رقم ناشی از نتیجه زیادی که از عدد پایه استفاده شده بزرگتر است
carrying
خیر ناشی از جمع کننده در وام ایجاد شده
carrying
محل ذخیره سازی وام های ایجاد شده در جمعهای موازی به جای ارسال مستقیم
carrying
وام ایجاد شده در جمع کننده ناشی از سیگنال وام ورودی
carrying
عملی که در آن یک وام در جمع کننده تولید وام میکند و همه در یک عمل رخ می دهند
carrying
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carrying handle
دستهحمل
carrying-trade
صنعت حمل و نقل
carrying business
صنعت حمل و نقل
carrying trade
صنعت حمل و نقل
carrying-trade
تجارت حمل و نقل
carrying business
تجارت حمل و نقل
carrying vessel
کشتی باربری
carrying capacity
فرفیت برد
card-carrying
واقعی
card-carrying
دو آتشه
card-carrying
عضو رسمی
card-carrying
دارای کارت عضویت
carrying trade
تجارت حمل و نقل
carrying charge
هزینه حمل و نقل
carrying capacity
خورند
current carrying conductor
رسانای حامل بار
carrying out
[of a death sentence]
اجرا
[حکم اعدام]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com