English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (11 milliseconds)
English Persian
initial point نقطه شروع عملیات
initial point نقطه اولیه
initial point نقطه شروع
initial point نقطه سرپل هوایی
initial point نقطه کنترل هوایی
initial point نقطه اغاز
Search result with all words
initial boiling point نقطه اغاز جوشش
Other Matches
initial تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
initial از حافظه پشتیبان به حافظه اصلی
initial که هنگام مقداردهی اولیه متغیر تنظیم میشود در ابتدای برنامه
initial نقط ه شروع
initial اولین امضاء
initial خطای داده که اختلاف بین داده در شورع پردازش و مقدار خط ی آن است
initial توابعی که به عنوان بارکننده اصل برنامه کار می کنند
initial موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initial آدرسی که در آن اولین دستور برنامه ذخیره شده است
initial اولین یا در ابتدا
initial اولین حرف کلمه به ویژه از یک نام
initial حرف اول کلمه
initial value مقدار اولیه
initial خروجی صفر
initial ابتدائی
initial نخستین
initial اصلی اغازی
initial اولیه
initial اصلی
initial پاراف اصلی
initial اغازکردن
initial پاراف کردن
initial اول
initial اولین
initial اغازی
initial ابتدایی
initial واقع در اغاز
initial بدوی
initial اولین قسمت
initial پاراف در اغاز قرار دادن
initial نخستین حروف نام و نام خانوادگی رانوشتن
initial thrust نفوذ اولیه نفوذ اصلی
initial thrust ضربه اصلی
initial acceleration شتاب اولیه
initial strength استحکام اولیه
initial state حالت اغازی
initial vector مسیر اصلی یا اولیه هواپیمای رهگیر بعد ازشروع رهگیری
initial velocity سرعت اولیه
initial velocity سرعت ابتدایی توپ
initial velocity سرعت اغازی
initial voltage ولتاژ هاله بنفش
initial speed سرعت اولیه
initial stage طبقه نخستین
initial campaign معرفی کالا به بازار
initial approach مسیر تقرب اصلی
initial cost هزینه اولیه
stickup initial حرف درشت اول پاراگراف
initial adjustment تنظیم صفر
initial level سطح اولیه
initial flood پیش سیل
initial approach تقرب اولیه هواپیما
initial expenses هزینه ابتدائی
initial expenses هزینه نخستین
initial condition شرط اولیه
initial condition شرایط اولیه
initial capital سرمایه اولیه
initial movement نخستین اقدام
initial reserves ذخایر اولیه
initial reserves ذخایر اصلی احتیاط اولیه یا اصلی
initial pressure فشار ابتدایی
initial spurt جهش اغازین
initial movement نهضت اول پیشقدمی
initial mass جرم اولیه
initial inverse voltage ولتاژ معکوس نخستین
initial susceptibility and permeability مغناطیس پذیری و نفوذپذیری اولیه
initial fire request درخواست ابتدایی اتش
initial program load بارگیری برنامه اغازی
magnetic initial permeability پرمئابیلیته ی مغناطیسی اولیه
initial base font فونت پایه اغازی
magnetic initial permeability قابلیت نفوذ اولیه
I'll put in the initial outlay , you do the work . ما یه اولیه از من کار از تو
initial setting time of concrete زمان شروع گرفتن سیمان
initial alternating short circuit curren جریان متناوب اتصال کوتاه ضربهای
point to point line خط نقطه به نقطه
point to point network شبکه نقطه به نقطه
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
0.42 [zero point four two] [zero point forty-two] [forty-two hundreths] صفر ممیز چهار دو [ریاضی]
point to point 1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
off the point بطور بی ربط
point to point پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
far point برد بینایی
to come to a point باریک شدن
in point در خور
in point بجا
try for point تلاش برای کسب امتیاز
point four رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
in point مناسب
point to point را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
point to point نقطه به نقطه
three point فن 3 امتیازی کشتی
zero point نقطه صفر
zero point نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
to the point مربوط بموضوع
point four چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
point four اصل چهار
off the point بطور نامربوط
off the point بدون اینکه وابستگی داشته باشد
let point امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
The point is that… چیزی که هست
beside the point <idiom> مسائل حاشیهای
come to the point <idiom> به نکتهاصلی رسیدن
point out <idiom> توضیح دادن
way point ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
to come to a point بنوک رسیدن
to the point بجا
Now he gets the point! <idiom> دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
point اشاره کردن
point نقطه گذاری کردن ممیز
point متوجه ساختن
point خاطر نشان کردن
point نوک گذاشتن
point نوکدار کردن
point گوشه دارکردن
point تیزکردن
point پایان
point مرحله قله
point امتیاز
point راس
point باریک کردن
point قطبهای باطری یاپلاتین
point به سمت متوجه کردن
point نشانه روی کردن
point هدف گیری کردن
point رسد نوک
point مسیر
point هدف
on the point of going در شرف رفتن
off to a point باریک شده نوک پیدامیکند
One point for you. یک درجه امتیاز [ بازی] برای تو.
near point نقطه نزدیک
to let it get to that point اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
not to the point خارج از موضوع
point ممیز [در کسر اعشاری] [ریاضی]
not to point بیرون از موضوع
to point to something به چیزی متوجه کردن
to point to something به چیزی اشاره کردن
point نمره درس پوان
point جهت
point موضوع
point ماده اصل
point نکته
point نقطه
point سر
point نوک
the point is اصل مطلب این است
not to point پرت بیجا
point نشان دادن
point دماغه
point درجه امتیاز بازی
point محل
point نقطه نوک
point نقطه گذاری کردن
point حد
point جهت مرحله
point محل مرکز
point مقصود
point اصل
point مرکز راس حد
point نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point پوینت
point محل یا موقعیت
point نشان میدهد
point که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point نقط ه
point نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point محل شروع چیزی
point درصد
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point of no return نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
point of fracture نقطه شکست
point of loading نقطه بارگیری
point of honour موضوعی که شرف ادمی وابسته بان است
point of intersection نقطه تلاقی
point imperfection ناکاملی نقطهای
nodal point صفحه گرهی
point of intersection نقطه تقاطع
point of honour قضیه شرف
point of fall نقطه فرود گلوله به زمین به طور فرضی که با دهانه لوله در یک افق قرار دارد
point of presence شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود
point of regard نقطه دید
point of support نقطه اتکا
point of sight نقطه دید
point of support تکیه گاه
point indentification هویت نقطهای
point load بار نقطهای
point of aim نقطه هدفگیری در مسافتهاتی مشخص
point of contact نقطه تماس
point of sale محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
point of sale سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
point of contraflexion نقطه تغییر خمیدگی
point of impact محل اصابت گلوله
point of impact نقطه اصابت
point of weld نقطه جوش
point operation عمل نقطهای
point particle ذره نقطهای
point style شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
point spread امتیاز قابل انتظار
point size برای اندازه گیری نوع یا متن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com