Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 129 (7 milliseconds)
English
Persian
inside thread
مارپیچ داخلی
inside thread
دنده داخلی قلاویز
Other Matches
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread
این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
inside of
بطن هر چیزی
inside
درون
inside of
داخل و یا توی چیزی
inside out
<idiom>
داخل به خارج برگشتن ،واژگون شدن
inside and out
<idiom>
به طور کامل
inside
<adv.>
<prep.>
در داخل
inside
<adv.>
<prep.>
توی
inside
<adv.>
<prep.>
در توی
inside
نزدیک به مرکز بخش درونی
inside
داخل
inside
باطن
inside
نزدیک بمرکز
inside
قسمت داخلی
inside
تو اعضای داخلی
inside
داخلی
inside
تویی
inside
درونی
inside
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside
موج نزدیک ساحل
thread
دنده دار کردن مارپیچ
thread
دنده پیچ
thread
نخ یاقیطان
thread
زبان برنامه نویسی که به بخشهای زیادی از کد امکان نوشتن و پس استفاده توسط برنامه اصلی میدهد
thread
فایلی که یک ورودی آن حاوی آدرس و داده را دارد باشد.
thread
ساختاری که در آن هر گره اشاره گری به گره دیگر دارد
thread
برنامهای که از بخشها و قسمتهای کوچکتر تشکیل شده است
thread
پیچ کردن
thread
دندانه
thread
بند کشیدن
thread
نخ کردن
thread
رشته
thread
رگه
thread
شیار برجستگی
thread
رزوه شیارداخل پیچ ومهره
thread
قیطان
thread
ریسمان
thread
نخ
thread
نخ کشیدن به
thread
موجی کردن
thread
سیم
thread
مثل نخ باریک شدن
thread
رشته رشته شدن
thread
دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن
inside of a week
کمتر از یک هفته
inside of a week
در یک هفته کمتر
inside pass
مبادله چوب در امدادی
turned inside out
پشت رو شده
inside sarma
انواع کنده رو
inside track
<idiom>
سودبردن
inside wing
بال داخلی
inside wiring
سیمکشی داخل
it is rough on the inside
از تو زبر است
it is rough on the inside
توی ان زبراست
located inside
تو واقع شده
located inside
در درون قرارگرفته
turned inside out
وارونه
inside knob
مهرهداخلی
inside micrometer
میکرومتر داخلی
inside lines
خطوط حمله شمشیربازی
inside diameter
قطر داخلی
inside caliper
کولیس داخلی
inside berm
سکوی شیببر درونی
to step inside
واردشدن
to step inside
توآمدن
to step inside
قدم نهادن در
inside diameter
قطر هسته
to step inside
داخل شدن
inside draft
شیب داخلی
inside left
بغل چپ
inside kick
پیش لنگ
inside kick
ضربه با روی پا
inside information
اطلاعاتی که بمردمان بیرون داده میشود
inside hinge
لولای داخلی
thread bare
فرش کهنه
thread trimmer
آرایندهنخ
thread take-up lever
اهرم بالا-پائینبرندهنخ
death thread
تهدید به مرگ
rubber thread
ریسمانلاستیکی
thread guide
راهنماینخ
warp thread
تارشیاری
weft thread
ریسمانتاریشکل
hang by a thread
<idiom>
thread fineness
نمره نخ
thread fineness
[ضریبی جهت تعیین کیفیت نخ]
metallic thread
نخ زربفت
[اینگونه نخ ها که از تابیده شدن ورقه های نازک طلا، نقره و یا دیگر فلزات بدور نخ تهیه می شوند، جهت تزئین فرش بکار رفته.]
sewing thread
نخ خیاطی
silver thread
نخ های زربفت یا نقره ای
[این نوع نخ در بعضی قالیچه ها جهت تزئین در بافت فرش بکار می رود.]
thread fineness
ظرافت نخ
thread count
[تعداد رشته نخ تار یا پود در یک طول مشخص]
trapezoidal thread
دندههای ذوزنقهای
mercury thread
مارپیچ جیوهای
english thread
پیچ و مهره انگلیسی
gold thread
گلابتون زر
external thread
دنده خارجی
direction of thread
جهت پیچ
direction of thread
سوی پیچش پیچ
cut a thread
پیچ تراشیدن
butterss thread
شیار اره
angular thread
پیچ تحت زاویه
angular thread
پیچ وی شکل
air thread
لعاب خورشید
air thread
مخاط شیطان
nut thread
پیچ مهره
acme thread
شیار ذوزنقه ای
stair thread
کف پله
screw thread
پای پیچ
stepped thread
پیچ ناقص کولاس
screw thread
حدیده
stepped thread
کولاس پیچی ناقص
thread tap
قلاویز
thread the needle
پاس دقیق از بین مدافعان
inside roughing chisel
قلم دیزی
inside of the foot kick
بغل پای ضربه زننده
inside door handle
دستگیره داخل درب اتومبیل
She asked me in (inside the house).
تعارفم کرد بروم بو
thread rubber separator
میانگیر نخدار
Our life is hanging by a thread .
زندگی مابه تار مویی بند است
left hand thread
پیچ چپ گرد
rear takedown with inside singleleg & kn
زیریک خم اقل از راست
double leg and inside turnover
دوخم با عوض کردن دست شبیه سر و ته یکی مخالف یایک پا رو کار
inside kick and overarm control
لنگ کردی
inside-leg snap-fastening
دکمهایرویسمتداخلشلوار
To pick up (to lose) the thread of conversation.
رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
point takedown with inside standing leg
زیر خم که تبدیل به کنده رومیشود
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge.
روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
rear waistlock and forward inside leg tr
انواع درو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com