Dictiornary-Farsi | inspection arms | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 161 (8 milliseconds)

English	Persian
inspection arms	سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید


Other Matches

inspection	بازرسی و بازبینی
inspection	نظارت
inspection	امتحان
for [your/our] inspection	برای بازرسی
inspection well	چاه بازدید
inspection	بازرسی بازدید کردن بازرسی کردن
inspection	معاینه
inspection	بازدید
inspection	بازبینی
inspection	بازرسی
inspection	تفتیش
inspection	بازدید معاینه
inspection	سرکشی
tech inspection	بازرسی اتومبیلها پیش ازمسابقه
inspection gallery	دالان بازرسی گالری بازدید
inspection gallery	دالان بازدید
inspection clause	ماده نظارت
inspection clause	بند نظارت
inspection certificate	گواهی نظارت
site inspection	معاینه محل
inspection certificate	گواهی بازرسی
destination inspection	بازدید در مقصد
certificate of inspection	گواهی بازرسی
inspection gallery	راهروبازدید
inspection hole	روزنه بازبینی
radiographic inspection	معاینه رادیوگرافی تحقیق و بررسی رادیوگرافی
ultrasonic inspection	متد تست غیرمخرب که در انهاترکها توسط ناپیوستگی انتشار امواج نوسانات مکانیکی در فلز اشکار میشود
physical inspection	بازدید سطحی از بدنه جنگ افزار یا وسیله بازدید بدنی بازدید تاسیسات
radiographic inspection	معاینه رونتگن
option of inspection	خیار رویت
non destructive inspection	بازرسی غیر مخرب
magnetic inspection	بازرسی مغناطیسی
inspection test	ازمایش کار
inspection shaft	میله بازدید
inspection lamp	لامپ کنترل
inspection light	امتحاننور
inspection plug	توپینظارت
barrier inspection	بازدید کنار جاده
barrier inspection	بازدید ازموانع
before flight inspection	بازدید قبل از پرواز
aircraft inspection	بازرسی هواپیما
afterflight inspection	بازدید بعد از پرواز
technical inspection	معاینه فنی [خودرو]
contractor inspection system	سیستم بازرسی پیمانها
board of inspection and survey	سازمان بازرسی
board of inspection and survey	هیئت بازرسی کننده خسارات وضایعات
annual general inspection	بازدید عمومی سالیانه
under arms	مجهز باسلحه سبک و انفرادی
all arms	کلیه نیروها
to take arms	جنگ اغاز کردن
to take up arms	مسلح شدن
under arms	تحت سلاح
up in arms	مسلح واماده جنگ
arms	جنگ افزار
arms	نشان دولتی نیرو
in arms	مسلح
in arms <idiom>	آماده جنگیدن
take up arms <idiom>	آماده جنگیدن
up in arms <idiom>	آماده حمله
comrade in arms	همخدمت
to bear arms	سربازی کردن
to bear arms	خدمت نظام کردن
to carry arms	سربازشدن
to carry arms	سلاح برداشتن
to cross the arms	دست بسینه گذاشتن
to fling out ones arms	بازوهاراناگهان گشادن
to fly to arms	اماده جنگ شدن
comrades in arms	سرباز
to keep at arms length	دوری کردن از
suspension of arms	اتش بس
stack arms	فرمان چاتمه فنگ
comrades in arms	همخدمت
stack arms	چاتمه کردن تفنگها
stack arms	تفنگها راچاتمه کنید
supply arms	یکانهای تدارکاتی یا ادارات وقسمتهای امادی
supporting arms	نیروی پشتیبانی کننده یکانهای پشتیبانی کننده
suspension of arms	اتش بس موقت
suspension of arms	اعلام اتش بس موقت یا تعلیق موقت حالت جنگی
to fly to arms	سلاح برداشتن
to fold in ones arms	دراغوش گرفتن
arms race	مسابقه تسلیحاتی
achievement of arms	مجموعه ای از نشان های زرهی
with open arms <idiom>	با گرمی استفاده کردن
To lay down ones arms .	اسلحه رابزمین گذاشتن
with arms folded a	دست بسینه
to keep at arms length <idiom>	رو ندادن
with folded arms	دست بسینه
with the arms crossed	دست بسینه
to trainb arms	تفنگ رابایک دست وتقریباموازی بازمین نگاه داشتن
with open arms	بااغوش باز بابازوهای گشاده
to call to arms	اعلام دست به اسلحه کردن
to keep at arms length	اشنائی نکردن با
to lay down arms	ترک جنگ کردن
to lay down ones arms	سلاح خودرا بزمین گذاشتن
to pile arms	چاتمه زدن
to present arms	پیش فنگ کردن
to present arms	نشانه روی کردن
comrade in arms	سرباز
with folded arms	دست به سینه
spiral arms	بازوهای مارپیچی
small arms	جنگ افزارسبک یا کالیبر کوچک
combined arms	مرکب
fire arms	اسلحه ی گرم
king of arms	متصدی تشخیص وتعیین نشانهای خانوادگی
man at arms	سرباز
master at arms	درجه دار انتظامات ناو درجه دار ارشد ناو
oder arms	پافنگ
order arms	فرمان پافنگ
order arms	پافنگ
order arms	فرمان بجای خود در حال مسلح بودن با تفنگ
orders arms	پافنگ
combined arms	یکان مرکب
combined arms	رستههای مرکب
combat arms	یکان رزمی یکان درگیر در رزم
small arms	سلاحهای کالیبر کوچک
coat of arms	نشان یا علامت دولت یاخانواده وامثال ان
coats of arms	نشان یا علامت دولت یاخانواده وامثال ان
arms control	کنترل جنگ افزار
arms control	کنترل سلاح
small arms	سلاحهای سبک
bear arms	تحت سلاح رفتن
bear arms	سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
carry arms	دوش فنگ
combat arms	رسته رزمی
passage at arms	زدو خورد
passage at arms	پیکار
passage at arms	نبرد مواقعه
sergeant at arms	مامور اجرا و انتظامات
present arms	پیش فنگ
present arms	سلام درحال پیش فنگ
present arms	پیش فنگ کردن
sergeant at arms	فراش
sergeant at arms	مامور اجرا
present arms	پیش فنگ فرمان پیش فنگ
profession of arms	تخصص نظامی گری
profession of arms	شناخت رسته ها اشنایی با رسته ها
right shoulder arms	فرمان دوش فنگ
shoulder arms	دوش فنگ
side arms	اسلحه کمری
sling arms	حالت بند فنگ
passage of arms	نبرد
passage of arms	رزم
passage of arms	جنگ
right shoulder arms	فرمان ازراست نظام
passage of arms	زد و خورد
port arms	پیش فنگ
port arms	فرمان پیش فنگ پیش فنگ کردن
side arms	جنگ افزارکمری
The jacket is too tight in the arms.	این ژاکت بازوهایش تنگ است.
arms material position	شغل همه رستهای
arms control measures	مقررات کنترل جنگ افزار اقدامات کنترلی جنگ افزار
to pinion the arms of a person	کت کسیرا بستن
combined arms team	تیم رستههای مرکب
combined arms team	تیم مرکب
combined arms army	ارتش مختلط ارتش متشکل از نیروهای مرکب
combined arms army	ارتش مرکب
roller board and arms	بازوهاوبردغلتک
combat support arms	رسته پشتیبانی رزمی
combat support arms	یکان پشتیبانی رزمی
To fling ones arms round some bodys neck .	دست را دورگردن کسی انداختن

inspection arms

سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید