English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
integral part جزء لاینفک
integral part جزء مکمل
integral part جزء لازم
Other Matches
integral جدایی ناپذیر
integral درست
integral کامل تمام
integral وسیله جانبی یا طرح خاصی که در سیستم نصب شده است
integral بی کسر
integral انتگرال
integral تابع اولیه
integral صحیح
integral انتگرال [ریاضی]
integral calculus محاسبه انتگرال [ریاضی]
double integral انتگرال دوبل
exchange integral بر هم کنش تبادلی
line integral انتگرال خطی [ریاضی]
Stieltjes integral انتگرال استیلتیس [ریاضی]
multiple integral انتگرال چندگانه [ریاضی]
curvilinear integral انتگرال خطی [ریاضی]
surface integral انتگرال سطحی [ریاضی]
the integral from a to b of f-of-x with respect to x انتگرال اف ایکس بین آ و ب [ریاضی]
finite integral انتگرال محدود
line integral انتگرال خطی
integral tank تانک سوختی که پوسته رسانگر بخشی از دیواره ان را تشکیل میدهد
integral number چیز درست
integral number عددتام
integral number عدد صحیح
integral number عدد درست
integral controller واحد ارتباطات که درون یک کامپیوتر قرار داده شده است
integral calculvs حساب جامعه
integral calculus حساب جامعه
integral construction ساختمان یکپارچه
integral action factor ضریب انتگرال
integral heat of solution گرمای کل انحلال
upper limit [of the integral] کرانه بالا [انتگرال] [ریاضی]
lower limit [of the integral] کرانه پائین [انتگرال] [ریاضی]
on the other part از طرف دیگر
take part سهیم شدن
take part مداخله کردن شرکت کردن
A part of the whole . جزئی از کل
take part دخالت کردن
part with each other ازهم جدا شدن
for your part <adv.> از طرف شما
part off جدا کردن
take part سهیم بودن
take the part of طرفداری کردن
take part in <idiom> درچیزی شرکت داشتن
in part <idiom> تا یک اندازه
part way تا اندازهای
part way نیمه
take part دخالت یا شرکت کردن
two part با ورقه اصلی وثانوی برای کپی
part way بخشی از راه
two part کاغذ
on his part <adv.> از طرف او [مرد]
on my part <adv.> از طرف من
for my part <adv.> از طرف من
on your part <adv.> از سمت تو [از طرف تو]
for your part <adv.> از سمت تو [از طرف تو]
on your part <adv.> از طرف تو
for my part <adv.> از سوی من
on my part <adv.> از سوی من
for his part <adv.> از طرف او [مرد]
on your part <adv.> از طرف شماها
from your part <adv.> از طرف شماها
for your part <adv.> از طرف شماها
for your part <adv.> از طرف تو
themselves [for their part] <adv.> از طرف آنها
as part of بخشی از
to take part [in] شرکت داشتن [در]
on your part <adv.> از طرف شما
on their part <adv.> از طرف آنها
for their part <adv.> از طرف آنها
on her part <adv.> از طرف او [زن]
for her part <adv.> از طرف او [زن]
part جزء
part نمایش یک بخش از صفحه و نه تمام آن
part عضو
part سهم
part قط عات کوچک ماشین برای جابجایی قطعهای که شکسته شده یا گم شده است
part قالب زمان معروف برای ترتیب استاندارد MIDI
part بخشی از چیزی
in part در یک قسمت
in part تایک اندازه
better part قسمت بیشتر
for the most part بیشتر
for my part از سهم خودم
for my part من که
part سهم ناحیه
for the most part اکثرا
part قسمت
part مکان
part اسباب یدکی اتومبیل
on his part از طرف او
part قطعه
part پاره
part بخش
part عضو نقطه
part عنصر اصلی
part جزء مساوی
part خرد جزء مرکب چیزی
part مقسوم
part تفکیک کردن تفکیک شدن
part قطعه یدکی
part برخه
part نقش بازگیر
name part بازی کننده نمایش که نامش را روی داستان نمایش می گذارند
part جداکردن
part جدا شدن
companion part لنگه قطعه متقابل قطعه راهنما
companion part میل لنگ
companion part لنگ
component part جزء ساختمان
detail part قسمت مشروح نامه یا مقاله
hauling part قسمت متحرک
hauling part قسمت کشنده
fractional part جز کسری
formed part بخش شکل داده شده
replacement part قطعه جایگزینی
replacement part زاپاس
detail part قسمت مفصل
replacement part قطعه یدکی
replacement part مضایقه
part of speech ادات سخن
part-time پاره وقت
part-time برخه کاری
part-time برخه کار
part time پاره وقت
part time نیمه وقت
part time برخه کاری
part time برخه کار
part of speech بخش گفتار
address part جز نشانی
part song آواز دسته جمعی بدون ساز
part [American E] فرق سر [مدل مو]
to part one's hair فرق سر خود را باز کردن
address part جزء نشانی
address part جزء آدرس
part-time نیمه وقت
press part بخش فشرده
to part the hair فرق باز کردن
to part the hair فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
to part with freinds دال براغاز کردن چیزی =از
it was no part of my plan ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
inhomogeneous part بخش غیریکنواخت
wholly or in part جزئی یا کلی
work part قطعه کار
standing part قسمت ثابت
part performance عقد معین
in part payment علی الحساب
part payment بیعانه قسط
part payment پرداخت اقساطی
to part in pieces پاره پاره کردن
it was no part of my plan کی جزو نقشه من بود
part performance عقد یا قرارداددارای تشریفات یا شکل خاص
production part بخش تولید
running part قسمت رونده
standing part قسمت ثابت تاکل
piece part قطعه سرهم و جدا نشدنی
standing part قسمت ایستا
piece part قطعه یک پارچه
middle part قسمت میانی
take in good part خوب تلقی کردن
middle part میان
part the hair فرق بازکردن
part song اهنگ ملودی چهاربخشی بدون ساز
part plan نقشه جزیی
part owners افراد شریک المال
flat part قسمتمسطح
to part company with any one رفاقت را با کسی بهم زدن
part list فهرست قطعات فهرست لوازم یدکی
imaginary part جزء انگاری
part and parcel جزء لاینفک
do one's bit (part) <idiom> کار گروهی بنا به مقدار وقت واستعداد
imaginary part قسمت موهومی [ریاضی]
imaginary part بخش موهومی [ریاضی]
imaginary part مولفه موهومی [ریاضی]
part and parcel <idiom> قسمت مهمولازم
part correlation همبستگی پارهای
ness on his part این بیشتر بواسطه کمرویی است
part owners شرکا
bit part قسمتکوچکوبیاهمیتیکفیلمیانمایشنامه
part-singing یکجورآواز
part-timer فردیکهبصورتنیمهوقتکارمیکند
spare part قطعهیدک
part of ship گروه بندی کار
part number شماره قطعه
part list فهرست اجزاء
part learning یادگیری بخش بخش
imaginary part جزء موهومی
To part ones hair . فرق سر باز کردن
To play ones part . نقش خودرا بازی کردن
part time work کار نیمه وقت
part company with a person رفاقت را با کسی بهم زدن
multi part stationery کاغذ متمادی با چند ورق با هم یا همراه کاربن یا بدون کاربن
part time job شغل نیمه وقت
operative part of a deed قسمت اصلی سند
He played the part of Rostam . نقش رستم را بازی کردن ( د رتئاتر وسینما)
die formed part بخش قالبی حدیدهای
fixed point part جزء کسری
hot pressed part بخش پرس شده داغ
aliquot part charge خرج چندجزئی
aliquot part charge خرج چند قسمتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com