Dictiornary-Farsi | intermittent rain | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 98 (6 milliseconds)

English	Persian
intermittent rain	بارش متناوب باران


Other Matches

intermittent	متناوب
intermittent	نوبت دار
intermittent	نوبهای نوبتی
intermittent	بینابین
intermittent	اجرای تیراندازی بینابین حملات دیگر
intermittent fever	تب نوبه
intermittent error	خطای متناوب
intermittent current	جریان تناوبی
intermittent current	جریان متناوب
intermittent snow	بارشمتناوببرف
intermittent error	خطایی که تصادفا در سیستم ارتباطی یا کامپیوتر رخ میدهد به علت خطای برنامه برنامه یا اختلال
intermittent rating	کار اسمی متناوب
intermittent reception	موجگیری متناوب
intermittent error	خطای غیردائمی
intermittent drizzle	بارشمتناوببارانملائم
intermittent reinforcement	تقویت ناپیاپی
rain	بارش
asking for rain	استسقاء
it look like rain	گویا خیال باریدن دارد
much rain	باران بسیار
too much rain	باران بیش از اندازه
much rain	باران زیاد
rain ga	باران سنج
rain	بارندگی باریدن
She said it would rain and sure enough it did .	گفت باران خواهد آمد و همینطور هم شد
rain	باران
to send down rain	باران فرستادن
to rain tears	اشک ریختن
to rain tears	اشک باریدن
rain water	آب باران
rain worm	کرم خاکی
the rain pelted down	باران شرق شرق باریدن
the clouds rain	ابر میبارد
rain worm	خراتین
rain worm	آدم پست
rain worm	مادی
rain worm	ساکن زمین دنیوی
rain worm	خاکدار
rain check	بلیط مجانی یا مجدد
rain cap	کلاه کریلی
rain hat	کلاه بارانی
rain shower	باران شدید
It lookes like rain.	هوا خیال باریدن دارد
rain check <idiom>	رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
rain check <idiom>	بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
rain on someone's parade <idiom>	برنامه های دیگران را مختل کردن
freezing rain	تگرگ
continuous rain	بارش باران دائمی
rain check	نوید یا قول دعوت بعدی
rain check	بلیط باران
rain wash	فرسایش ناشی از ریزش باران
acid rain	باران اسیدی
plenty of rain	باران کافی
plenty of rain	باران فراوان
orographic rain	باران کوهزاد
rain gauge	باران سنج
it threatens to rain	است
it threatens to rain	هوا مستعد باریدن
golden rain	آتش باران
golden rain	یک جور آتش بازی که مانند است به باران آتش
fine rain	باران
fine rain	نم نم
fine rain	باران ریز
cyclonic rain	باران چرخهای
blood rain	باران سرخ
rain coat	بارانی
rain box	صندوق یا اسباب بازی دیگری که درتماشاخانه صدای باران ازان درمی اورند
rain discharge	حجم بارندگی در یک حوزه تقسیم بر مدت ریزش بارندگی
rain proof	ضد باران
rain prints	اثرهای چکه باران
rain or shine	چه باران باشد چه آفتاب
rain laden	باران ساز
rain glass	میزان الهوا
rain glass	میزان سنج
rain gage	وسیله سنجش میزان بارندگی
rain fall	بارندگی
rain gage	باران سنج
rain forest	جنگل انبوه مناطق گرم و پرباران
intensity of rain fall	شدت بارندگی که بامیلیمتردرساعت مشخص میشود
We are waiting for the rain to stop .	معطل بارانم که بند بیاید
rain cats and dogs <idiom>	باران شدید
rain water head	طشتک بالای ناودان
to rain cats and dogs	سنگ ازآسمان آمدن
Not all clouds bring rain. <proverb>	هر ابرى باران نیاورد.
A wolf which has been drenched by rain . <proverb>	گرگ باران دیده .
to rain cats and dogs	سخت باریدن
We were caught in the rain ( rainstorm) .	وسط باران گیر کردیم
standard rain gage	باران سنج معمولی
rain gauge station	ایستگاه باران سنجی
rain gauge recorder	اندازه بارش ثبت شده
tropical rain forest	جنگل بارانهای استوایی
these cloud promise rain	این ابرها خبر از بارندگی میدهند
These clouds are a sign of rain .	این ابرها علامت بارندگی است
direct-reading rain gauge	اندازه مقدار بارش مستقیم
The rain gutter is blocked up with leaves.	برگ ها ناودان باران را مسدود کرده اند.
to take a rain check [ raincheck] on an offer [American E]	رد کردن درخواستی و قول دعوت بعدی
I hate to rain on your parade, but all your plans are wrong.	از اینکه کارت را مختل کنم بیزارم، اما برنامه هایت همگی اشتباه هستند.