English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 75 (5 milliseconds)
English Persian
interrupt handler گرداننده وقفه
Other Matches
handler دسته گذار
handler یک فایل یا تسهیلات وقفه را بعهده دارد دستگذار
handler یا دستگاه ذخیره
handler خروجی
handler برنامهای با یک کار منحصر بفرد که کنترل یک ورودی
handler گرداننده
handler بخشی از سیستم عامل یا برنامه که یک وسیله جانبی را کنترل میکند
handler مددکار بوکسور
handler نگاهدارنده
handler رسیدگی کننده مربی
ammunition handler متصدی مهمات
ammunition handler سربازمهمات
ammunition handler متصدی جابجایی مهمات
device handler نرم افزار مخصوص برای کنترل و فرمت دستورات آماده چاپ
device handler برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
event handler گرا
notify handler مجموعه دستورات که در صورت دریافت پیام مهم اجرا می شوند
tape handler unit tape magnetic
document handler گردانندهمدراک
interrupt سیگنال وقفه که با روش polling تشخیص داده میشود
interrupt سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupt خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupt انجام عملی پس از تشخیص وقفه
interrupt سیگنالی که واحد پردازش مرکزی را از یک کار به کار دیگر با حق تقدم بیشتر می برد و به CPU اجازه میدهد دیرتر به کار اول برگردد
interrupt توقف ارسال طبق عملی در مرحله نهایی سیستم
interrupt توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
interrupt توقف
interrupt وقفه
interrupt لیستی از وسایل جانبی و خصوصیات آنها وقتی که سیگنال وقفه صادر می کنند.
interrupt گسیختن
interrupt حرف دیگری را قطع کردن
interrupt منقطع کردن
interrupt قطع کردن
interrupt جدا کردن
interrupt ناتوان کردن وقفه
interrupt اتصال به واحد پردازش مرکزی از خارج سیستم که به رسانههای خارجی امکان استفاده از امکانات وقفه CPU را میدهد
interrupt حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
interrupt نرم افزاری که سیگنالهای وقفه را می پذیرد و روی آنها کار میکند.
interrupt ای که در پاسخ به یک وقفه کار میکند
interrupt اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
interrupt حالتی که در آن در صورتی که وقفه رخ دهد تمام وضعیتهای ماشین و برنامه حفظ می شوند
interrupt به وقفه پاسخ داده میشود و پس سیستم وضعیتهای حفظ شده را به حالت طبیعی دنبال میکند
interrupt سیگنال از وسیلهای که به CPU اعلام میکند که نیاز به توجه دارد
interrupt وقفهای که CPU را هدایت میکند تا به محل مشخصی منتقل شود
interrupt تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupt ذخیره سازی وقفه ها در صف و پردازش طبق اولویت
interrupt خط وقفه که فعال شده است
interrupt حرکت دادن وقفه
program interrupt وقفه برنامه
program interrupt قطع برنامه
scanned interrupt وقفه پویش شده
system interrupt وقفه سیستم
to interrupt a friendship رشته دوستی را با کسی پاره کردن
to interrupt a view جلو منظرهای را گرفتن
to interrupt any one's speech سخن کسیرا گسیختن
to interrupt any one's speech صحبت کسیرا قطع کردن
priority interrupt وقفه اولویت
vectored interrupt سیگنال وقفه که پردازنده را به یک تابع در آدرس مشخص هدایت میکند
To interrupt someone. To butt in. تو حرف کسی دویدن
external interrupt وقفه خارجی
interrupt a connection قطع شدن یک اتصال
interrupt driven وقفه گرا
clock interrupt وقفه زمان سنجی
automatic interrupt وقفه خودکار
interrupt vector بردار وقفه
automatic interrupt قطع خودکار
vectored interrupt وقفه برداری
non maskable interrupt سیگنال وقفه با ارجحیت بالا که توسط نرم افزار یا دستورات دیگر قابل آسیب دیدن نیست
to interrupt any one's speech در میان سخن کسی امدن
interrupt serrice routine روال سرویس وقفه
machine check interrupt وقفه مقابله ماشین
machine check interrupt وقفه بررسی ماشین
daisy chain interrupt یک سیستم وقفه که در ان دستگاههای جانبی از طریق گذرگاه به کامپیوتر وصل می شوند
To interrupt someone . To cut some one short. حرف کسی را قطع کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com