English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 137 (7 milliseconds)
English Persian
interrupt vector بردار وقفه
Other Matches
vector analysis [vector calculus] حساب برداری [ریاضی]
vector potential of a solenoidal vector پتانسیل برداری بردارسولنئیدی
interrupt خط وقفه که فعال شده است
interrupt اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
interrupt ای که در پاسخ به یک وقفه کار میکند
interrupt نرم افزاری که سیگنالهای وقفه را می پذیرد و روی آنها کار میکند.
interrupt حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
interrupt وقفه
interrupt اتصال به واحد پردازش مرکزی از خارج سیستم که به رسانههای خارجی امکان استفاده از امکانات وقفه CPU را میدهد
interrupt ناتوان کردن وقفه
interrupt جدا کردن
interrupt قطع کردن
interrupt ذخیره سازی وقفه ها در صف و پردازش طبق اولویت
interrupt وقفهای که CPU را هدایت میکند تا به محل مشخصی منتقل شود
interrupt سیگنال از وسیلهای که به CPU اعلام میکند که نیاز به توجه دارد
interrupt توقف
interrupt توقف ارسال طبق عملی در مرحله نهایی سیستم
interrupt سیگنالی که واحد پردازش مرکزی را از یک کار به کار دیگر با حق تقدم بیشتر می برد و به CPU اجازه میدهد دیرتر به کار اول برگردد
interrupt انجام عملی پس از تشخیص وقفه
interrupt خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupt سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupt سیگنال وقفه که با روش polling تشخیص داده میشود
interrupt لیستی از وسایل جانبی و خصوصیات آنها وقتی که سیگنال وقفه صادر می کنند.
interrupt به وقفه پاسخ داده میشود و پس سیستم وضعیتهای حفظ شده را به حالت طبیعی دنبال میکند
interrupt حالتی که در آن در صورتی که وقفه رخ دهد تمام وضعیتهای ماشین و برنامه حفظ می شوند
interrupt منقطع کردن
interrupt حرف دیگری را قطع کردن
interrupt گسیختن
interrupt حرکت دادن وقفه
interrupt تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupt توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
to interrupt a view جلو منظرهای را گرفتن
to interrupt any one's speech سخن کسیرا گسیختن
to interrupt any one's speech صحبت کسیرا قطع کردن
vectored interrupt سیگنال وقفه که پردازنده را به یک تابع در آدرس مشخص هدایت میکند
vectored interrupt وقفه برداری
To interrupt someone. To butt in. تو حرف کسی دویدن
to interrupt any one's speech در میان سخن کسی امدن
scanned interrupt وقفه پویش شده
automatic interrupt قطع خودکار
automatic interrupt وقفه خودکار
to interrupt a friendship رشته دوستی را با کسی پاره کردن
system interrupt وقفه سیستم
program interrupt قطع برنامه
interrupt a connection قطع شدن یک اتصال
interrupt driven وقفه گرا
clock interrupt وقفه زمان سنجی
non maskable interrupt سیگنال وقفه با ارجحیت بالا که توسط نرم افزار یا دستورات دیگر قابل آسیب دیدن نیست
interrupt handler گرداننده وقفه
priority interrupt وقفه اولویت
program interrupt وقفه برنامه
external interrupt وقفه خارجی
interrupt serrice routine روال سرویس وقفه
daisy chain interrupt یک سیستم وقفه که در ان دستگاههای جانبی از طریق گذرگاه به کامپیوتر وصل می شوند
machine check interrupt وقفه مقابله ماشین
To interrupt someone . To cut some one short. حرف کسی را قطع کردن
machine check interrupt وقفه بررسی ماشین
vector که باعث می شوند اندازه حروف تغییر کند بدون اینکه کیفیت عوض شود
vector راه یا مسیر هواپیما بازگشتن در حال طی کردن بودن
vector شکل حروف در یک نوشتار رسم شده با کمک منحنی و خط وط.
vector مسیر جهت
vector خط سیر
vector شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
vector برداری
vector بردار
vector حامل
vector مسیر ناوبری هواپیما
vector خط پرتاب بمب یاگلوله
vector پردازنده همزمان که روی یک سط ر یا ستون آرایه در هر لحظه کار میکند
vector سیستم رسم کامپیوتری که از طول خط و جهت آن از مبدا برای رسم استفاده میکند
vector پردار
vector آدرسی که کامپیوتر را به محل جدید حافظه هدایت میکند
vector مختصاتی که حاوی مقدار پایه و جهت است
vector حامل بردار
vector space فضای خطی [ریاضی]
vector sights دوربینهای نشانه روی بمب دوربینهای جانبی
basis vector بردار پایه [ریاضی]
vector processor پردازنده برداری
vector product حاصلضرب برداری
vector psychology روانشناسی بردار نگر
vector quantities اندازههای برداری
vector quantity کمیت برداری
vector product ضرب برداری [ریاضی]
voltage vector بردار ولتاژ
wave vector بردار موج
position vector بردار مکان [ریاضی]
vector calculus حساب برداری [ریاضی]
radius vector بردار مکان [ریاضی]
vector field میدان برداری [ریاضی] [فیزیک]
vector space فضای برداری [ریاضی]
location vector بردار مکان [ریاضی]
vector product ضرب خارجی [ریاضی]
Euclidean vector بردار اقلیدسی [ریاضی]
wind vector جهت حرکت باد
wind vector سمت باد
vector power توان برداری
circulation of a vector چرخه بردار
normal vector بردار قائم
normal vector بردار عمود
magnetization vector بردار مغناطیس کنندگی
magnetic vector بردار مغناطیسی
light vector بردار نور
lift vector بردار برا
initial vector مسیر اصلی یا اولیه هواپیمای رهگیر بعد ازشروع رهگیری
flux of a vector شاره بردار
field vector بردار میدان
burgers vector بردار برگرز
dope vector بردار خصیصه نما
dope vector خصیصه نما
dope vector بردار
arthropod vector کنه خونخوار
arthropod vector کنه ارتروپود
axial vector بردار محوری
polar vector بردار قطبی
state vector بردار وضعیت
state vector بردار حالت
vector analysis تحلیل برداری
vector diagram نمودار برداری
vector display نمایش برداری
vector field میدان برداری
vector graphics نگاره سازی برداری
vector pair زوج برداری
state vector بردار حلات
code vector بردار رمز
radius vector شعاع حامل
poynting's vector بردار پوینتینگ
preset vector دستگاه نشانه روی بمب خودکار دستگاه نشانه روی پیش تنظیم بمب
radius vector بردار شعاعی
vector graphics display بردار نمایش گرافیکی
continuously set vector عناصر تصحیح شده متوالی هدف عناصر تنظیم شده هدف به طریق متوالی
vector/waveform monitor صفحهنمایشدیجیتالی
distance vector protocols اطلاعات در مورد مسیرهای مختلف شبکه گسترده که توسط rowter برای یافتن کوتاهترین و سریع ترین مسیر ارسال اطلاعات به کارمی رود
magnetic vector potential پتانسیل بردار مغناطیسی
vector data aggregate بردار اطلاعات مجتمع
magnetic field vector بردار میدان مغناطیسی
fallout wind vector plot طرح یا چارت نمایش سمت باد ریزش اتمی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com