English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (8 milliseconds)
English Persian
issue of fact نکته موضوع بحث که درنتیجه انکار مطلبی پیدامیشود
Other Matches
As a matter of the fact. in fact . in point of fact. درحقیقت
fact واقعیت
in fact یعنی
I appreciate the fact that ... من قدر این را می دانم که ...
It's a well-known fact that .... این را همه کس بخوبی میدانند که ...
We know it for a fact that… برایمان کاملا" معلوم است که ...
Despite the fact that… با وجود اینکه
The fact is that… قدر مسلم اینست که ...
an a fact تمام شده
the fact that اینکه
I know it for a fact. این یک حقیقت مسلم است
the fact that این امرکه
in fact برای مثال
in fact به عبارت دیگر
in fact براستی
in fact درحقیقت
fact بوده
fact وجود مسلم
fact حقیقت
presumption of fact استنباط از روی امارات
owing to the fact that نظر به اینکه
ignorance of fact جهل موضوعی
owing to the fact that به واسطه اینکه
anestablished fact امر محقق
established fact محرز
established fact امر محقق
in view of the fact that نظر به اینکه
in point of fact خوب بخواهید بدانید
in point of fact حقیقت امر اینست که
fact sheet برگهایحاویاطلاعاتمشخصدربارهچیزی
owing to the fact that از انجایی که چون
as a matter of fact حقیقت امر اینست که خوب بخواهید بدانید
to confess the fact اقراربعمل کردن
to evolve a fact چگونگی امری را فاهر کردن
fact of life حقیقتزندگی
matter-of-fact حقیقت امر
matter-of-fact <idiom> چیزی که شخص است ،برطبق واقعیت
matter-of-fact بطور واقعی
matter of fact <idiom> چیزی واقعا درست باشه
matter of fact بطور واقعی
mistake of fact اشتباه موضوعی
in point of fact <idiom> براستی ،واقعا
In view of the fact that … whereas … نظر به اینکه
Not to mention the fact that … حالا بگذریم از اینکه...
matter of fact حقیقت امر
In fact, that is just what is good about it. اتفاقا"خوبیش در همین است
The fact of the matter is. . . . . . . حقیقت امر اینست که ...
fact-finding ماموریتکشفحقیقت
fact finding body کمیسیون تحقیق
We should not have lost sight of the fact that ... ما نباید فراموش می کردیم در نظر بگیریم که ..
He was dismissed though (while) he was in fact innocent. اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
fact finding body هیات تحقیق
mistake of fact is a good defence اشتباه حکمی دفاع محسوب میشود
This contract is in fact ascrap of paper . این قرار داد درواقع یک کا غذ پاره است
issue نوع
of no issue بی نتیجه
of no issue بیهوده
over issue اضافه براعتبار رواج دادن
over issue زیاد انتشاردادن
issue صادر کردن
issue ممر
issue افتتاح کردن
issue نتیجه بحث
issue کردار اولاد
at issue موضوع بحث
issue عمل
issue نژاد
issue موضوع دعوی
issue انتشار
issue موضوع شماره
issue صدور مطلب
issue مسئله قضیه تحویل جنس
issue توزیع کردن
issue انتشار دادن صدور
issue صادرکردن
issue مسئله
issue موضوع
issue رواج دادن
issue بر امد
issue توزیع
issue بیرون امدن
issue خارج شدن
issue صادر شدن
issue نشریه فرستادن
issue پی امد
issue انتشار دادن
issue ناشی شدن
the German issue مسئله آلمان [تاریخ] [بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
issue of law نکتع موضوع بحث که درتطبیق قانون پیدا میشود
It is not advisable for you to take up issue with me (take me on). صلاحت نیست با من طرف بشوی
May be I can interest you in this issue . شاید بتوانم علاقه شما را به این مطلب جلب نمایم
issue [outcome] بر آمد
to die without issue بدون اولاد مردن
issue [outcome] نتیجه [بحثی ]
to revisit an issue مسئله ای را بازدید کردن
issue [outcome] پایان
This question is not at issue. بحث روی این موضوع نیست.
issue a warning اخطار صادر کردن
gratuitous issue لباس پیشکش
basic of issue مبنای واگذارکردن اقلام
loose issue تدارکات خارج شده از بسته بندی
loose issue تدارکات روباز
issue priority ترتیب تقدم توزیع
issue priority تقدم توزیع اماد
issue commissary مسئول توزیع
issue price قیمت اعلام شده
issue pea داغ نخود
bond issue صدور اوراق قرضه
issue note برگه صدور
issue commissary کارپردازی یادفتر توزیع
issue a guarantee صدور ضمانتنامه
issue a credit افتتاح اعتبار
fiduciary issue اسکناسهای اعتباری
general issue ملزومات ارتش
general issue تدارکات عمومی ارتش
gratuitous issue اماد پیشکشی
basic of issue مبنای توزیع
unit of issue مبنای توزیع
unit of issue واحد توزیع
to put to the issue در معرض داوری گذاشتن
to put to the issue بطور متنازع فیه مطرح کردن
back issue نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
to issue instructions دستور صادر کردن
I wI'll not comment on this issue. درباره این مطلب اظهار نظری نمی کنم
side issue مسئله فرعی
To settle the issue one way or the other. تکلیف کاری راروشن ( یکسره ) کردن
side issue موضوع فرعی
bank of issue بانک ناشر اسکناس
free issue system سیستم انبارداری که در ان جهت گرفتن کالا نیاز به برگ درخواست نمیباشد
issue [of something] [ID card or check] انتشار [اسکناس] [اوراق بهادار]
to carry something to a successful issue چیزی را با موفقیت به پایان رساندن
I feel relieved because of that issue! خیال من را از این بابت راحت کردی!
issue [of something] [ID card or check] صدور [چیزی] [کارت شناسایی] [چک]
free issue materials موادی که خریدار جهت تولیدکالای موردنیاز خود به سازنده میدهد
To lock horns with someone. To take issue with someone. با کسی سر شاخ ( شاخ بشاخ ) شدن
basic issue items وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
basic issue list اقلام مندرج در فهرست توزیع اولیه اقلام بار مبنای اولیه اقلام شارژ انبار
join issue with a person با کسی وارد مرافعه یا دعوی شدن
Dont sidetrack the issue. خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
starting with the issue of July 1 هنگامی که با نشریه اول ژوئن شروع کنیم
he rode me off on a side issue نکته فرعی پیش اورده مراازاصل مطلب پرت کرد
to issue marching order دستور پیشروی دادن [ارتش]
To bring a matter to successful issue . کاری را به نتیجه رساندن
To stick to the main topic ( issue ). از موضوع اصلی خارج نشدن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . موضوعی را ماست مالی کردن
Lets pass on (proceed) to the main issue. برویم سر مطلب اصلی
Without wishing to belittle [disparage] [denigrate] the importance of this issue, I would like to ... بدون اینکه اهمیت این موضوع را پایین بیاورم من میخواهم ...
Dont confuse the issue . Dont get it all mixed up . شلوغش نکن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com