Dictiornary-Farsi | it is minutes past | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 76 (2 milliseconds)

English	Persian
it is minutes past	ساعت سه وپنج دقیقه است 5دقیقه از3 گذشته است


Search result with all words

it is 0 minutes past four	ده دقیقه از چهار می گذرد
Other Matches

minutes	صورت جلسه
minutes	خلاصه مذاکرات
minutes	minutes agrreed
I will be back in 10 minutes.	10 دقیقه دیگر برمیگردم.
There will be a delay of 8 minutes.	8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
at ten minutes notice	با ده دقیقه اخطار قبلی
The train was 10 minutes late.	قطار 10 دقیقه دیر رسید
what by gone or past	مافات
what is the past of go	چیست
What is past is past . what is gone is gone .	گذشته ها گذشته
past	سابقه
past	دور از پیش از
past	درماورای
the past	چیزی که در گذشته پیش آمد و تمام شد
past	گذشته
past	پایان یافته
past	پیشینه وابسته بزمان گذشته
past	بعد از مافوق
past	گذشته از ماورای
past	پیش ماقبل
past	ماضی
to file past	رژه رفتن
the year past	سال گذشته
the present and the past	گذشته و حال
the present and the past	حال و گذشته
the present and the past	اکنون و گذشته
the past tense	زمان ماضی ماضی مطلق
past performances	سوابق چاپی نتایج مسابقات اسب یا گرگ
past years	سالهای گذشته
see in the past makes saw	فعل see در گذشته sawمیشود
to march past	رژه رفتن
to rank past	رژه رفتن
to sweep past	اسان رفتن
to sweep past	تندگذاشتن
we cannot undo the past	چیز گذشته را نمیتوان برگرداند
we cannot undo the past	اب رفته بجوی برنمیگردد
In the course of the past centuries.	درطی قرنهای گذشته
During the past few days.	طی چند روز گذشته
He is past work.	دیگر از سن کار کردنش گذشته
past or preterite d.	ماضی مطلق
for some time past	تا چندی پیش
half past two	دوونیم
for some time past	درگذشته
for some time past	مدتی
past participles	اسم مفعول
file past	رژه رفتن
past masters	استاد قدیمی
past masters	استاد پیشین
past master	استاد قدیمی
past tense	زمان گذشته
past master	استاد پیشین
past perfect	ماضی بعید
he is a past master in	او در استاد یا کهنه کار است
the past tense	زمان گذشته
march past	رژه رفتن
past participle	اسم مفعول
march past	رژه
make up for the past	جبران مافات کردن
it is past reclaim	دیگر نمیتوان انرا ابادیا احیاکرد
it is past reclaim	دیگر قابل اصلاح یااستردادنیست
it is past cure	از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
it is past all hope	جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
i went past the house	از پهلوی ان خانه رد شدم
past perfect tense	ماضی بعید
put (something) past someone (negative) <idiom>	ازکار شخص متعجب شدن
We are past that sort of thing .	دیگر این کارها از ماگذشته
on old woman past sixty	پیرزنی بیش از شصت سال داشت
her prime of life is past	عنفوان جوانی وی گذشته است
spike past the block	ابشار را پشت پای مدافعان کوبیدن
Whistle past the graveyard <idiom>	تلاش برای بشاش ماندن در اوضاع وخیم
In times past . In olden days .	درروزگاران قدیم
To review the past in ones minds eye .	گذشته را از نظر گذراندن
I walked past the shop ( store ) .	از جلوی فروشگاه گذشتم
There was too muh greed in the past, and now the chickens are coming hoe to roost with crime and corruption soaring.	در گذشته طمع ورزی زیاد بود و حالا با افزایش جنایت و فساد باید تاوان پس دهیم.