Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
join issue with a person
با کسی وارد مرافعه یا دعوی شدن
Other Matches
join
متصل کردن
join
متصل کردن یا وصل کردن چندین چیز مهم
join
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
join
فرمان OIN
join
دست به دست هم دادن
join up
مجتمع کردن هواپیماها
join up
به هم پیوستن
to join in
پامیان گذاردن
join
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
join
دستور تولید فایل جدید که از یک فایل اضافه شده به دیگری بدست می آید
join
ضربه زدن
join
پیوستن
join
پیوندزدن
join
ازدواج کردن
join
گراییدن متحد کردن
join
در مجاورت بودن
join
به هم ملحق شدن یا کردن
join
مشارکت کردن
join
شرکت کردن در پیوستن
to join company with somebody
به کسی ملحق شدن
[همراه کسی شدن]
to join the army
به سربازی رفتن
join hands
توحید مساعی کردن
to join a party
عضو حزبی شدن
Join the club!
من هم درشرایطی مشابه هستم !
to join the majority
مردن
to join the majority
رفتن بجایی که بیشترمردم رفته اند
to join in
[on]
a conversation
واسطه شدن
[میانجی شدن]
در مذاکره ای
join in marriage
وصلت دادن
join clip
گیره اتصال
join a society
عضو انجمنی شدن
Why dont you join our group. ?
چرا به جمع ما نمی آیی ؟
issue
افتتاح کردن
issue
انتشار دادن صدور
issue
انتشار
issue
موضوع دعوی
issue
ممر
of no issue
بیهوده
over issue
زیاد انتشاردادن
over issue
اضافه براعتبار رواج دادن
at issue
موضوع بحث
of no issue
بی نتیجه
issue
نشریه فرستادن
issue
موضوع شماره
issue
نتیجه بحث
issue
کردار اولاد
issue
عمل
issue
نوع
issue
انتشار دادن
issue
رواج دادن
issue
بر امد
issue
بیرون امدن
issue
پی امد
issue
صادر شدن
issue
خارج شدن
issue
موضوع
issue
صادرکردن
issue
توزیع
issue
توزیع کردن
issue
مسئله
issue
ناشی شدن
issue
مسئله قضیه تحویل جنس
issue
صدور مطلب
issue
صادر کردن
issue
نژاد
issue commissary
مسئول توزیع
issue priority
ترتیب تقدم توزیع
issue priority
تقدم توزیع اماد
issue pea
داغ نخود
issue of law
نکتع موضوع بحث که درتطبیق قانون پیدا میشود
May be I can interest you in this issue .
شاید بتوانم علاقه شما را به این مطلب جلب نمایم
issue a credit
افتتاح اعتبار
issue a guarantee
صدور ضمانتنامه
issue commissary
کارپردازی یادفتر توزیع
unit of issue
واحد توزیع
issue note
برگه صدور
to put to the issue
در معرض داوری گذاشتن
to put to the issue
بطور متنازع فیه مطرح کردن
the German issue
مسئله آلمان
[تاریخ]
[بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
to issue instructions
دستور صادر کردن
loose issue
تدارکات خارج شده از بسته بندی
loose issue
تدارکات روباز
unit of issue
مبنای توزیع
I wI'll not comment on this issue.
درباره این مطلب اظهار نظری نمی کنم
To settle the issue one way or the other.
تکلیف کاری راروشن ( یکسره ) کردن
bank of issue
بانک ناشر اسکناس
It is not advisable for you to take up issue with me (take me on).
صلاحت نیست با من طرف بشوی
back issue
نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
issue price
قیمت اعلام شده
This question is not at issue.
بحث روی این موضوع نیست.
issue a warning
اخطار صادر کردن
basic of issue
مبنای واگذارکردن اقلام
basic of issue
مبنای توزیع
side issue
مسئله فرعی
issue
[outcome]
نتیجه
[بحثی ]
issue
[outcome]
بر آمد
side issue
موضوع فرعی
issue
[outcome]
پایان
bond issue
صدور اوراق قرضه
issue of fact
نکته موضوع بحث که درنتیجه انکار مطلبی پیدامیشود
general issue
ملزومات ارتش
gratuitous issue
اماد پیشکشی
gratuitous issue
لباس پیشکش
to revisit an issue
مسئله ای را بازدید کردن
to die without issue
بدون اولاد مردن
fiduciary issue
اسکناسهای اعتباری
general issue
تدارکات عمومی ارتش
To lock horns with someone. To take issue with someone.
با کسی سر شاخ ( شاخ بشاخ ) شدن
to issue marching order
دستور پیشروی دادن
[ارتش]
to carry something to a successful issue
چیزی را با موفقیت به پایان رساندن
issue
[of something]
[ID card or check]
انتشار
[اسکناس]
[اوراق بهادار]
I feel relieved because of that issue!
خیال من را از این بابت راحت کردی!
Dont sidetrack the issue.
خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
starting with the issue of July 1
هنگامی که با نشریه اول ژوئن شروع کنیم
issue
[of something]
[ID card or check]
صدور
[چیزی]
[کارت شناسایی]
[چک]
he rode me off on a side issue
نکته فرعی پیش اورده مراازاصل مطلب پرت کرد
basic issue items
وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
free issue system
سیستم انبارداری که در ان جهت گرفتن کالا نیاز به برگ درخواست نمیباشد
basic issue list
اقلام مندرج در فهرست توزیع اولیه اقلام بار مبنای اولیه اقلام شارژ انبار
free issue materials
موادی که خریدار جهت تولیدکالای موردنیاز خود به سازنده میدهد
To deliberately fudge the issue . To gloss it over .
موضوعی را ماست مالی کردن
To bring a matter to successful issue .
کاری را به نتیجه رساندن
To stick to the main topic ( issue ).
از موضوع اصلی خارج نشدن
Lets pass on (proceed) to the main issue.
برویم سر مطلب اصلی
Without wishing to belittle
[disparage]
[denigrate]
the importance of this issue, I would like to ...
بدون اینکه اهمیت این موضوع را پایین بیاورم من میخواهم ...
to w anything out of a person
چیزیرا ازکسی دراوردن
the third person
غائب
the third person
سوم شخص
the second person
سخن شنو
the second person
دوم شخص
the first person
سخن شنو
the first person
نخستین شخص متکلم
the first person
اول شخص
person
وجود ذات
to take the p of a person
ازکسی طرفداری کردن
the second person
مخاطب
such and such a person
فلانی فلان کس
such and such a person
یک زیدی
such and such a person
یک کسی
to w anything out of a person
چیزیرا به ریشخند ازکسی گرفتن
to be in with a person
با کسی رفیق بودن
to keep up with a person
باکسی برابربودن
second person
دوم شخص
to i.of a person about s.th
چیزی را از کسی جویا شدن
third person
سوم شخص
person
بشر
to know a person
کسیرا شناختن
person
شخصیت
to take the p of a person
طرف کسیرا گرفتن
to do away with a person
سرکسیرازیراب کردن
person
هیکل
to believe in a person
بکسی ایمان اوردن
to think well of a person
درباره کسی خوش گمان بودن
to be under a person p
زیرحمایت کسی نبودن
second person
ربط کلمه به شخص دوم
person
کس
no person
هیچکس
the first person
سخنگو
person of f.
شخص برجسته یا با نفوذ
per person
هر شخص
per person
هر نفر
new person
<idiom>
شخص دیگری شدن ،بهترشدن
keep on at a person
کسی را با سرزنش وتقاضاهای پی درپی بستوه اوردن
first person
صیغه اول شخص
first person
اول شخص
Such and such a person .
فلان کس
on be on to a person
از قصد کسی اگاه بودن
person
نفر
person
شخص
to take a person at an a
کسیراغافلگیرکردن یابراوپیشدستی کردن
in person
بنفسه
yo have an a of a person
بحضور کسی بار یافتن
person
ادم
no person other than yourself
به غیر از شما هیچکس
to seed a person to c.
کسیرا از جامعه بیرون کردن
to take a person's measure
اندازه کسیرا گرفتن
juridical person
شخص حقوقی
disafected person
عنصر نامطلوب
He is an inconderate person .
آدم بی فکری است
to send for a person
عقب کسی فرستادن
to send for a person
پیغام برای کسی فرستادن که بیا
disafected person
عنصر غیرقابل اعتماد
an intrusive person
ادم فضول
injured person
آدم آسیب دیده
[زخمی]
to run in to a person
دیدنی مختصر از کسی کردن بکسی سرزدن
to r. one's hops in a person
امید به کسی بستن
panicky person
آدم همیشه نگران و دلواپس
beaten person
مضروب
to pretend to a person's
کسیرا خواستگاری کردن
to proceed against a person
از دست کسی دادخواهی کردن
to proceed against a person
اقدام بر علیه کسی زدن
to propose a person
سلامتی کسیرا گفتن
to propose a person
بسلامتی کسی نوشیدن
to get sight of a person
کسیرادیدن
an irrepressible person
نتوان از او جلوگیری کرد ادمی که نتوان جلوی او راگرفت
an intrusive person
کسیکه سرزده بجایی رود یا مخل اسایش کسی شود
displaced person
ادم تبعیدی
A good for nothing person .
آدم هیچ کاره
an interesting person
ادم با مزه
to take vengeance on a person
از کسی کینه جویی کردن
to take vengeance on a person
تلافی برکسی دراوردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com