English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
king's english اصطلاحات و لغات خاص انگلیسی علمی مصطلح درجنوب انگلیس
king's english انگلیسی اصیل
Search result with all words
Queen's English [King's English] <idiom> [انگلیسی استاندارد و صحیح از نظر گرامری که در بریتانیا خوانده و نوشته می شود.]
Other Matches
trailer tongue [American English] [coupling] [British English] پیوند به داخل [در تریلر]
up one's street [British English] , down one's alley [American English] مناسب ذوق وسلیقه [مهارت درچیزی ]
to push your luck [British English] to press your luck [American English] زیاده روی کردن [شورکاری را در آوردن] [اصطلاح مجازی]
The snow doesn't stay on the ground. [The snow doesn't stick.] [American English] , [The snow doesn't settle.] [British English] برف روی زمین نمی ماند.
king like شاه صفت
king like شاهوار
o king ای پادشاه
did he a the king ایاشاه رامخاطب ساخت روکردبه شاه
o king پادشاها
to king it شاهی کردن
king سلطان
king شاه
king ملک
king پادشاه
king شهریار
king like شاه منش
king of terrors مرگ
king's wing جناح شاه شطرنج
king ship شاهی
king side جناح شاه شطرنج
king ship شهریاری
king of beasts پادشان جانوران :شیر
king ship سلطنت
king ship پادشاهی
king post ستون جرثقیل
king of fruits شاه میوه ها
king of fruits شاه میوه
king of kings شاهنشاه
king of birds پادشاه مرغان :دال
king pile تیری که قبل از شروع حفاری به منزله شمع در وسط شیارمیکوبند
king pin زاویه کینگ پین
king post تیر بزرگ عمودی شیروانی شاه تیر
king post قطر شاغولی میان خرپا
king of england پادشاه انگلستان
king size بزرگ
king snake انواع مارهای جنس Lampropeltis
king's yellow مارهای صیادجوندگان امریکای مرکزی
King's side سمتشاه
sea king دزد دریایی اسکاندیناوی درقرنهای میانه
the king in council شورای دولتی باحضوراعلیحضرت
they attended the king ایشان درخدمت پادشاه بودند
they crowed him king تاج پادشاهی برسرش گذاشتن
vice king نایب السلطنه
vice king فرمانفرما
was a king in yemen پادشاهی برد در یمن
king's wort سنبل ختایی
king's spear نرگس
king's spear برواق
king's blue رنگ ابی متوسط
king's counsel قاضی دادگاه پادشاه
king's spear سوسن سفید
king's evidence گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
king's evil مرض خنازیر
king's gambit گامبی شاه شطرنج
king's peg نوشابهای که از شامپانی وکنیاک درست شده باشد
king's round مسابقه با کمانهای صلیبی با6 تیر
king's spear بوته سریش
worthy to become a king شایسته شاه شدن
king of arms متصدی تشخیص وتعیین نشانهای خانوادگی
king post عصا
king-pendant [تیر عمودی در خرپای میانی]
king crab خرچنگ نعلی
king bird یکجورخرمگس
king bird یکجورمرغ بهشتی
good king اسفناج صحرایی
he personated the king سهم شاه رابازی کرد
he personated the king شبیه شاه رادراورد
king of birds عقاب
grizzly king مگس ماهی گیری
fur king بازرگان بزرگ پوست
freshwater king متصدی اب شیرین کن
fit for a king لایق پادشاه
king crab خرچنگی که ماننداست به نعل
king emperor امپراطورانگلستان وهند
king dom کشوری که پادشاه داشته باشد قلمرو یک پادشاه
king dom سلطنت
king dom پادشاهی
king hunt شاه شکار
king craft سیاست پادشاهی
king craft سیاست
king craft کشورداری
king closer اجر کلاغ پر
baring the king تنها کردن شاه شطرنج
king bolt شاه پیچ
king-post شاه تیر
bare king شاه تنها یا بی یاور شطرنج
king's indian attack حمله هندی شاه شطرنج
king's indian defence دفاع هندی شاه شطرنج
king's indian in reverse هندی شاه معکوس
king's gambit declined گامبی شاه پذیرفته نشده
king's bishop gambit گامبی فیل شاه در گامبی شاه شطرنج
king post truss خرپای ساده
king pin inclination انحراف کینگ پین
he gained access to the king بشاه تقرب جست
he gained access to the king نزدپادشاه باریافت
By trying to live like a king one ends by drawing . <proverb> آخر شاه منشى کاه کشى است .
to call the shots [to be the king of the castle] <idiom> پاسخگو بودن
English انگلیسی
English بانگلیسی دراوردن
English گردش فرفرهای گوی بیلیارد
after the english f. به سبک انگلیسی ها
the english انگلیس ها
old english زبان انگلیسی قدیم
the english انگلیسان
English مربوط به مردم وزبان انگلیسی
morrow [Old English] فردا [ آینده]
He is good at English. انگلیسی اش خوب است
English loaf نانانگلیسی
Pidgin English <idiom> انگلیسی برای ارتباط بازرگانان با زبان های متفاوت شامل گرامر ساده و لغات کم.
In my broken English . با انگلیسی دست وپا شکسته ام
English altar محراب انگلیسی
English cottage خانه ویلایی
English bond آجر چینی انگلیسی
English breakfast یکجورصبحانهمتشکلازتخممرغ-گشتنمکزدهوتخممرغ
english garden پارک انگلیسی [قرن هجدهم]
English style [نوعی سبک قرن بیستم در انگلستان و شمال آمریکا]
how can I learn English چگونه می توانم یادگیری زبان انگلیسی
English stick عصایانگلیسی
to tutor somebody in English به کسی درس خصوصی در زبان انگلیسی دادن
english thread پیچ و مهره انگلیسی
british english زبان انگلیسی رایج درانگلستان
broken english انگلیسی دست و پا شکسته
english billiards بیلیارد انگلیسی
english billiards با 3 گوی و6 کیسه بین 2 یا 4 بازیگر
english words واژه ها یا لغات انگلیسی
english horn نوعی ساز بادی چوبی انگلیسی که دارای دوزبانه است
english mercury اسفناج صحرایی
english opening گشایش انگلیسی
english speaking انگلیسی زبان
english sonnet غزل انگلیسی که شامل دوازده سطراست
english shepherd سگ گلهء انگلیسی که دارای اندازهء متوسط وبرنگ سیاه براق ودارای خالهای قهوهای یاخرمایی است
english self taught خوداموز انگلیسی
english setter نوعی سگ انگلیسی که دارای پشم بلند ونرم سفیدرنگ یارنگین میباشد
english woman زن انگلیسی
english system سیستم انگلیسی
his english is weak مایه انگلیسی اوکم است
body english چرخش بی اختیار
structured english انگلیسی ساخت یافته
pidgin english انگلیسی دست وپا شکسته وامیختهای که چینی هابدان سخن می گویند
natural english گردش فرفرهای گوی بیلیارددر همان سمت اصلی پس ازبرخورد با گوی دیگر
middle english انگلیسی تا 0051میلادی
english system سیستم اینچی
in plain english پوست کنده
american english زبان انگلیسی که در امریکابان تکملم میشود
in plain english به انگلیسی ساده
to enroll [American English] خود را اسم نویسی کردن [ثبت نام کردن ]
to boondoggle [American English] پول و وقت تلف کردن [برای پروژه ای با سرمایه دولت بخاطر انگیزه سیاسی]
english toy spaniel نوعی سگ پشمالوی دارای پیشانی برامده وبینی روبه بالا
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
operative [American English] جاسوس
verbiage [American English] جمله بندی
boondoggle [American English] وقت بیهوده گذرانی
to call [up] somebody [American English] به کسی زنگ زدن
to labor [American English] در کار رنج بردن [زحمت کشیدن ]
english speaking people مردم یا ملل انگلیسی زبان
to take the fall [American English] مسئولیت چیزی [کاری یا خطایی] را پذیرفتن
to labour [British English] در کار رنج بردن [زحمت کشیدن ]
shakedown [of something] [American English] تغییر پایه سیستم کاری [چیزی]
intern [American English] انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
verbiage [American English] کلمه بندی
I benefited greatly from the english course. از کلاس انگلیسی استفاده فراوانی بردم .
plowman [American English] شخم زن [کشاورز ] [روستا ]
Colors [American English] رنگها
pursuer [Scottish English] مدعی [قانون]
pursuer [Scottish English] شاکی [قانون]
to plow [one's way] through something [American English] با سختی در کاری جلو رفتن
Well, duh! [American English] نه ! جدی می گی؟ [این که کاملا مشخص است]
The English - speaking world. دنیای انگلیسی زبان
He speaks English fluently. انگلیسی راروان صحبت می کند
The English speaking-countries. کشورهای انگلیسی زبان
In simple (plain) English. به انگلیسی ساده
English is not a hard language . انگلیسی زبان سختی نیست
There are many difference between Persian and English . بین زبانهای فارسی وانگلیسی فرق های زیادی وجود دارد
english hand balance بالانس ژیمناست روی چوب موازنه
groundhopper [British English] طرفدار فوتبال که مرتب همه بازیهای دور [از خانه] تیم خود را دیدار میکند.
pursuer [Scottish English] خواهان [قانون]
peter [American English] دول
peter [American English] دودول
peter [American English] آلت تناسلی بچه
turnover [British English] فروش [اقتصاد]
verbiage [American English] بیان
apple beignets [American English] قاچ سیب درخمیر سرخ شده [یک نوع شیرینی]
apple fritters [British English] قاچ سیب درخمیر سرخ شده [یک نوع شیرینی]
bourse [in a non-English-speaking country] بورس اوراق بهادار
Department of labor [American English] اداره کار
to capitalize/capitalise [British English] on something سود بردن از چیزی
toffie apple [British English] سیب با ژلاتین پوشیده شده
bourse [in a non-English-speaking country] بورس سهام
to post a letter [British English] نامه ای را با پست فرستادن
on the installment plan [American English] به اقساط
payment by installments [American English] قسط
payment on account [American English] قسط
to pay on account [American English] یک قسط را پرداختن
to mail a letter [American English] نامه ای را با پست فرستادن
football fan [British English] طرفدار فوتبال
football fan [American English] طرفدار فوتبال آمریکایی
Football pool [British English] قماربازی روی نتیجه بازی تیمهای فوتبال
to buy something on the never-never [British English] [humorous] <idiom> چیزی را قسطی خریدن [اصطلاح روزمره]
peckish [British English] [colloquial] <adj.> اندکی گرسنه
I am too shy (timid) to speak English . خجالت می کشم انگلیسی حرف بزنم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com