English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 196 (9 milliseconds)
English Persian
king pile تیری که قبل از شروع حفاری به منزله شمع در وسط شیارمیکوبند
Other Matches
king سلطان
o king پادشاها
king پادشاه
king شاه
king شهریار
king ملک
to king it شاهی کردن
did he a the king ایاشاه رامخاطب ساخت روکردبه شاه
king like شاه صفت
king like شاه منش
king like شاهوار
o king ای پادشاه
pile توده کردن کومه کردن
pile-up تصادف چند ماشین
to pile it on اغراق گفتن
pile-up انباشتگی کارهای عقب افتاده
pile گوشت فرش [قسمت آزاد نخ در بالای گره است و ارتفاع آن بسته به نوع و محل بافت فرش از چند میلیمتر تا چند سانتیمتر می رسد.]
pile خامه فرش
pile کرک
pile up <idiom> روی هم قرار دادن
pile-up تراکم کار
pile توده
pile پرزقالی وغیره
pile اندوختن
pile سد موج شکن
pile ستون پل
pile ستون ستون لنگرگاه
pile کپه
pile کومه
pile پارچه خزنما
pile مقدار زیاد کرک
pile خواب پارچه
pile پیل اتمی
pile یک تارموی
pile ستون
pile پیل
pile نوک تیر
pile تیرپایه
pile دستک
pile شمع
king's wing جناح شاه شطرنج
king size بزرگ
king post ستون جرثقیل
king snake انواع مارهای جنس Lampropeltis
king's blue رنگ ابی متوسط
king's counsel قاضی دادگاه پادشاه
king's english اصطلاحات و لغات خاص انگلیسی علمی مصطلح درجنوب انگلیس
king side جناح شاه شطرنج
king ship سلطنت
king ship شهریاری
king pin زاویه کینگ پین
king post عصا
king's english انگلیسی اصیل
king ship شاهی
king ship پادشاهی
king post قطر شاغولی میان خرپا
king post تیر بزرگ عمودی شیروانی شاه تیر
king's evidence گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
king's evil مرض خنازیر
the king in council شورای دولتی باحضوراعلیحضرت
they attended the king ایشان درخدمت پادشاه بودند
they crowed him king تاج پادشاهی برسرش گذاشتن
vice king نایب السلطنه
vice king فرمانفرما
worthy to become a king شایسته شاه شدن
king-post شاه تیر
King's side سمتشاه
sea king دزد دریایی اسکاندیناوی درقرنهای میانه
was a king in yemen پادشاهی برد در یمن
king's yellow مارهای صیادجوندگان امریکای مرکزی
king's gambit گامبی شاه شطرنج
king's peg نوشابهای که از شامپانی وکنیاک درست شده باشد
king's round مسابقه با کمانهای صلیبی با6 تیر
king's spear بوته سریش
king's spear برواق
king's spear نرگس
king's spear سوسن سفید
king's wort سنبل ختایی
king-pendant [تیر عمودی در خرپای میانی]
king of terrors مرگ
freshwater king متصدی اب شیرین کن
king closer اجر کلاغ پر
king bolt شاه پیچ
king emperor امپراطورانگلستان وهند
king crab خرچنگی که ماننداست به نعل
king crab خرچنگ نعلی
king bird یکجورخرمگس
bare king شاه تنها یا بی یاور شطرنج
baring the king تنها کردن شاه شطرنج
king bird یکجورمرغ بهشتی
he personated the king سهم شاه رابازی کرد
he personated the king شبیه شاه رادراورد
fit for a king لایق پادشاه
grizzly king مگس ماهی گیری
fur king بازرگان بزرگ پوست
good king اسفناج صحرایی
king craft کشورداری
king of england پادشاه انگلستان
king of fruits شاه میوه ها
king of birds عقاب
king of birds پادشاه مرغان :دال
king of beasts پادشان جانوران :شیر
king of arms متصدی تشخیص وتعیین نشانهای خانوادگی
king of kings شاهنشاه
king of fruits شاه میوه
king craft سیاست
king craft سیاست پادشاهی
king dom پادشاهی
king dom سلطنت
king dom کشوری که پادشاه داشته باشد قلمرو یک پادشاه
king hunt شاه شکار
uranium pile مشعل هسته اتمی
to make a pile پول بسیار اندوختن
to pile arms چاتمه زدن
to pile up a ship کشتی را بخاک نشاندن
to pile up or on the agony شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
uranium pile مشعل اورانیومی
dry pile پیل خشک
timber pile پایه چوبی
dry pile باطری قلمی
f. pile or pyre توده هیزم که مرده راروی ان میسوزانند
sheet pile سپر فولادی برای ساختمانهای ابی
foundation pile تیر فونداسیون
foundation pile میله هایی که در فونداسیون قرار می گیرد
storage pile انبار مصالح در کارگاه
shoe of a pile نوک شمع
driven pile شمع کوبیده
cross or pile شیر یا خط
atomic pile واکنشگاه اتمی
unspun pile [خامه و پرز کم تاب یا بدون تاب]
silk pile خامه ابریشمی
silk pile پرز ابریشمی
bearing pile تکیه گاه پایه کوب
pile height ارتفاع پرز [این ارتفاع یکی از عوامل تعیین کننده قیمت و کیفیت فرش است.]
loop pile پرزهای حلقوی [این نوع پرز توسط بافت های ماشینی مثل فرش ماشینی بوجود آمده و به هر دو صورت ترکی و فارسی بافته می شود. اگر حلقه ها پس از اتمام کار بریده نشوند به آن پرز حلقوی می گویند. همانند سطح حوله.]
bale of pile عدل کرک
bale of pile عدل خامه
make a pile <idiom> پول هنگفتی به جیب زدن
make a pile <idiom> بار خود را بستن
bored pile شمع درجا
pile-ups تصادف چند ماشین
pile-ups تراکم کار
pile-ups انباشتگی کارهای عقب افتاده
concrete pile پایه بتونی
concrete pile شمع بتنی
screw pile شمع پیچی
head of a pile سر شمع
pile foot قسمت تحتانی شمع
pile engine شمعکوب
pile dwelling ابسرا
pile driving شمعکوبی کردن
pile driver شمعکوب
pile driver ماشین یا دستگاه بلندکردن الوار
pile driver تیرکوب
pile cap کلاهک شمع
pile cap دال بتنی که سر شمعها را می پوشاند
pile bent خرک
pile bent پایه
friction pile شمع مالشی
friction pile شمع اصطکاکی
nuclear pile پیل هستهای
pile foundation شالوده شمعی
pile foundation شمع پی
sand pile توده ماسه
sand pile توده شن
pile planking دیوار سپر فولادی
pile planking سپرکوبی
pile plank سپر
pile helmet کلاهکی که سر شمعها را می پوشاند تا در موقع چکش کاری صدمهای وارد نیاید
pile head سر شمع
raking pile شمع پشتبند
pile foundation فونداسیون ستون
pile group دسته شمعهائی که سر انها رادال بتنی می پوشاند
pile hammer چکش شمع کوب
pile head قسمت فوقانی شمع
king's indian attack حمله هندی شاه شطرنج
king's indian defence دفاع هندی شاه شطرنج
king post truss خرپای ساده
king's indian in reverse هندی شاه معکوس
king's bishop gambit گامبی فیل شاه در گامبی شاه شطرنج
he gained access to the king نزدپادشاه باریافت
he gained access to the king بشاه تقرب جست
king's gambit declined گامبی شاه پذیرفته نشده
king pin inclination انحراف کینگ پین
steam pile driver دنگ بخاری
pile driving appartus ماشین شمعکوبی
steam pile driver شمعکوب بخاری
double-pile house خانه دو خوابه
end bearing pile شمع نوک تیز
carbon pile regulator نافم کربنی
By trying to live like a king one ends by drawing . <proverb> آخر شاه منشى کاه کشى است .
to call the shots [to be the king of the castle] <idiom> پاسخگو بودن
carbon pile voltage regulator تنظیم کننده ولتاژ زغالی
Queen's English [King's English] <idiom> [انگلیسی استاندارد و صحیح از نظر گرامری که در بریتانیا خوانده و نوشته می شود.]
To make money. To make ones pile. پول درآوردن ( ساختن )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com