English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
knife rest جای چاقو
knife rest نوعی مانع یا سدجادهای است که با سیم خاردار و یک چهارچوب فلزی یا چوبی تهیه می کنند و قابل حمل میباشد
Other Matches
a knife یک چاقو
knife : چاقو زدن
knife کارد زدن
knife : چاقو کارد
knife گزلیک
knife تیغه
before you can say knife خیلی زود
before you can say knife فورا
before you can say knife برقی ناگهان
the knife الت جراحی
the knife چاقوی جراحی
switchblade knife چاقوی ضامن دار
flick-knife چاقوی ضامندار
dissecting knife چاقوی تشریح
dissecting knife کاردتشریح
folding knife کارد جیبی تاشو [کارد سوئیسی]
knife boy خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
I don't have a knife. من چاقو ندارم.
hack knife چاقوی مخصوص برش کامل
hand knife خوش بافت
paper knife کارد کاغذبری
jack knife خم شدن بجلو با پاهای مستقیم و گرفتن مچ پا بادستها
knife board میزی که روی ان کاردهاراپاک می کنند
three bladed knife چاقوی سه تیغه
war to the knife جنگ خونین
trench knife کارد سنگری
war to the knife کارد و کارد کشی
bowie knife دشنه
bowie knife خنجر
bread knife کارد نان بری
case knife چاقوی جلد دار
case knife چاقوی بزرگ
clasp knife چاقوی ضامن دار
boning knife چاقویتزئینی
knife polishing [پرداخت پرزهای فرش به کمک چاقو یا تیغه تیز]
cut it with a knife برضد
cut it with a knife درمقابل
hook knife چاقوی قلاب شکل [جهت گره زدن خامه ها در روش ترکی بافت]
finish knife کارد یا تیغ [مخصوص پرداخت سطح فرش]
war to the knife جنگ سخت
knife board نیمکت دوطرفه دربالای امنیبوس
knife grinder چاقوتیزکن
paring knife ناخن گیر
plane knife تیغه رنده
pruning knife چاقوی شاخه زنی
knife pleat پیلهتیغهای
kitchen knife چاقویآشپزخانه
ham knife چاقویژامبون
grapefruit knife چاقوی گریپ فروت
flint knife چاقویسنگچخماقی
filleting knife چاقویماهیچهبربی
fettling knife چاقویتراشیدنغذا
dinner knife چاقویغذاخوری
dessert knife چاقویدسر
commando knife چاقویکماندو
cheese knife چاقویپنیر
paring knife سم تراش
oyster knife چاقویمخصوصصدف
knife grinder تیزگر
knife machine ماشین کاردپاک کنی چاقوتمیزکن
knife machine کاردپاک کن
steak knife کارد رومیزی دارای تیغه مضرس
knife switch کلید تیغهای
knife switch کلید اهرمی
knife switch کلید چاقویی
moon knife چاقوی پوست تراشی
moon knife چاقوی هلالی
pallet knife کاردک نقاشی
pallet knife کاردک
pallet knife ماله رنگ امیزی
cook's knife چاقویآشپزی
painting knife چاقوینقاشی
butter knife ضربهپایشنایپروانه
knife-edge لبه چاقو
knife-edges لبه کارد
knife-edge لبه تیز هرچیزی
knife-edges لبه چاقو
knife-edges تیغه در
knife-edges لبه تیز هرچیزی
knife edge لبه تیز هرچیزی
knife edge لبه چاقو
knife edge لبه تیغ
knife-edge لبه کارد
knife-edge لبه تیغ
knife-edge تیغه در
knife-edges لبه تیغ
putty knife کارتک [ابزار]
spackle knife کارتک [ابزار]
pocket knife چاقوی جیبی
knife edge لبه کارد
palette knife کاردک نقاشی
paper-knife کاغذ بر
knife edge تیغه در
sheath knife چاقوی غلاف دار
carving knife چاقوی حکاکی یا گوشت بری
jack-knife چاقوی بزرگ جیبی
rest سکون
rest نشیمنگاه
rest توقف فرمان ازاد
rest تکیه گاه استراحت
rest تکیه گاه
rest سه پایه
rest استراحت کردن بالشتک
rest مقر
rest پایه
rest راحت باش
rest استراحت کردن
without rest پیوسته لاینقطع
rest اسودن
rest محل استراحت
rest استراحت
to rest up استراحت کامل کردن
to rest up خوب خستگی در کردن
to take one's rest راحت کردن
rest ارمیدن
rest تجدید قوا کردن
rest تکیه دادن
rest باقیمانده
to take one's rest اسودن خوابیدن
rest دیگران
rest up استراحت کامل کردن
rest بقایا سایرین
rest نتیجه
rest الباقی
rest متکی بودن به
to take one's rest استراحت کردن
at rest مرده
he is now at rest یا اسوده شد
he is now at rest اکنون اسوده است
go to rest خوابیدن
for the rest اما در باره باقی مطالب
go to rest استراحت کردن
it rest with you to ..... با شما است که ........
rest اسایش
rest آسودگی
among the rest از ان جمله
at rest اسوده
jack knife bridge پل متحرک تاشو
plaster cutting knife کارد گچبری
Swiss army knife دستهچاقوسوئیسی
types of kitchen knife انواعچاقویآشپزخانه
This knife is too blunt for words . این چاقو ماست راهم نمی برد ( خیلی کند است )
principal types of knife انواععمدهچاقو
large chopping knife ساطور
you may rest assured میتوانید مطمئن باشید
rest area منطقهاستراحت
rest stroke کشیدن سیم گیتار [کلاسیک] [انگشت به روی سیم همسایه کوتاه مدت تکیه میکند]
minim rest نیمسکوت
music rest خروجموزیک
quaver rest سکوتچنگ
toll rest ابزارگاه
rest mass جرم ماند [فیزیک]
rest on one's laurels <idiom> خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
lay to rest <idiom> رها کردن ،متوقف کردن
shoulder rest استراحتشانهای
demisemiquaver rest سکوتچهارتایی
crotchet rest سکوتیکضرب
semiquaver rest سکوتنیمچنگ
semibreve rest سکوتسفید
chin rest تکیهگاه
rest values انواعسکوت
thumb rest محلقرارگرفتنشصت
heel rest تکیه گاه
underarm rest تکیهگاهزیربغل
You can rest assured. خاطر جمع باشید (اطمینان خاطر داشته باشید )
hemidemisemiquaver rest سکوتچهارتایی
rest mass جرم لختی [فیزیک]
rest room استراحتگاه
head rest متکا
head rest زیرسری
i rest upon your promise پشت گرمی
i rest upon your promise من به وعده شما است
infer the rest قس علیهذا
lay to rest بخاک سپردن
lay to rest دفن کردن
to lay to rest بخاک سپردن
to lay to rest دفن کردن
nothing rest but hope هیچ
nothing rest but hope نمیماندجزامید
parade rest فرمان ازاد
parade rest حالت ازاد نظامی
head rest بالش
rest pause مکث استراحتی
rest room مستراح
rest rooms استراحتگاه
rest rooms مستراح
rest home اسایشگاه
rest-home اسایشگاه
rest-homes اسایشگاه
arm rest اهرم نگهدارنده
arm rest تکیه گاه
arrow rest تکیه گاه تیر روی کمان
day of rest روز ارامش
day of rest سبت
foot rest پایه
rest harrow عجرم
parade rest راحت باش
rest and recuperation عقب بردن پرسنل برای استراحت و تجدید قوا
rest balk زمین شخم نشده در میان دوکردو
to set at rest تصفیه کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com