Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
knowledge base
پایگاه معلومات
knowledge base
پایگاه دانش
knowledge base
پایگاه اگاهی
Other Matches
immediate knowledge
معرفت بیواسطه
i have no knowledge of it
هیچ اگاهی از ان ندارم اطلاعی از ان ندارم
knowledge
آنچه دانسته است
knowledge
طراحی و نوشتن سیستمهای کامپیوتر خبره
knowledge
وسایل و قوانین خبره را درباره یک موضوع مشخص اعمال میکند روی داده کاربر برای کمک به حل مشکل
to a knowledge
کسب معرفت کردن
knowledge
نرم افزاری که دانش
knowledge
دستورات و دانش خبره را در یک فیلد مشخص اعمال میکند
knowledge
سیستم کامپیوتری که عکس العملهای ذخیره سازی
knowledge
شناخت
it came to my knowledge
من ازان اگاهی یافتم مرامعلوم گردید
to a knowledge
دانش اندوختن
to my knowledge
<adv.>
تا اونجایی که من میدونم
knowledge
علم
knowledge
ادراک
knowledge
دانایی
knowledge
آگاهی
knowledge
بصیرت
knowledge
دانش
knowledge
اگاهی
knowledge
دانایی علم
knowledge
وقوف
knowledge
معرفت
knowledge
دانش
self knowledge
خوداگاهی
knowledge
اطلاع
knowledge
علم
knowledge
شناسایی
knowledge
شناخت
knowledge of persons
شناسایی اشخاص
knowledge representation
نمایش معلومات
knowledge of a language
دانستن زبانی
knowledge work
کار اطلاعاتی
meta knowledge
اگاهی غیرنمادین
knowledge of results
اطلاع از نتایج
relativity of knowledge
نسبی بودن دانش
reservoir of knowledge
مخزن یا گنج دانش
rudimentary knowledge
دانش مقدماتی یا نخستین
carnal knowledge
بغل خوابی
carnal knowledge
جماع
to reach for knowledge
برای یافتن
to reach for knowledge
دانش کوشیدن
knowledge is power
دانایی توانایی است توانابودهرکه دانابود
knowledge industries
صنایع اطلاعاتی
knowledge engineering
مهندسی معلومات
knowledge acquisition
آگاهی یابی
knowledge acquisition
دانشیابی
knowledge acquisition
کسب معلومات
indirect knowledge
معرفت غیرمستقیم
expert knowledge
تخصص
every branch of knowledge
هرشاخه ازعلوم
empirical knowledge
معرفت تجربی
domain knowledge
دانش محیط کاربرد
carnal knowledge
مجامعت
knowledge domain
قلمرو اگاهی
knowledge domain
قلمرو دانش
knowledge engineer
مهندسی اگاهی
knowledge engineer
مهندسی دانش
global knowledge
اطلاع سراسری
knowledge representation
نمایش دانش
general knowledge
علم اجمالی
It is common knowledge that ...
این را همه کس بخوبی میدانند که ...
He did it with his fathers knowledge.
با اطلاع پدرش اینکار راکرد
His knowledge has no limits.
دانش اوحد واندازه ای ندارد
To acquire knowledge.
دانش فرا گرفتن
knowledge representation
بازنمود دانش
equivalent knowledge credit
تصدیق دانش علمی
equivalent knowledge credit
تصدیق اعتبار علمی
personal knowledge of the judge
علم قاضی
Zeal without knowledge is a runaway horse .
<proverb>
جانفشانى و تعصب جاهلانه ,همچون اسبى افسار گسیخته است .
Madrklmh that every human being is conscious knowledge
مادرکلمه است که هر انسان اگاه به آن آشنایی کامل دارد
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge.
روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
base 0
پایه 01
r base
ار- بیس
second base
دومینپایگاه
third base
موضع بازیکن برای دفاع منطقه دورپایگاه سوم دربازی بیس بال
off base
<idiom>
غیر دقیق ،نادرست
base course
قشر لعاب
base course
لایه اساس قشر اساس
base course
قشر پی راه
to base one self
اعتماد کردن
get to first base
<idiom>
موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
base course
لایه شالوده
base 0
decimal
sub base
زیر قشر
first base
اولینپایگاه
to base one self
تکیه کردن
sub base
زیر بستر
Asiatic base
پایه یونی
[آسیایی]
inorganic base
باز معدنی
Attic base
پایه ی آتنی
polyacid base
باز چند اسیدی
number base
مبنای عددی
inorganic base
باز غیر الی
base-court
حیات بیرونی
hard base
باز سختbaseball
hard base
سکوی پرتاب موشک ضد ترکش اتمی
hard base
سکوی پرتاب مستحکم
coupling base
اتصال دهنده چاشنی به کلاهک
coupling base
وسیلهای که چاشنی را به کلاهک یا خرج مشتعل کننده وصل میکند
filbert base
پایگاه دروغین
conjugate base
باز مزدوج
column base
پایه ستون
column base
ته ستون
column base
زیرستون
chart base
چارت مادر
chart base
چارت مبنا
data base
پایگاه داده ها
data base
مبنای اطلاعات
fuse base
پایه ی فیوز
fox base+
فاکس بیس پلاس
floating base
ناولجستیکی شناور یا کاروان لجستیکی شناور دریایی
floating base
پایگاه شناور دریایی
filbert base
پایگاه فریبنده
base of a triangle
قاعده
[مثلثی]
[ریاضی]
defense base
پایگاه پدافندی
defense base
پایگاه دفاعی
center base
میدان مرکزی
hardwood base
پایهسختچوبی
tax base
ماخذ مالیات
tax base
مبنای مالیاتی
stanchion base
زیرستون
staging base
پایگاه تجدید سوخت یابارگیری مجدد یا جابجا کردن کالاها در کشتی یا هواپیما
square base
کف گلوله یا قسمت ته گلوله
software base
مبنای نرم افزار
soft base
باز نرم
single base
تک مادهای
single base
باروت یک حبهای
sight base
پایه زاویه یاب یا دستگاه نشانه روی
time base
ایستگاه مبنای اندازه گیری زمان مبنای زمانی
time base
مبدا زمانی
fixed base
پایهثابت
dexter base
پایهراستی
concrete base
پایهیبتونی
centre base
ستونمرکزی
bracket base
پایهقلاب
base of splat
پایهپشتصندلی
wheel base
فاصله بین چرخ جلو و عقب در خودروهایی که از یک اکسل بیشتر دارند
lamp base
پایهلامپ
magazine base
محلانبارخشاب
recharging base
بخشتغذیه
schiff base
باز شیف
return to base
بازگشت هواپیما به پایگاه به طور سالم هواپیمای بازگشتی
mobilization base
حداقل منابع لازم برای بسیج نیروهاپایگاه بسیج
mobilization base
مبنای بسیج
sprung base
تشکفنری
magneto base
پایه مگنت
loktal base
لامپ قفلی
loctal base
لامپ قفلی
lewis base
باز لوویس
swivel base
پایهگردنده
telescope base
پایهتلسکوپ
wave base
سطحموج
monetary base
مبنای پولی
monetary base
پایه پولی
sinister base
منحنیانتهایی
pseudo base
شبه باز
production base
مبنای تولید یا تولیدات ملی
prisoners base
بازی گرگم بهوا
polyacidic base
باز چند اسیدی
pin base
پایهمیله
octal base
هشت پایهای
number base
پایه عدد
number base
عدد پایه
naval base
پایگاه دریایی
It is base on a precedent.
مسبوق به سابقه است
bayonet base
پایه لامپ میخی
base defense
پدافند پایگاه
base fuze
ماسوره ته پران
base hit
ضربه به داخل محوطه باامتیاز
base ignition
احتراق تحتانی
base level
تهتراز
base line
خط پایه
base line
خط مبنا
base line
خط کور
base line
خط توجیه
base fuze
ماسوره ته
base fuze
ماسوره ته گلوله
base frame
چهارچوب زیر دستگاهها
base depot
امادگاه واقع در پایگاه امادگاه مبنا
base development
تهیه پایگاه
base development
ساختن پایگاه
base ejection
ته پران
base ejection
پرتاب شونده از ته
base flow
مقدار جریان ابی که رودخانه در حالت غیرسیلابی دارد
base font
فونت پایه
base font
فونت پیش فرض
base loading
بارگیری انجام شده در پایگاه
base of operations
پایگاه عملیات
base of operations
پایگاه عملیاتی مبنای عملیات
base of origin
مبداء اصلی
base of origin
پایگاه مبداء منبع اصلی مبداء ارسال
base of trajectory
تصویر افقی مسیر گلوله پایه مسیر گلوله
base of wall
روپی
base on halls
گرفتن امتیاز با رسیدن به پایگاه نخست
base operation
عملیات پایگاهی
fire base
مبنای اتش
base of fire
مبنای اتش
base number
عدد پایه
base loading
بار اولیه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com