Dictiornary-Farsi | knurled handle | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 111 (6 milliseconds)

English	Persian
knurled handle	دستگیره اج دار


Other Matches

knurled	گره دار
knurled	قپه دار
knurled	دندانه دار
knurled	کنگره دار
knurled nut	مهره اج دار
knurled bolt	چفتدندانهدار
knurled tool	ابزار آج دار
knurled head	سر عدسی اج دار
knurled tool	ابزار اج کاری
diamond knurled nut	مهره اج دار
handle	نمایش مربعی کوچک که قادر به تغییر شکل پنجره یا شی گرافیک است
handle	شمارهای که فایل فعال را مشخص میکند در برنامهای که به فایل دستیابی دارد
handle	گیره
handle	سروکارداشتن با
to handle something	چیزی را تحت کنترل آوردن [وضعیتی یا گروهی از مردم]
this will a for a handle	بدرمن نمیخورد
this will a for a handle	بکارمن نمیخورد
the handle to one's name	لقب
take-up handle	دستهسوارکننده
handle	ضامن دستگیره
handle	گیره نگهدارنده
handle	احساس بادست
handle	دستکاری کردن
handle	دست زدن
handle	قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
handle	دست زدن به
handle	بکار بردن
handle	دسته گذاشتن
handle	رفتار کردن استعمال کردن
handle	وسیله لمس
handle	دستگیره
handle	خرید و فروش کردن
handle	دسته
handle	دست داشتن دسته
handle	سیم بین چکش و دستگیره
handle	اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
handle	قبضه شمشیر
handle	مانور کردن
handle	با دست عمل کردن
charging handle	دستهینشانگیر
knob handle	دکمهدستی
insulated handle	دستهعایقدار
carrying handle	دستهحمل
cross handle	ضامنضربدری
door handle	دستگیرهدر
elevating handle	دستهبالابر
grab handle	دستگیره
grip handle	جادستی
guide handle	دستهیراهنما
half handle	نیمدسته
gun handle	دستهتلمبه
pull handle	دستهکشش
door-handle	اهرم در
to handle something with care	چیزی را با احتیاط جابجا کردن
fly off the handle <idiom>	از کوره در رفتن
The handle of the bucket has come off.	دسته سطل کنده شده
door-handle	دستگیرهدر
types of handle	انواعدسته
turning handle	دستهچرخشگر
traversing handle	دستهعرضی
starter handle	دستهآغازگر
side handle	دستهجانبی
shaped handle	دستهحالتدهنده
safety handle	دستهایمنی
retractable handle	دستهجمعشو
lifting handle	دستهبلندکننده
carriage handle	دستگیرهحامل
capstan handle	هندل
lever handle	دستگیره اهرم
jug handle	شکاف به عرض دست
scoop handle	مشته
handle the ball	دست زدن توپزن به توپ
handle escutcheon	روقفلی دسته
handle escutcheon	روقفلی فرمان
handle bar	دسته موتورسیکلت
handle bar	فرمان
balanced handle	دسته تعادل
handle bar	دسته دوچرخه
hammer handle	دسته چکش
file handle	دسته سوهان
crank handle	اهرم دستی
carrier handle	دسته حمل
carrier handle	دستگیره حمل
basket handle	گذرگاهبهشکلدستهزنبیل
auxiliary handle	دستهکمکی
pump handle	زیاد تکان دادن
the handle of the face	دماغ
the handle of the face	بینی
brake handle	ترمزدستی
star handle	دستگیره گردان
reshape handle	دایره کوچک نمایش داده شده روی یک فریم اطراف یک شی یا تصویرکه کاربرمیتواندانتخاب کند وبکشد تا شکل فریم یا شی گرافیکی را تغییردهد
man handle	با نیروی انسان حرکت دادن بدرفتاری کردن
operating handle	دستگیره راه اندازی
operating handle	دستگیره عامل
operating handle	دستگیره کولاس
handle bar arm	دسته فرمان
anti-vibration handle	دستهضدلغزش
air brake handle	دستهترمزهوایی
handle with kid gloves <idiom>	باکسی همکاری دقیق داشتن
The door – handle has broken off.	دسته درشکسته است
inside door handle	دستگیره داخل درب اتومبیل
I can handle (cope with) hom.	از پس اوبرمی آیم
Handle the boxes with care.	جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
interior door handle	دستهداخلدر
window winder handle	دستگیرهحرکتدهندهشیشه
pistol grip handle	دستهنگهدارندهپیستون
figure skiing handle	دستهچوباسکی
oxygen control handle	دستهکنترلاکسیژن
To fly into a rage. To foly off the handle.	آتشی شدن (ازکوره دررفتنن )
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you !	خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )