Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 159 (10 milliseconds)
English
Persian
labor camp
اردوگاه کار
Other Matches
camp
اردوگاه نظامی
camp
پادگان اردو زدن چادر زدن
camp
خیمه سرا
Can we camp here?
آیا اینجا میتوانیم اردو بزنیم؟
Can we camp here?
آیا اینجا میتوانیم چادر بزنیم؟
camp
چادر
camp
اردوگاه
camp
لشکرگاه
camp
منزل کردن
camp
اردو زدن
camp
چادر زدن
camp
اردو
prison camp
زندان صحرایی
prison camp
بازداشتگاه بیرون شهر
prison camp
اردوگاه زندانیان
camp color
پرچم اردویی
summer camp
پایگاهتابستانی
camp chair
صندلی تاشونده
base camp
پایگاه اصلی کمپ اصلی
base camp
پایگاه مبنا
work camp
محل کار زندانیان
work camp
اردوی کار
camp color
پرچم کوچک اردوگاهی
flying camp
اردوی سبک وسیار
internment camp
بازداشتگاه غیر نظامیان اردوگاه پناهندگان
holiday camp
تفریحگاهتعطیلی
to skirt a camp
از کنار یا پیرامون اردویی ردشدن
to strike camp
اردورابهم زدن
trailer camp
محل استقرار ترایلربااتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
computer camp
اردوی کامپیوتر
training camp
اردوی امادگی
Where is the location of this camp ?
محل این اردوگاه کجاست ؟
camp followers
اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
concentration camp
بازداشتگاه
aides-de-camp
اجودان مخصوص
camp chair
صندلی سفری صندلی صحرایی
camp-shedding
[پایه ها و تخته های روی ساحل رودخانه]
aide-de-camp
اجودان مخصوص
refugee camp
اردوگاه پناهندگان
Is there a camp site near here?
آیا نزدیک اینجا محل اردو وجود دارد؟
Is there a camp site near here?
آیا نزدیک اینجا چادر زدن وجود دارد؟
aide de camp
اجودان مخصوص
camp bed
تخت خواب سفری
concentration camp
منطقه تجمع اسرا
concentration camp
بازداشتگاه اسرا
camp follower
اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
concentration camp
اردوگاه کار اجباری
concentration camp
بازداشتگاه زندانیان سیاسی یااسرای جنگی
boot camp
اردوگاه تعلیمات نظامی نیروی دریایی
camp beds
تخت خواب سفری
vacation camp
[American E]
پایگاه تابستانی
two-burner camp stove
اجاقدوشعله
vacation camp
[American E]
تفریحگاه تعطیلی
camp color party
دسته پرچم یورتچی
camp color party
گروه پرچم
single-burner camp stove
اجاقپیکنیکیتکشعله
labor
کوشش کردن
labor
تقلاکردن
labor
نیروی کارگری
labor
نیروی انسانی
labor using
کاربر
labor
زحمت کشیدن
labor
حزب کارگر
labor
کارگر عمله
labor
درد زایمان
labor
زحمت کوشش
labor
رنج
labor
کار
supply of labor
عرضه کار
division of labor
تقسیم کار
labor service
اداره کار
labor service
اتحادیه کارگران
labor service
سازمان کار
underutilization of labor
کم بهره گیری از کارگر
unskilled labor
نیروی کار ساده
quantity of labor
مقدار کار
embodied labor
کار مجسم
labor theory of value
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
labor theory of value
نظریه ارزش کار
labor slowdown
کندی کار
labor theory of value
تئوری ارزش کار
labor turnover
نقل و انتقال کارگری
labor shortage
کمبود نیروی کار
nonproductive labor
کار غیر مولد
nonproductive labor
کار بی حاصل
unskilled labor
نیروی کارغیر ماهر غیر متخصص
unskilled labor
کارگر غیرماهر
labor unions
اتحادیه کارگری
labor unions
سندیکای کارگری
labor union
اتحادیه کارگران
labor union
اتحادیه کارگری
labor union
سندیکای کارگری
labor unions
اتحادیه کارگران
cheap labor
نیروی کار ارزان قیمت
cheap labor
کار ارزان
inflow of labor
جریان ورود کارگر
labor of love
<idiom>
انجام کار برای خشنودی شخص نه برای پول
out flow of labor
خروج نیروی کار
hours of labor
ساعات کار
labor force
نیروی کار
labor income
درامدهای کار
labor intensity
کاربری
labor agreement
موافقتنامه کار
labor intensity
کارطلبی
labor intensive
کاربر
labor intensive
کارطلب
labor cost
هزینه کار
labor contract
قرارداد کار
exploitation of labor
استثمار کارگر
forced labor
کار اجباری
exploitation of labor
بهره کشی کارگر
forced labor
بیگاری
labor agreement
قرارداد کار
labor augmenting
کارافزا
hard labor
اعمال شاقه
labor boycott
تحریم کار
labor boycott
دست از کارکشیدن
labor economics
اقتصاد کار
labor laws
قوانین کار
labor movement
جنبش کارگری
labor party
حزب کارگر
labor pain
درد زایمان
labor organization
سازمان کارگری
labor productivity
بازدهی نیروی کار
labor power
توان نیروی کار
labor saving
کاراندوز
labor productivity
بهره دهی نیروی کار قدرت تولیدنیروی کار
labor relations
روابط کارگر و کارفرما روابط کارگری
mobility of labor
تحرک نیروی کار
labor mobility
تحرک نیروی کار
labor movement
نهضت کارگری
labor market
بازار کار
women labor force
نیروی کار زنان
horizontal labor mobility
تحرک افقی کارگر
marginal disutility of labor
عدم رضایت نهائی کار نارضامندی نهائی کار
labor saving techinque
فن کاراندوز
international division of labor
تقسیم کار بین المللی
to labor
[American English]
در کار رنج بردن
[زحمت کشیدن ]
labor rich country
کشور با نیروی کار فراوان
labor participation rate
نرخ مشارکت نیروی کار
active labor force
نیروی کار فعال
labor capital ratio
نسبت کار به سرمایه
labor intensive production
تولید کاربر
dual labor market
بازار کار دوگانه
labor intensive goods
کالاهای کاربر
unit cost of labor
هزینه واحد کار
rural labor force
نیروی کار روستائی
value of marginal product of labor
ارزش تولید نهائی کار
total labor force
کل نیروی کار
labor saving devices
ابزارهای کاراندوز
ratio of capital to labor
نسبت سرمایه به کار
capital labor ratio
نسبت سرمایه به کار
child labor laws
قوانین کار کودکان
agricultural labor productivity
بهره دهی کارگر کشاورزی
Department of labor
[American English]
اداره کار
marginal physical product of labor
محصول فیزیکی نهائی کار
Ministry of Labor and Social Affairs .
وزارت کار ؟ امور اجتماعی
labor augmenting tednological progress
پیشرفت تکنولوژی کارافزا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com