English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
land forces قوای بری
land forces نیروی زمینی
Other Matches
forces پاس بی هدف
forces تکرار ضربه برای به دفاع کشاندن حریف
forces ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
forces یکان قسمت نظامی
forces فشار دادن
forces قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forces نیروی نظامی
forces وادار کردن
forces مجبورکردن
forces تحمیل کردن
forces قدرت
forces مجبور کردن کسی به انجام کاری
forces کد توکار که شروع صفحه جدید را نشان میدهد
forces شروع به عمل یا کار
forces نافذ
forces شدت عمل
forces عده
forces قوا
forces نفوذ
forces عنف
forces جبر
forces نیرو
forces زور
forces درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forces بردار نیرو
forces خشونت نشان دادن
forces مجبور کردن
forces بازور جلو رفتن تحمیل
forces بیرون کردن
forces راندن
forces بی عصمت کردن
forces بزور بازکردن
forces مجبورکردن بزورگرفتن
forces مسلح کردن
barrier forces نیروهای مامور سد کردن راه دشمن نیروهای حفافت ازموانع
assigned forces نیروهای زیر امر
assigned forces نیروهای مامور به نیروهای واگذارشده به
transient forces نیروهای در حال عبور یا نقل و انتقال نیروهای در حال توقف موقت در منطقه عملیات
auxiliary forces قوای کمکی
auxiliary forces نیروی کمکی
differential forces نیروهای دیفرانسیلی
triangle of forces مثلث نیروها
distribution of forces تقسیم نیروها
army forces نیروهای ارتشی یکانهای ارتشی
army forces نیروهای زمینی
restraining forces نیروهای مهار کننده
screening forces نیروهای پاسیور
seato forces نیروهای کشورهای پیمان جنوب شرقی اسیا
air forces نیروی هوایی
special forces نیروهای مخصوص یانیروهای ویژه نیروی چریک و ضد چریک
opposing forces نیروهای متخاصم
system of forces دستگاه نیروها
blue forces نیروهای خودی
blue forces نیروهای ابی
four forces of nature چهار نیروی بنیادی طبیعت
friendly forces نیروهای خودی
garrison forces نیروهای پادگانی
garrison forces قوای پادگانی کلیه یکانهای مستقردر یک پایگاه یا منطقه یاتاسیسات
conventional forces نیروهای رزمی معمولی
contingencey forces نیروهای مخصوص عملیات احتمالی
composition of forces ترکیب نیروها
component forces نیروهای مولفه
forces of production نیروهای تولید
enemy forces نیروهای دشمن
ground forces نیروهای زمینی
distribution of forces واگذاری نیروها
special forces نیروهای ویژه ضد چریک [ارتشی ]
triangle of forces سه گوشه نیروها
irregular forces نیروهای چریکی
irregular forces نیروهای نامنطم
combat forces نیروهای رزمی
combined forces نیروهای مرکب
ground forces نیروی زمینی
fundamental forces اندرکنش های بنیادی [فیزیک]
lateral forces نیروهای عرضی
landing forces نیروهای پیاده شونده
landing forces قوای اب خاکی
landing forces نیروها پیاده شونده به ساحل
marine forces تفنگداران دریایی
marine forces نیروی تفنگدار
market forces نیروهای بازار
police forces دادگاه پلیس
police forces نیروی پلیس
task forces گروه کار
task forces تاسک فورس
task forces گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task forces نیروی اجرای عملیات
armed forces مجموع نیروهای زمینی وهوایی و دریایی
armed forces نیروهای مسلح
police forces نیروی انتظامی
market forces عوامل موثردر بازار
nato forces نیروهای پیمان ناتو
political forces نیروهای سیاسی
polygon of forces کثیرالاضلاع نیروها
polygon of forces بس گوشه نیروها
regional forces نیروهای چریکی منطقهای نیروهای جوانمردان منطقهای
resolution of forces تجزیه نیروها
expeditionary forces نیروی اعزامی
expeditionary forces نیروی توسعه طلب و سرکوبگر
expeditionary forces قشون استعماری
fundamental forces نیروهای بنیادی [فیزیک]
people forces نیروی چریکی دفاع از خود در شهرو دهات
people forces نیروی پایداری
naval forces نیروهای دریایی
naval forces نیروی دریایی
nuclear forces نیروهای هستهای
opposing forces نیروهای درگیر نبرد
orange forces علامت نیروهای دشمن درتمرینات جنگی
orientation forces نیروهای دو قطبی- دو قطبی
package forces نیروهای پیش بینی شده نیروهای برش داده شده ازقبل
parallelogram of forces متوازی الاضلاع نیروها
component forces نیروهای تشکیل دهنده یک یکان یکانهای تابعه قسمتهای تابعه یک عملیات مشترک
peace keeping forces نیروهای بازدارنده و حافظ صلح سازمان ملل
army landing forces نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
armed forces police دژبان نیروهای مسلح
armed forces courier پیک ارتشی
armed forces courier پیک نیروهای مسلح
amphibious striking forces نیروهای ضربتی اب خاکی
sum of all external forces حاصل جمع تمام نیروهای خارجی
balance collective forces نیروهای کلی متعادل
We were surrounded ( encircled ) by the enemy forces . درمحاصره نیروهای دشمن بودیم
van der waals forces نیروهای وان در والس
attack carrier striking forces نیروهای ضربتی ناوهواپیمابر نیروی تک
land n قوم مردم
land n خطه
land پشت
land سطح کوچک صاف
land سرزمین عرصه
land ملک
land به زمین نشستن
land سطح
land فرود
land n کشور
land n دیار
land n سرزمین
land n خاک
land n خشکی
land n زمین
land ارض
land n ملت
land n ملک
land درست به هدف
land سطح داخلی لوله بین خانهای تفنگ
land به گل نشستن کشتی
land فرودامدن
land vi پیاده شدن رسیدن
never-never land غیر واقعی
land رسیدن
land vi فرود امدن
land vi بزمین رسیدن
land vi پائین امدن
land vi بخشکی امدن
land سرزمین دیار
never-never land تخیلی
never-never land رویایی
land خاک
land خشکی
land زمین
land به خشکی امدن پیاده شدن
land سرزمین
land بزمین نشستن
land زمین پیاده شدن برجستگی بین خانها
native land وطن
no man's land سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
no man's land سرزمین بی صاحب
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
common land مکانعمومی
native land میهن
mother land وطن
submarginal land زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
mother land سرزمین مادری
mother land میهن
marsh land زمین ماندابی
marsh land زمین شوره زار
margin land حد نهایی بازده زمین
margin land حالتی که بازده زمین فقط جبران پرداخت هزینه ها واستهلاکات را بکند
low land پستی زمین
plough land مقداری زمین که با هشت گاومیتوانستند در یک سال شخم بزنند
land masses قاره
to work the land زمین را زراعت کردن
land masses اقلیم
land masses سرزمین بزرگ
land mass خشکسار
land mass کشخر
land mass قاره
land mass اقلیم
land masses کشخر
land masses خشکسار
crash land سقوط کردن هواپیما
land registry دفترنگهداریاطلاعاتمخصوصبهیکمنطقه
fluted land سطحمسطحمته
Land-Rover وسیلهنقلیهمورداستفادهدرزمینهایزبر
I'll need a plot of land . یک قطعه زمین لازم دارم
To be in the land of the living . درقید حیات بودن
Who owns this land ? این زمین مال کیست ؟
land on one's feet <idiom> با موفقیت برشرایط سخت پیروزشدن
land mass سرزمین بزرگ
wild land صحرا بیابان
table land زمین هموار
switzer land سویس
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com