English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
land improvements عمران و ابادانی زمین
Other Matches
improvements اصلاح
improvements اصلاح کردن بهترسازی کردن
improvements بهبود دادن
improvements ترقی
improvements بهترشدن بهسازی
improvements پیشرفت
improvements بهبود
never-never land تخیلی
never-never land رویایی
never-never land غیر واقعی
land vi بخشکی امدن
land vi پیاده شدن رسیدن
land vi پائین امدن
land vi فرود امدن
land n زمین
land n خشکی
land n خاک
land n سرزمین
land n دیار
land n کشور
land n قوم مردم
land n ملت
land n ملک
land n خطه
land vi بزمین رسیدن
land به گل نشستن کشتی
land به زمین نشستن
land فرودامدن
land زمین پیاده شدن برجستگی بین خانها
land سرزمین
land بزمین نشستن
land رسیدن
land به خشکی امدن پیاده شدن
land سرزمین دیار
land خاک
land خشکی
land زمین
land سطح
land پشت
land سطح داخلی لوله بین خانهای تفنگ
land ملک
land سرزمین عرصه
land سطح کوچک صاف
land فرود
land ارض
land درست به هدف
land's end دماغهای که در دورترین قسمت باختر انگلستان واقع است
level land زمین مسطح
land surveying نقشه برداری
mother land سرزمین مادری
mother land وطن
mother land میهن
marsh land زمین ماندابی
land slip ریزش سنگ از کوه
marsh land زمین شوره زار
margin land حالتی که بازده زمین فقط جبران پرداخت هزینه ها واستهلاکات را بکند
margin land حد نهایی بازده زمین
low land پستی زمین
land sturm نام نویسی همگانی
land grant اعطای اراضی
land tax مالیات ارضی
land tax خراج
land tax مالیات بر زمین
land tail بنه زمینی
land surveyor نقشه بردار
land tail باقیمانده زمینی یکان
land tenure اجاره داری زمین
land tie تیر یا جرزی که قسمتی ازدیوار را بزمین اتصال میدهد
land tag مجلس قانون گذاری پروس لاندتاک
land swell خیزاب یا غلت اب نزدیک کرانه
land surveying برداشت
low land زمین پست
land tax مالیات زمین
native land وطن
native land میهن
to cultivate land زمین را کشت کردن
fluted land سطحمسطحمته
land masses خشکسار
land masses کشخر
land masses قاره
land masses اقلیم
land masses سرزمین بزرگ
land mass خشکسار
land mass کشخر
land mass قاره
common land مکانعمومی
dry land خشکی
to work the land زمین را زراعت کردن
land on one's feet <idiom> با موفقیت برشرایط سخت پیروزشدن
Who owns this land ? این زمین مال کیست ؟
To be in the land of the living . درقید حیات بودن
I'll need a plot of land . یک قطعه زمین لازم دارم
Land-Rover وسیلهنقلیهمورداستفادهدرزمینهایزبر
land registry دفترنگهداریاطلاعاتمخصوصبهیکمنطقه
land mass اقلیم
land mass سرزمین بزرگ
table land زمین هموار
switzer land سویس
survey land نقشه برداری زمین
submarginal land زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
scrub land زمین بایر
registered land زمین ثبت شده
plough land مقداری زمین که با هشت گاومیتوانستند در یک سال شخم بزنند
no man's land سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
no man's land سرزمین بی صاحب
tenementary land زمین اجاری
the lie of the land وضع یا کیفیت طبیعی زمین وضع
wild land صحرا بیابان
wild land زمین بایر و لم یزرع
waste land زمین موات
waste land اراضی موات
unutilized land اراضی موات
to sight land دیدن منظره
to clear land زمین راصاف کردن
the promised land ارض موعود
the lie of the land چگونگی اوضاع مهثب
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
land sick کند رونده بواسطه نزدیکی بخشکی
crash land سقوط کردن هواپیما
fertile land سرزمین بارور
fertile land سرزمین حاصلخیز
head land دماغه
head land پرتگاه
crown land خالصه
high land زمین کوهستانی
immeasureable land سرزمین بیکران
land agent دلال معاملات ملکی
land alide لغزش زمین
land bank بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
land breeze باد خشکی
land breeze باد ساحلی
land capacity کاراوری زمین
land carriage بار کشی زمینی
land carriage حمل و نقل خشکی
land combat نبرد زمینی
land combat نبرد در ساحل
f.soil or land خاک یازمین حاصلخیز
dream land عالم خواب و رویا
crash-land سقوط کردن هواپیما
hour land عقربه ساعت شمار
land reform اصلاحات ارضی
land reforms اصلاحات ارضی
no-man's land منطقه بین خط سرویس و خط پایانی
barren land زمین لم یزرع
border land زمین مرزی
center land خط میانی
certificate of land قباله زمین
cloud land عالم خیال یافرض
collctive land زمین مشاع
collective land زمین مشاع
conservation of land حفظ اراضی
cultivated land زمین محیات
cultivated land اراضی محیات
land crab n خرچنگی که در زمین زندگی میکند ولی در دریا تخم می ریزد
land shark کسیکه ملوانان رادردریاغارت میکندیابمال انها انگل میشود
land lady زن میزبان
land office اداره املاک وثبت اراضی
land of promise زمین موعود
land mine مین
land reclamation عمران زمین
land mine مین زمینی
land measurer مساح
land measurer زمین پیما
land plaster گج
land plaster صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
land policy سیاست اقتصادی مربوط به زمین
land shark غارتگرکرانه
land service خدمت نظام در نیروی زمینی
land scaping محوطه سازی و ایجاد فضای سبز
land restoration بازسازی زمین
land register ثبت املاک
land reclamation ابادانی زمین
land poor زمین دار بی پول
land poor دارای اراضی بی حاصل وکم فایده
land map نقشه جغرافیایی
land lubber ادم خشکی مانده
land hunger از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
land grave کنت قدیم المانی
land forces قوای بری
land grant زمین اعطایی دولت
land grading تسطیح زمین
land girl n دختری که کارهای صحرایی میکرد
land distribution توزیع اراضی
land forming شکل دادن زمین
land forces نیروی زمینی
land force n نیروی زمینی
land lubber ادم کشتی ندیده
land lady زن صاحب ملک
land lubber ادم دریا ندیده
land development احیای اراضی
My capital is locked up in land. سرمایه ام در معاملات زمین گیراست
land control operation عملیات کنترل زمین عملیات
a land of milk and honey <idiom> بهشت
a land of milk and honey <idiom> جای سعادت و خوشی
land control operation عملیات تصرف اماجهای زمینی
cultivation of waste land احیا اراضی موات
cloud-cuckoo-land کشور پریون
cloud-cuckoo-land سرزمین اوهام
cultivationg waste land احیاء موات
covenant runing with land شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com