English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
land registry دفترنگهداریاطلاعاتمخصوصبهیکمنطقه
Other Matches
registry دفتر خانه
registry پایگاه داده که پایه ویندوزرا تشکیل میدهد
registry ثبت
registry بایگانی
registry دفترخانه رسمی ثبت
registry جواز کشتی محضر
registry محضر
registry دفتر ثبت اسناد
registry دفتر فهرست
registry جواز ثبت کشتی
marriage registry دفتر ثبت نکاح
marriage registry دفتر ازدواج
registry offices اداره ثبت
registry jacket پاکت مخصوص نامههای سفارشی
registry office اداره ثبت
to marry at a registry office در دفتر ثبت یا محضر رسمی ازدواج کردن
never-never land رویایی
never-never land تخیلی
never-never land غیر واقعی
land vi بخشکی امدن
land vi پیاده شدن رسیدن
land vi بزمین رسیدن
land n خطه
land n ملک
land vi فرود امدن
land vi پائین امدن
land n زمین
land n خشکی
land n خاک
land n سرزمین
land n دیار
land n کشور
land n قوم مردم
land n ملت
land ارض
land پشت
land سرزمین
land سطح داخلی لوله بین خانهای تفنگ
land درست به هدف
land زمین پیاده شدن برجستگی بین خانها
land فرود
land زمین
land به گل نشستن کشتی
land سطح
land سطح کوچک صاف
land خشکی
land خاک
land سرزمین عرصه
land سرزمین دیار
land به زمین نشستن
land فرودامدن
land به خشکی امدن پیاده شدن
land رسیدن
land بزمین نشستن
land ملک
low land زمین پست
margin land حد نهایی بازده زمین
native land وطن
mother land سرزمین مادری
mother land وطن
mother land میهن
marsh land زمین ماندابی
land sturm نام نویسی همگانی
marsh land زمین شوره زار
land surveying نقشه برداری
margin land حالتی که بازده زمین فقط جبران پرداخت هزینه ها واستهلاکات را بکند
level land زمین مسطح
land's end دماغهای که در دورترین قسمت باختر انگلستان واقع است
land surveyor نقشه بردار
land swell خیزاب یا غلت اب نزدیک کرانه
land tail باقیمانده زمینی یکان
land tail بنه زمینی
land tax مالیات زمین
land tax مالیات ارضی
land tax خراج
land tax مالیات بر زمین
land tenure اجاره داری زمین
land tie تیر یا جرزی که قسمتی ازدیوار را بزمین اتصال میدهد
low land پستی زمین
land tag مجلس قانون گذاری پروس لاندتاک
land surveying برداشت
native land میهن
land masses خشکسار
land masses کشخر
land masses قاره
land masses اقلیم
land masses سرزمین بزرگ
land mass خشکسار
land mass کشخر
land mass قاره
fluted land سطحمسطحمته
common land مکانعمومی
dry land خشکی
to cultivate land زمین را کشت کردن
to work the land زمین را زراعت کردن
land on one's feet <idiom> با موفقیت برشرایط سخت پیروزشدن
Who owns this land ? این زمین مال کیست ؟
To be in the land of the living . درقید حیات بودن
I'll need a plot of land . یک قطعه زمین لازم دارم
Land-Rover وسیلهنقلیهمورداستفادهدرزمینهایزبر
land mass اقلیم
land mass سرزمین بزرگ
wild land صحرا بیابان
switzer land سویس
survey land نقشه برداری زمین
submarginal land زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
scrub land زمین بایر
registered land زمین ثبت شده
plough land مقداری زمین که با هشت گاومیتوانستند در یک سال شخم بزنند
no man's land سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
no man's land سرزمین بی صاحب
table land زمین هموار
tenementary land زمین اجاری
the lie of the land وضع یا کیفیت طبیعی زمین وضع
wild land زمین بایر و لم یزرع
waste land زمین موات
waste land اراضی موات
unutilized land اراضی موات
to sight land دیدن منظره
to clear land زمین راصاف کردن
the promised land ارض موعود
the lie of the land چگونگی اوضاع مهثب
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
land slip ریزش سنگ از کوه
crash-land سقوط کردن هواپیما
fertile land سرزمین حاصلخیز
head land دماغه
head land پرتگاه
high land زمین کوهستانی
immeasureable land سرزمین بیکران
land agent دلال معاملات ملکی
land alide لغزش زمین
land bank بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
land breeze باد خشکی
land breeze باد ساحلی
land capacity کاراوری زمین
land carriage بار کشی زمینی
land carriage حمل و نقل خشکی
land combat نبرد زمینی
land combat نبرد در ساحل
cultivated land زمین محیات
land crab n خرچنگی که در زمین زندگی میکند ولی در دریا تخم می ریزد
fertile land سرزمین بارور
f.soil or land خاک یازمین حاصلخیز
dream land عالم خواب و رویا
hour land عقربه ساعت شمار
crash land سقوط کردن هواپیما
land reform اصلاحات ارضی
land reforms اصلاحات ارضی
no-man's land منطقه بین خط سرویس و خط پایانی
barren land زمین لم یزرع
border land زمین مرزی
center land خط میانی
certificate of land قباله زمین
cloud land عالم خیال یافرض
collctive land زمین مشاع
collective land زمین مشاع
conservation of land حفظ اراضی
crown land خالصه
cultivated land اراضی محیات
land development احیای اراضی
land distribution توزیع اراضی
land reclamation ابادانی زمین
land of promise زمین موعود
land service خدمت نظام در نیروی زمینی
land plaster گج
land shark غارتگرکرانه
land mine مین
land mine مین زمینی
land measurer مساح
land measurer زمین پیما
land scaping محوطه سازی و ایجاد فضای سبز
land restoration بازسازی زمین
land poor زمین دار بی پول
land poor دارای اراضی بی حاصل وکم فایده
land policy سیاست اقتصادی مربوط به زمین
land plaster صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
land reclamation عمران زمین
land improvements عمران و ابادانی زمین
land register ثبت املاک
land office اداره املاک وثبت اراضی
land map نقشه جغرافیایی
land lubber ادم خشکی مانده
land force n نیروی زمینی
land grave کنت قدیم المانی
land grant اعطای اراضی
land grant زمین اعطایی دولت
land grading تسطیح زمین
land girl n دختری که کارهای صحرایی میکرد
land forming شکل دادن زمین
land forces نیروی زمینی
land forces قوای بری
land hunger از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
land lubber ادم کشتی ندیده
land sick کند رونده بواسطه نزدیکی بخشکی
land shark کسیکه ملوانان رادردریاغارت میکندیابمال انها انگل میشود
land lady زن میزبان
land lady زن صاحب ملک
land lubber ادم دریا ندیده
(live off the) fat of the land <idiom> بهترین از هرچیز را داشتند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com