English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
land surveyor نقشه بردار
Other Matches
surveyor ممیز
surveyor براورد کننده
surveyor براوردکننده
surveyor ارزیاب
surveyor زمین پیما
surveyor نقشه بردار
surveyor مساح
surveyor بازبین
surveyor مبصر کلاس پیمایشگر
surveyor's chain پاپیمایشگری
surveyor's chain زنچیر سنجش
quantily surveyor براورد کننده مقادیر
surveyor's chain زنجیر مساحی
quantity surveyor براورد کننده مقادیر
quantity surveyor ارزیاب کمیت مواد
surveyor's level تراز مساحی یا پیمایش
surveyor's level ترازنقشه برداری
surveyor's staff ژالون نقشه برداری
land n خشکی
land n زمین
land vi پائین امدن
land n دیار
land vi بزمین رسیدن
land n خاک
land n سرزمین
land بزمین نشستن
land n ملت
land n ملک
land n خطه
land n کشور
land vi فرود امدن
land vi پیاده شدن رسیدن
land vi بخشکی امدن
never-never land غیر واقعی
never-never land تخیلی
never-never land رویایی
land n قوم مردم
land سطح داخلی لوله بین خانهای تفنگ
land ملک
land زمین
land به گل نشستن کشتی
land درست به هدف
land فرود
land خشکی
land خاک
land سرزمین دیار
land سطح
land سرزمین عرصه
land سطح کوچک صاف
land به زمین نشستن
land ارض
land رسیدن
land سرزمین
land پشت
land زمین پیاده شدن برجستگی بین خانها
land فرودامدن
land به خشکی امدن پیاده شدن
margin land حالتی که بازده زمین فقط جبران پرداخت هزینه ها واستهلاکات را بکند
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
marsh land زمین ماندابی
land surveying نقشه برداری
mother land میهن
mother land وطن
mother land سرزمین مادری
native land وطن
native land میهن
margin land حد نهایی بازده زمین
low land پستی زمین
land swell خیزاب یا غلت اب نزدیک کرانه
land surveying برداشت
land tail باقیمانده زمینی یکان
land tax مالیات زمین
land tax مالیات ارضی
land tax خراج
land tax مالیات بر زمین
land tenure اجاره داری زمین
land tie تیر یا جرزی که قسمتی ازدیوار را بزمین اتصال میدهد
marsh land زمین شوره زار
land's end دماغهای که در دورترین قسمت باختر انگلستان واقع است
level land زمین مسطح
land tail بنه زمینی
low land زمین پست
land tag مجلس قانون گذاری پروس لاندتاک
no man's land سرزمین بی صاحب
to cultivate land زمین را کشت کردن
land masses خشکسار
land masses کشخر
land masses قاره
land masses اقلیم
land masses سرزمین بزرگ
land mass خشکسار
land mass کشخر
land mass قاره
fluted land سطحمسطحمته
common land مکانعمومی
dry land خشکی
to work the land زمین را زراعت کردن
land on one's feet <idiom> با موفقیت برشرایط سخت پیروزشدن
Who owns this land ? این زمین مال کیست ؟
To be in the land of the living . درقید حیات بودن
I'll need a plot of land . یک قطعه زمین لازم دارم
Land-Rover وسیلهنقلیهمورداستفادهدرزمینهایزبر
land mass اقلیم
land mass سرزمین بزرگ
table land زمین هموار
switzer land سویس
land registry دفترنگهداریاطلاعاتمخصوصبهیکمنطقه
survey land نقشه برداری زمین
submarginal land زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
scrub land زمین بایر
registered land زمین ثبت شده
plough land مقداری زمین که با هشت گاومیتوانستند در یک سال شخم بزنند
tenementary land زمین اجاری
the lie of the land وضع یا کیفیت طبیعی زمین وضع
the lie of the land چگونگی اوضاع مهثب
wild land صحرا بیابان
wild land زمین بایر و لم یزرع
waste land زمین موات
waste land اراضی موات
unutilized land اراضی موات
to sight land دیدن منظره
to clear land زمین راصاف کردن
the promised land ارض موعود
no man's land سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
crash land سقوط کردن هواپیما
land alide لغزش زمین
land agent دلال معاملات ملکی
immeasureable land سرزمین بیکران
high land زمین کوهستانی
head land پرتگاه
head land دماغه
fertile land سرزمین حاصلخیز
fertile land سرزمین بارور
land bank بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
land breeze باد خشکی
land development احیای اراضی
land crab n خرچنگی که در زمین زندگی میکند ولی در دریا تخم می ریزد
land combat نبرد در ساحل
land combat نبرد زمینی
land carriage حمل و نقل خشکی
land carriage بار کشی زمینی
land capacity کاراوری زمین
land breeze باد ساحلی
f.soil or land خاک یازمین حاصلخیز
dream land عالم خواب و رویا
barren land زمین لم یزرع
no-man's land منطقه بین خط سرویس و خط پایانی
land reforms اصلاحات ارضی
land reform اصلاحات ارضی
hour land عقربه ساعت شمار
crash-land سقوط کردن هواپیما
border land زمین مرزی
center land خط میانی
cultivated land اراضی محیات
cultivated land زمین محیات
crown land خالصه
conservation of land حفظ اراضی
collective land زمین مشاع
collctive land زمین مشاع
cloud land عالم خیال یافرض
certificate of land قباله زمین
land distribution توزیع اراضی
land force n نیروی زمینی
land register ثبت املاک
land shark کسیکه ملوانان رادردریاغارت میکندیابمال انها انگل میشود
land policy سیاست اقتصادی مربوط به زمین
land sick کند رونده بواسطه نزدیکی بخشکی
land of promise زمین موعود
land mine مین
land mine مین زمینی
land measurer مساح
land measurer زمین پیما
land office اداره املاک وثبت اراضی
land shark غارتگرکرانه
land service خدمت نظام در نیروی زمینی
land reclamation عمران زمین
land reclamation ابادانی زمین
land poor زمین دار بی پول
land poor دارای اراضی بی حاصل وکم فایده
land restoration بازسازی زمین
land plaster صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
land scaping محوطه سازی و ایجاد فضای سبز
land plaster گج
land map نقشه جغرافیایی
land forces قوای بری
land grave کنت قدیم المانی
land grant اعطای اراضی
land grant زمین اعطایی دولت
land grading تسطیح زمین
land girl n دختری که کارهای صحرایی میکرد
land sturm نام نویسی همگانی
land forming شکل دادن زمین
land forces نیروی زمینی
land hunger از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
land improvements عمران و ابادانی زمین
land lubber ادم خشکی مانده
land lady زن میزبان
land slip ریزش سنگ از کوه
land lady زن صاحب ملک
land lubber ادم دریا ندیده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com