Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 156 (3 milliseconds)
English	Persian
large detail	جزء بزرگ
Other Matches
detail	مشروح شرح جزئیات
detail	شرح کامل
detail	شرح مفصل یکان بقیه یکان
detail	بیگاری
detail	بیگاری گرفتن
detail	بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
detail	بتفصیل شرح دادن
detail	شرح دادن
detail	جزئی از اثر
detail	ریزه کاری
in detail	مفصلا دسته دسته
in detail	بتفضیل جزء جزء
detail	جزئیات
detail	یات را بیان کردن
detail	بخش کوچکی از یک شرح
detail	یات و مسیر یابی
detail	یات
detail	فایل حاوی رکودهایی که برنامه بهنگام سازی فایل اصلی به کار می روند
detail	حساب ریز
detail	جزئیات تفاصیل
detail	اقلام ریز
to detail something	چیزی را مفصل [با همه جزییات] شرح دادن
detail	جزء
detail	تفصیل
detail group	قسمت بیگاری
detail flowchart	نمودار جزئیات گردش برنامه
detail file	پرونده جزئیات
detail drawing	نقشه کشی جزئیات
detail drawing	رسم جزئیات
detail drawing	رسم فرعی در یک نقشه که جزئیاتی از ان را در برمیگیرد
detail drawing	نقشه ریزه کاری
detail group	دسته ماموربیگاری
detail officer	افسر مشاغل
image detail	جزء تصویر
pit detail	کمک مربی تیراندازی
detail view	نمای فرعی در یک نقشه که جزئیاتی از ان را در برمیگیرد
detail printing	چاپ جزئیات
detail part	قسمت مفصل
detail part	قسمت مشروح نامه یا مقاله
detail officer	افسر مسئول گروه بیگاری
detail officer	افسر کارگزینی
detail drawing	نقشه جزئیات
detail drawing	نقشه تفصیلی
To explain something in detail .	چیزی را بطور مفصل ومشروح توضیح دادن
image detail	جزئیات تصویرتلویزیون
In the minutest detail .	موبه مو ( دقیقا" )
in the minutest detail <idiom>	مو به مو [با جزییات کامل]
in great detail	با جزئیات مفصل
anchor detail	بیگاری لنگر
anchor detail	تیم لنگر
anchor detail	نفرات مسئول لنگر
detail file	فایل جزئیات
detail diagram	نمودار جزئیات
rare detail	جزء کمیاب
small detail	جزء کوچک
To speake in great detail.	مطلبی رابا طول وتفصیل بیان کردن
large n	ازادی
at large	به طور کلی [معمولا]
the large one	بزرگه
large n	مفصلا بطور کلی
so large	چندان بزرگ بقدری بزرگ
large n	سر بسته همینطوری
large n	بتفضیل
by and large <idiom>	روی هم رفته
so large	باین بزرگی
large n	ازادانه
large	جادار
by and large	کلا
large	حجیم
in large	بمقدار زیاد
large	وسیع
in large	بمقیاس زیاد
large	هنگفت
large	بزرگ
large	سترگ بسیط
large	کامل
large	جامع
large	درشت لبریز
large	پهن
by and large	رویهمرفته
statute at large	چاپ قانون به طور کلمه به کلمه از روی متن اصلی
large-scale	مقیاس بزرگ
set at large	ول کردن
set at large	ازاد کردن
considerably large	بس بزرگ
gentleman at large	قای بیکار
large white	خوک سفید انگلیسی
large spread	فاصله گلوله ها راکم کنید
large spread	مروحه خیلی باز است
large ship	کشتی که بیش از 731 مترطول داشته باشد
to a large extent	زیاد
to a large extent	خیلی
large scale	بمقدار زیاد
large scale	نسبتا زیاد بمعیار وسیع
a large car	یک اتومبیل بزرگ
large scale	در مقیاس بزرگ
large scale	مقیاس بزرگ
large-scale	بمقدار زیاد
large-scale	نسبتا زیاد بمعیار وسیع
large-scale	در مقیاس بزرگ
large wheel	چرخبزرگ
large blade	تیغهبزرگ
was grinted in large t.	با حروف درشت چاب
to set at large	ازاد کردن
to set at large	رهاکردن
large ship	ناو بزرگ
it is unusually large	فوق العاده بزرگ است
large hande a	حریص
large handed	دست باز
large hearted	همدرد
large hearted	مساعد
large hearted	نظر بلند
large intestine	روده بزرگ
large intestine	معاء غلاظ
large intestine	قولون روده فراخ
large hande a	دارای دست بگیر گیرنده
large hande a	دست باز
in large quantities	بمقادیرزیاد
it is unusually large	ازاندازه معمول بزرگتراست
large sized	بزرگ
large sized a	بزرگ
of a large size	بزرگ
large adv	بیشتر
large adv	زیاد
large aircraft	هواپیمای بزرگ
in large quantities	خیلی خیلی
large leaved	گل بوته
gentleman at large	کسیکه وابسته بدرباراست و کار ویژهای ندارد
large minded	دارای فکر وسیع
large model	مدل حافظه که کد و داده تا کلید بایت جریان دارند ولی اندازه ترکیبی باید از مگابایت کمتر باشد
large minded	ادم فرفیت دار
to a large extent	تا حد زیادی
large minded	متفکر
large minded	ادم فهمیده
large hearted	سخاوتمند بخشنده
large ship	کشتی بزرگ
large scale map	نقشه مقیاس بزرگ
large scale computer	که میتواند به حافظه با فرفیت بالا دستیابی داشته باشد و نیز وسایل پشتیبان مثل کاربران چندتایی
large scale raid	حمله ناگهانی تعداد زیاد پلیس
large scale computer	سیستم کامپیوتر قوی
He left a large fortuue.	ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
very large data base	پایگاه داده بسیار بزرگ
he inherited a large fortune	دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
large chopping knife	ساطور
very large scale integration	قطعه
very large scale integration	مجتمع سازی در مقیاس بسیار بزرگ
large detached house	خانهویلایی
There he is in the flesh. there he is as large as life.	خودش حی وحاضر است
large scale integration	مجتمع سازی در مقیاس بزرگ
sale on a large scale	فروش زیاد
large leaved hybrid petunia	اطلسی دهن اژدر
ultra large scale integration	مجتمع سازی در مقیاس ماوراء بزرگ
large scale production method	روش تولیدانبوه
large scale production method	روش تولیدبه مقیاس وسیع
super large scale integration	قط عه

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com