Dictiornary-Farsi | large intestine | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 106 (6 milliseconds)

English	Persian
large intestine	روده بزرگ
large intestine	معاء غلاظ
large intestine	قولون روده فراخ


Other Matches

intestine	درونی
intestine	روده امعاء
small intestine	معاء دقاق
small intestine	روده کوچک
small intestine	روده باریک
He hasnt got a single straight intestine. <proverb>	یک روده راست در شکمش نیست .
by and large	کلا
in large	بمقیاس زیاد
by and large	رویهمرفته
the large one	بزرگه
so large	چندان بزرگ بقدری بزرگ
so large	باین بزرگی
large n	بتفضیل
large n	سر بسته همینطوری
large n	مفصلا بطور کلی
large n	ازادانه
large n	ازادی
by and large <idiom>	روی هم رفته
large	حجیم
large	هنگفت
large	سترگ بسیط
large	کامل
in large	بمقدار زیاد
at large	به طور کلی [معمولا]
large	جامع
large	وسیع
large	بزرگ
large	جادار
large	پهن
large	درشت لبریز
large ship	کشتی بزرگ
large ship	کشتی که بیش از 731 مترطول داشته باشد
large spread	فاصله گلوله ها راکم کنید
large model	مدل حافظه که کد و داده تا کلید بایت جریان دارند ولی اندازه ترکیبی باید از مگابایت کمتر باشد
large spread	مروحه خیلی باز است
large ship	ناو بزرگ
large white	خوک سفید انگلیسی
set at large	ازاد کردن
a large car	یک اتومبیل بزرگ
large wheel	چرخبزرگ
large blade	تیغهبزرگ
was grinted in large t.	با حروف درشت چاب
to set at large	ازاد کردن
to set at large	رهاکردن
to a large extent	زیاد
to a large extent	تا حد زیادی
statute at large	چاپ قانون به طور کلمه به کلمه از روی متن اصلی
to a large extent	خیلی
set at large	ول کردن
large minded	دارای فکر وسیع
large scale	بمقدار زیاد
in large quantities	خیلی خیلی
it is unusually large	فوق العاده بزرگ است
it is unusually large	ازاندازه معمول بزرگتراست
large sized	بزرگ
large sized a	بزرگ
of a large size	بزرگ
large adv	بیشتر
large adv	زیاد
in large quantities	بمقادیرزیاد
large scale	مقیاس بزرگ
gentleman at large	کسیکه وابسته بدرباراست و کار ویژهای ندارد
large scale	نسبتا زیاد بمعیار وسیع
large scale	در مقیاس بزرگ
large-scale	بمقدار زیاد
large-scale	در مقیاس بزرگ
large-scale	مقیاس بزرگ
considerably large	بس بزرگ
large-scale	نسبتا زیاد بمعیار وسیع
gentleman at large	قای بیکار
large aircraft	هواپیمای بزرگ
large detail	جزء بزرگ
large minded	متفکر
large leaved	گل بوته
large minded	ادم فهمیده
large hearted	سخاوتمند بخشنده
large hearted	مساعد
large minded	ادم فرفیت دار
large hearted	همدرد
large handed	دست باز
large hande a	حریص
large hande a	دارای دست بگیر گیرنده
large hande a	دست باز
large hearted	نظر بلند
He left a large fortuue.	ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
large scale computer	سیستم کامپیوتر قوی
There he is in the flesh. there he is as large as life.	خودش حی وحاضر است
large detached house	خانهویلایی
large chopping knife	ساطور
large scale raid	حمله ناگهانی تعداد زیاد پلیس
large scale computer	که میتواند به حافظه با فرفیت بالا دستیابی داشته باشد و نیز وسایل پشتیبان مثل کاربران چندتایی
large scale integration	مجتمع سازی در مقیاس بزرگ
sale on a large scale	فروش زیاد
large scale map	نقشه مقیاس بزرگ
he inherited a large fortune	دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
very large data base	پایگاه داده بسیار بزرگ
very large scale integration	قطعه
very large scale integration	مجتمع سازی در مقیاس بسیار بزرگ
ultra large scale integration	مجتمع سازی در مقیاس ماوراء بزرگ
large leaved hybrid petunia	اطلسی دهن اژدر
large scale production method	روش تولیدانبوه
large scale production method	روش تولیدبه مقیاس وسیع
super large scale integration	قط عه