Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
latency time
مدت رکود
latency time
مدت رکورد
Other Matches
latency
پوشیدگی
latency
تاخیر بین زمانی که دستور دارد کامپیوتر میشود و اجرای آن یا بازگشت نتیجه .
latency
رکود نهفتگی
latency
نهفتگی
latency
پنهانی ناپیدایی
latency
دوره عکس العمل
latency
تاخیر
latency
دوره کمون
latency
مرحله پنهانی
latency
زمان بیکاری
average latency
تاخیر متوسط
reflex latency
دوره نهفتگی بازتاب
response latency
نهفتگی پاسخ
average latency
رکود متوسط
latency period
دوره نهفتگی
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
وقتش که شد خبر میکنم
while away the time
<idiom>
زمان خوشی را گذراندن
old time
قدیمی
on time
مدت دار
once upon a time
روزی
once upon a time
روزگاری
have a time
<idiom>
به مشکل بر خوردن
once upon a time
یکی بودیکی نبود
one at a time
یکی یکی
some other time
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
from time to time
<idiom>
گاهگاهی
off time
مرخصی
off time
وقت ازاد
time out
<idiom>
پایان وقت
time after time
<idiom>
مکررا
take one's time
<idiom>
انجام کاری بدون عجله
take off (time)
<idiom>
سرکار حاضر نشدن
on time
<idiom>
سرساعت
keep time
<idiom>
نگهداری میزان و وزن
in no time
<idiom>
سریعا ،بزودی
keep time
<idiom>
زمان صحیح رانشان دادن
have a time
<idiom>
زمان خوبی داشتن
in time
<idiom>
قبل از ساعت مقرر
at another time
در زمان دیگری
out of time
بیموقع
at the same time
در عین حال
at the same time
در ان واحد
at the same time
ضمنا"
It's time
وقتش رسیده که
against time
رکوردگیری
against time
تایم گیری
There is still time before I go.
هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
for the time being
<idiom>
برای مدتی
at any time
<adv.>
هر بار
at a specified time
در وقت معین یا معلوم
time in
ادامه بازی پس از توقف
out of time
بیگاه
out of time
بیجا
There is yet time.
هنوز وقت هست.
at this time
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
take your time
عجله نکن
time will tell
در آینده معلوم می شود
time is up
وقت گذشت
behind time
بی موقع
behind time
دیر
time out
معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
do time
<idiom>
مدتی درزندان بودن
in time
بجا
to d. a way one's time
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
what time is it?
چه ساعتی است
what is the time?
چه ساعتی است
what is the time?
وقت چیست
all-time
همیشگی
from time to time
هرچندوقت یکبار
from time to time
گاه گاهی
all-time
بیسابقه
all-time
بالا یا پایینترین حد
from this time forth
ازاین ببعد
from this time forth
زین سپس
up time
زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
i time
time Instruction
it is time i was going
وقت رفتن من رسیده است
in time
بموقع
in the time to come
اینده
in the time to come
در
in the mean time
ضمنا
to know the time of d
اگاه بودن
in no time
خیلی زود
just in time
درست بموقع
just in time
روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
to know the time of d
هوشیاربودن
to keep time
موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
two time
دو حرکت ساده
from this time forth
ازاین پس
for the time being
عجالت
one-time
پیشین
down time
زمان توقف
down time
زمان بیکاری
down time
وقفه
down time
زمان تلفن شده
down time
مدت از کار افتادگی
mean time
زمان متوسط
mean time
ساعت متوسط
Our time is up .
وقت تمام است
One by one . One at a time .
یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time .
یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
about time
<idiom>
زودتراز اینها
down time
زمان تلف
down time
مرگ
one-time
قبلی
one-time
سابق
four-four time
چهارهچهارم
three-four time
نت
two-two time
نتدودوم
even time
دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
many a time
چندین بار
since that time. thereafter.
ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
many a time
بارها
What time is it?What time do you have?
ساعت چند است
At the same time .
درعین حال
all the time
<idiom>
به طور مکرر
time out
مهلت
time
متقارن ساختن
there is a time for everything
دارد
there is a time for everything
هرکاری وقتی
time
فرصت موقع
time
دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time
وقت قرار دادن برای
time
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time and again
چندین بار
time and again
بکرات
time
مرورزمان را ثبت کردن
time
زمانی موقعی
time
ساعتی
time
تایم
time
فرصت
time
سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
some time
مدتی
some time
یک وقتی
time
ثیر قرار میدهد
time
انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time
زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
she is near her time
وقت زاییدنش نزدیک است
time
TIفرمان E
time
اندازه گیری زمان یک عملیات
time
زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time
زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
some time or other
یک وقتی
time
زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time
روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
specified time
وقت معین
time
زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time
تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time
خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time
ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
some time or other
یک روزی
time
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time
زمانه
time
گاه
time
عهد
time
هنگام
time
فرصت مجال
time
زمان
time
وقت
any time
<adv.>
هر بار
f. time
روزهای تعطیل دادگاه
time out
وقفه فاصله
time
[s]
<adv.>
دفعه
time
[s]
<adv.>
بار
time out
ساعت غیبت کارگر
time out
ایست
at any time
<adv.>
همیشه
time
روزگار
What have you been up to this time?
حالا دیگر چه کار کردی ؟
[کاری خطا یا فضولی]
time
مدروز
any time
<adv.>
درهمه اوقات
for the first
[last]
time
برای اولین
[آخرین]
بار
time
مدت
at any time
<adv.>
درهمه اوقات
time
ایام
time
وقت معین کردن
time out
تایم
any time
<adv.>
همیشه
time server
بوجارلنجان
time slice
قطعه زمان
time saver
گاه اندوز
time schedule
برنامه زمانی
time server
ابن الوقت
time series
سریهای زمانی
time sense
حس زمانی
time score
نمره زمانی
to loaf a way one's time
وقت خود را ببطالت گذراندن
time saver
صرفه جویی کننده در وقت
time priority
اولویت زمانی
time priority
تقدم زمانی
to serve time
در زندان بسربردن
to serve time
زندانی بودن
to rime away one's time
گذراندن
time resolution
جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
time sampling
نمونه گیری زمانی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com