Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 133 (7 milliseconds)
English
Persian
law of prior entry
قانون تقدم ورود
Other Matches
prior
اولی
prior to
قبل از
prior to
پیش از
prior to his going
پبش از رفتنش
prior to
مقدم بر
prior
آنچه قبلاگ رخ داده است
prior
پیش از
prior
رئیس صومعه
prior
اسبق
prior
مقدم
prior
پیشین جلوی
prior
قبلی
prior
از پیش
prior admission
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
prior permission
اجازه قبلی پرواز
prior possession
all against ownership titleof good a is better showa cannot who
prior possession
قاعده ید
prior possession
تصرف به عنوان مالکیت دلیل مالکیت است مگر انکه خلاف ان ثابت شود
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
entry
دخول
entry
فقره
entry
شرکت کننده
re-entry
فراخوانی تابع از خود تابع اجرای برنامه در خود برنامه
re-entry
نقط های در برنامه یا تابع که فراخوانی مجدد میشود
re-entry
اعاده تصرف
no entry
ورودممنوع
entry
چیزثبت شده یاواردشده قلم
entry
ثبت دردفتر ثبت
entry
مدخل
entry
مقدار اطلاعات درون یک سلول مشخص
entry
راه راهرودر
right of entry
حق ورود
entry
ورود
entry
ادخال
re-entry
ورود
re entry
فراخوانی تابع از خود تابع اجرای برنامه در خود برنامه
re entry
نقط های در برنامه یا تابع که فراخوانی مجدد میشود
entry
نقط های در زمان که یک برنامه یا کار یادسته اجرا میشود توسط تقویم سیستم عامل
entry
آدرسی که از آن یک برنامه یا تابع اجرا میشود
entry
ورود راهرو
entry
اولین دستور اجرا شده در تابع فراخوانده شده
entry
موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود
entry
قلم
entry
در پایگاه دادههای یا کتابخانه
re entry
اعاده تصرف
re entry
ورود
entry
نقطه شروع پرش یا چرخش
entry
شرطبندی روی اسب معین ورود به اب
entry
عمل ورودی
entry
ثبت
free entry
ورود ازاد بنگاهها به صنعت
portfolio entry
قلم متعلق به موجودی اوراق بهادار
forcible entry
هتک حرمت منازل
home use entry
اعلامیه مصرف شخصی
key entry
دخول کلیدی
make an entry
ثبت کردن
make an entry
وارد کردن
port of entry
بندر مقصد
port of entry
بندرمحل ورود
port of entry
مرز ورود کالا یا فرد به کشور
post entry
ثبت پس از موقع
re entry vehicle
نوعی رسانگرهای فضایی که برای ورود به اتمسفر زمین در بخش پایانی مسیر خودطراحی شده اند
entry door
در جلویی
[ساختمان]
entry door
در ورودی
entry door
ورودی
lobby-entry
مدخل
lobby-entry
راهرو
gable-entry
راهروی ورودی
head-first entry
پرشباسر
feet-first entry
پرشسیخی
undefined entry
فقره تعریف نشده
to make an entry of
وارد
to make an entry of
کردن
to make an entry of
ثبت
single entry
حسابداری ساده
single entry
حسابداری فردی
entry doors
در های ورودی
data entry
داده دهی
entry keydoard
صفحه کلید ادخال
entry instruction
دستورالعمل دخول
entry group
گروه واجد شرایط
entry group
واجدین شرایط تخصصی شغلی
entry fee
مبلغ پرداختی برای شرکت درمسابقه
entry condtion
شرط دخول
entry block
کنده مدخل
ease of entry
سهولت ورودبه یک صنعت
ease of entry
سهولت ورود
double entry
سیستم دفترداری دوبل
double entry
دفتر داری مضاعف
deffered entry
ورود به یک زیربرنامه که نتیجه خروج غیر مترقبه ازبرنامه میباشد که کنترل به ان منتقل شده است
home use entry
اعلامیه مصرف
data entry
ثبات داده ها ورود داده ها
data entry
ثبت داده ها
entry keydoard
صفحه کلیدورودی
barrier to entry
منع ورود به صنعت
bill of entry
افهارنامه ورودی
cost to entry
هزینه ورود
customs entry
افهار یا اعلام ورود به گمرک
forcible entry
ورود عدوانی
entry side
جهت ورود
entry side
جهت دخول
entry line
سطر ورودی
entry plan
طرح ورود به بندر
entry plan
طرح دخول به سر پل
entry point
نقطه دخول
entry point
نقطه ورود
bill of entry
افهارنامه ورودی افهارنامه گمرکی
remote job entry
ادخال کار از دور
entry level jobs
شغلهای غیر تخصصی
to refuse somebody entry
[admission]
کسی را در مرز برگرداندن
to refuse somebody entry
[admission]
اجازه ندادن ورود کسی
[به کشوری]
end lobby-entry
مدخل
customs entry form
افهارنامه گمرکی
forcible entry and detainer
تصرف عدوانی
double entry table
جدول دو سویی
remote job entry
وارد کردن کار از راه دور ورود برنامه از راه دور
double entry bookkeeping
حسابداری دوبل
data entry operator
متصدی داده دهی
freedom of entry and exit
ازادی ورود و خروج
forceble entry and detainer
هتک حرمت منازل
direct data entry
داده دهی مستقیم
data entry specialist
متخصص داده دهی
data entry mode
حالت ثبت داده ها
data entry form
فرم ورودی داده ها
clear-entry key
کلیدصفحههوشیار
forcible entry and detainer
ید عدوانی
data entry device
دستگاه داده دهی
forceble entry and detainer
تصرف عدوانی
fine data entry control
کنترلدخولاطلاعاتعالی
fast data entry control
کنترلدخولاطاعاتسریع
To make a forcible entry into a building.
بزور وارد ساختمانی شدن
facilitator
[of illegal migration/immigration / entry]
[British E]
قاچاقچی آدم
[در سر مرز]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com