Dictiornary-Farsi | leading lights | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 109 (7 milliseconds)

English	Persian
leading lights	عضو مهم
leading lights	شمع محفل
leading lights	چشم و چراغ


Other Matches

lights out	ساعت خواب
lights	شش
lights	ریه جانوران
lights out	علائم مخابرات بوسیله نور هنگام خاموشی
According to my lights .	تا آنجا که عقلم قد می دهد
rear lights	چراغهایعقب
polar lights	نورقطبی
breakdown lights	چراغهای عدم کنترل
fairy lights	چراغهایتزئینیرنگی
high lights	موضوعات مهم مطالب مهم
contact lights	چراغهای سفید در دو طرف باند موازی با خط مرکز ان
bright lights	شهربازیبزرگیکهدرآنوسایلبازیزیادیدرآنیافتمیشود
warning lights	چراغهشدار
high lights	نکات مهم
indicator lights	نورهایراهنما
front lights	چراغهایجلو
list of lights	کتاب چراغها
northern lights	شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
northern lights	نور فجر شمالی
running lights	فارهای شناور دریایی چراغهای راه دریایی
side lights	چراغهای طرفین ناو
side lights	چراغ دریانوردی طرفین ناو
southern lights	شفق جنوبی
pilot lights	افروزک
pilot lights	شمعک
pilot lights	پیلوت
battle lights	چراغ خاموشی شبانه
battle lights	چراغهای جنگی
battle lights	چراغ پلیس
red lights	چراغ سمت چپ
northern lights	سپیده شمالی فجر شمالی
red lights	چراغ قرمز
red lights	چراغ خطر
brake lights	چراغ های ترمز
tail lights	چراغ عقب ماشین
gas lights	نور یا روشنایی گازی
gas lights	چراغ گازی
riding lights	چراغ لنگر
traffic lights	چراغ راهنمایی
According to his own lights , he was doing nothing wrong at all.	آن طور که عقلش قد می داد اعمالش صحیح بنظرش می آمد
To turn off the lights. (T. V. ,radio).	چراغ ( تلویزیون ؟ رادیو وغیره ) راخاموش کردن
The lights of the aircraft were blinking.	چراغهای هواپیما خاموش ؟ روشن می شدند ( چشمک می زدند )
Turn left at the traffic lights.	از چراغ راهنمایی به دست چپ بپیچید.
leading	راهنمایی
leading	مقدم
leading	عمده برجسته
leading	نفوذ
leading	هدایت
in leading	در مرحله شاگردی یا نوچگی
leading zero	رقم صفر برای نمایش شروع عدد ذخیره شده
leading	پیشتاز
leading	عمده
leading	فضای بین خط وط متن چاپ شده یا نمایش داده شده
leading	فاصله خطوط
leading	جداکردن سطرها
leading zero	صفر مقدم
dimmed headlights [lights] [American English]	نور پایین [خودرو]
dipped headlights [lights] [British English]	نور پایین [خودرو]
leading official	سرداور
desired leading	مسیر مطلوب
desired leading	سمت حرکت مطلوب هواپیما یا ناو
leading in wire	سیم انشعاب
leading string	ریسمانی که پیشتر کودکان رابوسیله ان راه رفتن می اموختند
leading case	نمونه یاسابقه قضائی
leading edge	لبه مقدم
leading edge	لبه حمله
leading edge	اولین لبه کارت پانچ که وارد کارت خوان میشود
leading edge	لبه راهنما
leading man	هنرپیشه مرد اول نمایش یافیلم سینمایی
leading questions	پرسش راهنمایی کننده
leading article	سرمقاله
leading article	کالایی که ارزان می فروشندتاخریداران رابکالاهای دیگرجلب کند
leading diagonal	قطر اصلی [ریاضی]
Car no. 6 is leading.	اتوموبیل شماره 6 ازهمه جلوتر حرکت می کند (درمسابقات )
leading articles	سرمقاله
leading articles	کالایی که ارزان می فروشندتاخریداران رابکالاهای دیگرجلب کند
leading question	سوال تلقینی
leading question	پرسش راهنمایی کننده
leading questions	سوال تلقینی
leading marks	نشانههای هدایت
leading line	خط هدایت هواپیما
leading line	خط بستن زاویه سبقت به توپ
leading sectors	بخشهای پیشرو
leading region	نواحی پیشرو
leading point	نقطه نشانه روی در جلوی هدف متحرک
leading nations	ملتهای بزرگ
leading point	نقطه نشانه روی
leading zeros	صفرهای مقدم
leading line	خط هادی
leading seaman	مهناوی یکم
leading indicators	شاخصهای اساسی شاخصهای پیشرو
leading light	چشم و چراغ
leading light	شمع محفل
leading light	عضو مهم
leading insurer	بیمه گر اصلی
leading sectors	بخشهای پیشگام
leading ship	ناو نوک
leading lady	ستاره زنی که نقش اول رادرنمایش یا سینما بعهده دارد
leading current	شدت پیش افتاده
men of light and leading	مردانی که بواسطه قوه رهنمایی صاحب نفوذمیشوند
leading edge model	IB سازگار است یک میکروکامپیوتر کم هزینه که با کامپیوتر شخصی
leading lady or man	بازیگر عمده
leading edge tube	لاستیکلبهپیشتاز
leading edge flap	لبهبرجستهباله
By international standards Germany maintains a leading role.	در معیارهای بین المللی آلمان نقش پیشرو دارد.
blind leading the blind <idiom>