Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 163 (8 milliseconds)
English	Persian
leading question	سوال تلقینی
leading question	پرسش راهنمایی کننده
Other Matches
in leading	در مرحله شاگردی یا نوچگی
leading zero	صفر مقدم
leading zero	رقم صفر برای نمایش شروع عدد ذخیره شده
leading	جداکردن سطرها
leading	فاصله خطوط
leading	هدایت
leading	نفوذ
leading	عمده برجسته
leading	راهنمایی
leading	مقدم
leading	پیشتاز
leading	عمده
leading	فضای بین خط وط متن چاپ شده یا نمایش داده شده
There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.]	آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است.
leading edge	لبه حمله
leading edge	لبه مقدم
leading current	شدت پیش افتاده
leading case	نمونه یاسابقه قضائی
leading string	ریسمانی که پیشتر کودکان رابوسیله ان راه رفتن می اموختند
leading zeros	صفرهای مقدم
leading light	عضو مهم
leading in wire	سیم انشعاب
desired leading	سمت حرکت مطلوب هواپیما یا ناو
desired leading	مسیر مطلوب
leading edge	لبه راهنما
leading ship	ناو نوک
leading sectors	بخشهای پیشگام
leading sectors	بخشهای پیشرو
leading seaman	مهناوی یکم
leading region	نواحی پیشرو
leading point	نقطه نشانه روی در جلوی هدف متحرک
leading point	نقطه نشانه روی
leading nations	ملتهای بزرگ
leading marks	نشانههای هدایت
leading line	خط بستن زاویه سبقت به توپ
leading line	خط هدایت هواپیما
leading line	خط هادی
leading lady	ستاره زنی که نقش اول رادرنمایش یا سینما بعهده دارد
leading insurer	بیمه گر اصلی
leading indicators	شاخصهای اساسی شاخصهای پیشرو
leading edge	اولین لبه کارت پانچ که وارد کارت خوان میشود
leading light	شمع محفل
leading light	چشم و چراغ
leading article	سرمقاله
leading lights	عضو مهم
Car no. 6 is leading.	اتوموبیل شماره 6 ازهمه جلوتر حرکت می کند (درمسابقات )
leading questions	سوال تلقینی
leading questions	پرسش راهنمایی کننده
leading articles	کالایی که ارزان می فروشندتاخریداران رابکالاهای دیگرجلب کند
leading articles	سرمقاله
leading lights	چشم و چراغ
leading lights	شمع محفل
leading diagonal	قطر اصلی [ریاضی]
leading article	کالایی که ارزان می فروشندتاخریداران رابکالاهای دیگرجلب کند
leading official	سرداور
leading man	هنرپیشه مرد اول نمایش یافیلم سینمایی
leading edge flap	لبهبرجستهباله
men of light and leading	مردانی که بواسطه قوه رهنمایی صاحب نفوذمیشوند
leading lady or man	بازیگر عمده
leading edge model	IB سازگار است یک میکروکامپیوتر کم هزینه که با کامپیوتر شخصی
leading edge tube	لاستیکلبهپیشتاز
By international standards Germany maintains a leading role.	در معیارهای بین المللی آلمان نقش پیشرو دارد.
I have a question.	من یک سئوال دارم.
to have a question for somebody	از کسی سئوالی داشتن
Might I ask a question?	اجازه می دهید یک سئوال بکنم؟
out of the question <idiom>	غیرممکن
this very question	دقیقا همین پرسش
to p any one with question	کسی را از پرسش زیاد بستوه اوردن
there is no question but that.	شکی نیست که) .00000
that is not the question	موضوع این نیست
that is not of the question	این خارج ازموضوع است
out of question	خارج از موضوع
to p any one with question	کسی را سوال پیچ کردن
to ask somebody a question	ازکسی سئوالی کردن
to ask somebody a question	از کسی سئوالی پرسیدن
That's out of the question.	این غیرممکن است که عملی بشود.
without question	بی شک بدون شک بی تردید محققا بی چون وچرا
question	استفهام مسئله
beside the question	پرت
question	تحقیق کردن از
in question	موردبحث
question	تردید کردن در
in question	موضوع بحث
question	پرسیدن تحقیق کردن
question	موضوع
question	سوال
beside the question	خارج از موضوع
question	موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
question	پرسش
question	تردید پرسش
question	مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
raise a question	مطرح کردن سوال
cross-question	بدقت جویاشدن از
pop the question <idiom>	تقاضای ازدواج
There are two sides to every question . <proverb>	هر مساله ای دو جنبه دارد.
I don't think there's any question about it.	من فکر نمی کنم که در مورد آن تردیدی وجود داشته باشد.
pose a question	سوال مطرح کردن
This question is not at issue.	بحث روی این موضوع نیست.
buring question	مسئله هیجان اور
open to question <adj.>	مورد شک
question marks	پرسش نشان
the German question	مسئله آلمان [تاریخ] [بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
question mark	" که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
question mark	پرسش نشان
question mark	علامت سوال
That is a separate question.	این یک موضوع جدایی است.
question marks	" که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
open to question <adj.>	مشکوک
question marks	علامت سوال
the year in question	سالی که مورد بحث است
to beg the question	طفره رفتن از پرسشی
to beg the question	در پاسخ به پرسشی جاخالی دادن
That is a separate question.	این جدا از موضوع بحث ما است.
it is a question of money	پول است
rhetorical question	مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
sides of the question	اطراف موضوع
indirect question	پرسش غیرمستقیم
the eastern question	مسئله خاور
the goods in question	کالای موردبحث
the question referred to above	موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
the tax in question	مالیات موضوع بحث
to beg the question	نکته مورد منازعه رامسلم فرض کردن
to call in question	تردیدکردن در
question in dispute	مسئله متنازع فیه
question in dispute	موضوع متنازع فیه
it is a question of money	موضوع بسته به
it is a question of money	موضوع پول است
oblique question	پرسش غیرمستقیم
previous question	موضوع کفایت یا عدم کفایت مذاکرات
put to the question	برای گرفتن اعتراف زجر دادن
question answer	سئوال- جواب
question answer	صف
question answer	صف بستن
question answer	در صف گذاشتن
i asked him a question	سئوالی از اوپرسیدم
i asked him a question	چیزی ازاو پرسیدم
to pop the question	پیشنهاد عروسی کردن
His honest is beyond question.	دردرستی اوحرفی نیست
Answer me this question.	جواب این سؤالم را بده
cross-question	استنطاق کردن
put the question	مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
trick question	سوالیکهجوابآننادرستاست
question-master	فردپرسشگردریکمسابقهیاامتحان
question tag	جملاتپرسشتفکیدی
call in question	تردید کردن در
cross question	استنطاق
To discuss a question with someone .	موضوعی را با کسی مطرح کردن
to pose a question to any one	ازکسی سئوالی
to pose a question to any one	پرسیدن
i asked him a question	پرسشی از او کردم
essay question	سوال انشایی
cross question	سئوال بطریق استنطاق
cross question	بازجویی
To bring up a topic(question).	سؤالی را پیش کشیدن
open ended question	پرسش باز پاسخ
I foud myself in opposition to my friends on this question .	در مورد این موضوع نظریات مخالفی با دوستانم داشتم
to put a [big] question mark over something	چیزی را نامشخص [نامعلوم ] کردن
To raise a question . To bring up a matter .	موضوعی رامطرح کردن
Excepting [With the exception of] two students, no one could answer the last question correctly.	به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
The striker's injury puts a question mark over his being fit in time for the tournament.	آسیب مهاجم آمادگی سر موقع او [مرد] را برای مسابقات نامشخص می کند.
blind leading the blind <idiom>

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com