Dictiornary-Farsi | left justification | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)

English	Persian
left justification	زوج کردن حاشیه سمت چپ متن
left justification	تغییر مکان عدد دودویی به سمت چپ عدد
left justification	تمایل به چپ


Other Matches

She was left out in the cold . she was left high and dry .	سرش بی کلاه ماند
He was sitting on my left (left side)	طرف چپ من نشسته بود
justification	تصدیق
justification	مجوز
justification	دلیل اوری
without justification	بدون مجوز
justification	توجیه
justification	سطربندی
self justification	توجیه خویشتن
justification	تطابق
justification	مطابقت
justification	هم ترازی
justification	انتقال بیتهای داده یا حروف به راست یا چپ یا حاشیه مستقیم پیدا کنند
justification	مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
right justification	هم ترازی راست
justification	صفحه بندی
economic justification	توجیه اقتصادی
full justification	تطابق کامل
vertical justification	تنظیم عمودی
vertical justification	تطابق عمودی
I am left out . I am left out in the cold .	کلاهم پ؟ معرکه است
right and left	ازهرسوبهرسو
outside left	گوش چپ
on the left	در سمت چپ
left d.	نظام به چپ
left over	باقی مانده
left over	زیاد امده
nothing was left over	چیزی باقی نماند
nothing was left over	چیزی زیادنیامد
to be left	زیاد امدن
to be left	ماندن
from right and left	از چپ وراست
left inner	بازیکنمهاجمچپ
from right and left	از هر سو
i took up where he left	از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
My name has been left out .	اسم من از قلم افتاده است
keep to the left	دست چپ بروید
She just left ( went ) . off she went .	گذاشت ورفت
left$	تابع $LEFT در زبان BASIC
on the left <adv.>	سمت چپ
to the left <adv.>	سمت چپ
left <adv.>	سمت چپ
left	: چپ درطرف چپ
left	جناح چپ
left	: زمان ماضی فعل leave
left	ضربه چپ
KEEP LEFT	از سمت چپ حرکت کنید.
to be left in disbelief <idiom>	قابل فهم نبودن
left centre	مرکزچپ
left channel	بلندگویسمتچپ
left atrium	آتریوم چپ
soon after he left for paris	سوی پاریس رهسپار شد.
we left a card on him	کارتی در خانه اش گذاشتیم
left cornerback	مهرهگوشهعقبچپ
soon after he left for paris	چندی
straight left	چپ مستقیم در بوکس
left unsaid	مسکوت عنه مانده
left ward	چپ
Left parting	جداشونده چپ
much sugar was left	قند زیادی باقی ماند
left parenthesis (	پرانتز باز
left hander	دست چپی
not a scrap is left	ذرهای باقی نمانده است
to be [left] stranded	سرگردان شدن
ragged left	چپ ناهموار
we left for paris	عازم پاریس شدیم
to be [left] stranded	دربدر شدن
left defence	دفاعچپ
left field	سمتچپزمین
left fielder	دفاعچپزمین
to be left in disbelief <idiom>	باور نکردنی بودن
He got all dressed up and left .	شال وکلاه کردورفت
He left for good . And away he went .	رفت که رفت
to jink right [left]	ناگهان مسیر را به راست [چپ] تغییر دادن
Please turn left now.	لطفا حالا شما به چپ بپیچید.
There is no time left .	دیگر وقتی نمانده
I left my hat , a new one at that .	کلاهم را که نوهم بود جاگذاشتم
I arrived as soon as he left ( went ) .	همین که رفت من آمدم
No left [right] turn!	گردش به چپ [راست] ممنوع!
to turn left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
the parting on the left	فرق سر به چپ
When it comes to me there is no more food (left).	به من که می رسد غذا تمام شده
The would left a mark.	جای زخم باقی ماند
left forward	فورواردچپ
left guard	محافظچپ
left half	نیمهچپ
left halfback	هافبکچپ
left lung	ریهچپ
left outside linebacker	مهرهنطآخریبیرونیچپ
left safety	مهرهمفمنچپ
left tackle	دفاعچپ
left valve	لبهچپ
left ventricle	ونتریکلچپ
hard left	اعضایتندرویحزبسیاسی
left-of-centre	معتقدبهسوسیالیزم
Since I left school.	ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
He left just before you arrived.	درست پیش پای شما رفت
The first line is left out.	سطر اول جا افتاده است
out in left field <idiom>	از جواب صحیح دورشدن
left turn	حرکت به چپ به سمت چپ چرخیدن
left hand	کج
it was left unfinished	ناتمام ماند
inside left	بغل چپ
half left	فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
guide left	فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
eyes left	نظر به چپ
dress left	از چپ نظام یا از راست نظام
by the left or right flank	به جناح راست یا چپ ناو
battery left	رگبار از راست یا از چپ
left about turn	عقب گرد
left back	پشتیبان چپ
left court	زمین سرویس سمت چپ
left hand	واقع در دست چپ دست چپی
left hand	دست چپ
left for ward	در فوتبال پیشرو چپ
left footed	چپ پا
left flank	میسر
left flank	جناح چپ
left-hand	چپ دست
left face	بچپ چپ
left-hand	واقع در سمت چپی
left-wingers	جناح چپی
left wing	شخص دست چپی
left-handed	دست چپ
left-handed	با دست چپ بازی کردن
left-handed	دورو مشکوک
left-handed	دوپهلو
left-handed	چپ دست
left wing	مربوط به جناح چپ
left-wing	شخص دست چپی
left-wing	مربوط به جناح چپ
left-winger	جناح چپی
left winger	جناح چپی
left-handers	پیچ به سمت چپ
left-handers	چپ دست
left-handers	ادم چپ دست
left-hander	پیچ به سمت چپ
left-hander	چپ دست
left-hander	ادم چپ دست
left-hand	دست چپ
left handedly	بطورمشکوک یا مبهم یا دوپهلو
left handed	واقع در سمت چپ ناشی
left justify	دستور چاپ که حاشیه سمت چپ متن را از رج میکند
left justify	هم تراز کردن از چپ
left handed	چپ گرد
left justified	هم تراز شده از چپ
left incline	میل به چپ
left heart	قلب چپ
left hander	ادم چپ دست
left handedness	دوروئی
left handedness	ریا
left handedness	چپ دستی
left handedly	باریا
left heart	نیمه چپ قلب
left handed	چپ دست
left slide	حرکت موج سوار روی موج بسمت چپ روبرو ساحل
left the ban	رفع ممنوعیت
left handedly	غیر صمیمانه از روی عدم خلوص
left shift	تغیر مکان به چپ ریاضی یک بیت از داده در کلمه . عدد دودویی با هر تغییر مکان دوبرابر میشود
left shift	تغییر مکان به چپ
left turn	به چپ چپ
A debtor left to himself will become a creditor . <proverb>	بدهکار را که به یال خود گذاشتى طلبکار مى شود.
He left his family in Europe .	خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
left round bracket	پرانتز باز
left-luggage office	دفتر بار امانتی
Where is the left-luggage office?	دفتر بار امانتی کجاست؟
Left out of one place and driven away from another. <proverb>	از آنجا مانده از اینجا رانده .
Turn left at the next corner.	سر پیچ بعدی به چپ بپیچید.
to make a turn to the left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
left-hand drive	فرمان به سمت چپ
She left me in the lurch . She stood me up.	مرا کاشت ورفت
left hand drive	فرمان به سمت چپ
elvis has left the building <idiom>	[نمایش به اتمام رسیده]
ragged left alignment	هم ترازی راست
elvis has left the building <idiom>	[تمام شده است]
left wing of army	پهلوی چپ میسره
left oblique march	فرمان میل به چپ رو
left wing of army	جناح یسار
left wing for ward	پیشرو دست چپ
left oblique march	میل به چپ رو
left hand rotation	چپ گرد
Northing is left to accident.	حساب همه چیز از پیش شده
left flank march	سمت چپ رو
left flank march	فرمان سمت چپ رو
He shut the door and left.	دررا بست ورفت
left hand thread	پیچ چپ گرد
He left a large fortuue.	ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
The thief left no cluse.	دزد از خود اثری بجا نگذاشت
He writes with the left hand.	با دست چپ می نویسد
left half back	نگهبان چپ
left hand side	سمت چپ
left hand rule	قانون دست چپ
left hand helix	مارپیچ به سمت چپ
left service court	داورسرویسچپ
left safety back	مهرهمحافظعقبی
left hand polarization	قطبش چپ گرد
left pulmonary vein	سیاهرگپالمناریچپ
left handed polarization	قطبش چپ گرد
left defensive tackle	مهرهشکلتدافعیچپ
He left a great name behid him .	نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )