Dictiornary-Farsi | left tackle | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
left tackle	دفاعچپ


Search result with all words

left defensive tackle	مهرهشکلتدافعیچپ
Other Matches

She was left out in the cold . she was left high and dry .	سرش بی کلاه ماند
He was sitting on my left (left side)	طرف چپ من نشسته بود
I am left out . I am left out in the cold .	کلاهم پ؟ معرکه است
tackle	تکل
tackle	درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle	تکل کردن
tackle	3 purchase
tackle	اسباب
tackle	لوازم کار
tackle	قرقره قلاب
tackle	طناب وقرقره
tackle	گلاویز شدن با
tackle	نگاه داشتن
tackle	از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackle	قلاب قرقره جرثقیل
tackle	تاکل
to tackle to	بکار چسبیدن
tackle	ازجا کندن حریف حمله به توپدار با انداختن یا گرفتن او
tackle	وسایل ماهیگیری یا کمانگیری
One must tackle it in the right way.	هرکاری را باید از راهش وارد شد
tackle	افسار کردن
right tackle	تکلراست
tackle	قرقره و طناب
tackle	لوازم
tackle	چنگک وصل کردن به قلاب اویزان کردن
tackle box	جعبهقرقرهقلاب
fishing tackle	ابزار ماهیگیری
balanced tackle	وضع متعادل وسایل ماهیگیری
gang tackle	با چند بازیگر حریف را فروداوردن
ground tackle	زنجیر لنگر و متعلقات ان
ground tackle	وسیله مهار کردن قایق
hook tackle	تکل از پشت
right defensive tackle	مهرهشکلتدافعیراست
terminal tackle	راهنما و وزنه وصل به انتهای نخ ماهیگیری
relieving tackle	تاکل کمکی
luff tackle	قرقره قلاب دو شیاره
split tackle	تکل قیچی
tackle block	دستگاه قرقره جرثقیل
terminal tackle	طعمه
sliding tackle	تکل درحال لیز خوردن
block and tackle	قرقره و زنجیر
luff tackle	تاکل دو قرقرهای
block and tackle	طناب و قرقره
rear takedown with outside leg tackle	گارد مخفی که حریف با میانکوب ضربه میشود
rear takedown with outside leg tackle	زیریک خم
rear takedown with double leg tackle	زیر یک دو خم که تبدیل به خورجین تکان میشود
She just left ( went ) . off she went .	گذاشت ورفت
nothing was left over	چیزی باقی نماند
on the left	در سمت چپ
left d.	نظام به چپ
left$	تابع $LEFT در زبان BASIC
left	جناح چپ
outside left	گوش چپ
right and left	ازهرسوبهرسو
left over	زیاد امده
left over	باقی مانده
left inner	بازیکنمهاجمچپ
to be left	زیاد امدن
to be left	ماندن
nothing was left over	چیزی زیادنیامد
keep to the left	دست چپ بروید
My name has been left out .	اسم من از قلم افتاده است
on the left <adv.>	سمت چپ
to the left <adv.>	سمت چپ
KEEP LEFT	از سمت چپ حرکت کنید.
left <adv.>	سمت چپ
left	: چپ درطرف چپ
left	: زمان ماضی فعل leave
left	ضربه چپ
from right and left	از چپ وراست
i took up where he left	از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
from right and left	از هر سو
soon after he left for paris	سوی پاریس رهسپار شد.
to be left in disbelief <idiom>	باور نکردنی بودن
we left for paris	عازم پاریس شدیم
straight left	چپ مستقیم در بوکس
we left a card on him	کارتی در خانه اش گذاشتیم
to be left in disbelief <idiom>	قابل فهم نبودن
soon after he left for paris	چندی
He got all dressed up and left .	شال وکلاه کردورفت
Left parting	جداشونده چپ
much sugar was left	قند زیادی باقی ماند
left hander	ادم چپ دست
not a scrap is left	ذرهای باقی نمانده است
left parenthesis (	پرانتز باز
ragged left	چپ ناهموار
to be [left] stranded	سرگردان شدن
to be [left] stranded	دربدر شدن
left atrium	آتریوم چپ
to jink right [left]	ناگهان مسیر را به راست [چپ] تغییر دادن
Please turn left now.	لطفا حالا شما به چپ بپیچید.
left ventricle	ونتریکلچپ
to turn left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
hard left	اعضایتندرویحزبسیاسی
left-of-centre	معتقدبهسوسیالیزم
Since I left school.	ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
He left just before you arrived.	درست پیش پای شما رفت
The first line is left out.	سطر اول جا افتاده است
The would left a mark.	جای زخم باقی ماند
out in left field <idiom>	از جواب صحیح دورشدن
When it comes to me there is no more food (left).	به من که می رسد غذا تمام شده
I arrived as soon as he left ( went ) .	همین که رفت من آمدم
I left my hat , a new one at that .	کلاهم را که نوهم بود جاگذاشتم
He left for good . And away he went .	رفت که رفت
left valve	لبهچپ
the parting on the left	فرق سر به چپ
left safety	مهرهمفمنچپ
left centre	مرکزچپ
left channel	بلندگویسمتچپ
left cornerback	مهرهگوشهعقبچپ
left defence	دفاعچپ
left field	سمتچپزمین
left fielder	دفاعچپزمین
left forward	فورواردچپ
left guard	محافظچپ
left half	نیمهچپ
left halfback	هافبکچپ
No left [right] turn!	گردش به چپ [راست] ممنوع!
left lung	ریهچپ
left outside linebacker	مهرهنطآخریبیرونیچپ
There is no time left .	دیگر وقتی نمانده
eyes left	نظر به چپ
left-handers	چپ دست
left-handers	ادم چپ دست
left-hander	پیچ به سمت چپ
left hand	دست چپ
left hand	واقع در دست چپ دست چپی
left hand	کج
guide left	فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
left-hander	چپ دست
left-hander	ادم چپ دست
left-wing	مربوط به جناح چپ
left-wing	شخص دست چپی
left wing	مربوط به جناح چپ
left wing	شخص دست چپی
left-handed	دست چپ
left handed	چپ دست
left handed	واقع در سمت چپ ناشی
left handed	چپ گرد
left-handers	پیچ به سمت چپ
left-hand	واقع در سمت چپی
half left	فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
inside left	بغل چپ
it was left unfinished	ناتمام ماند
dress left	از چپ نظام یا از راست نظام
left about turn	عقب گرد
left back	پشتیبان چپ
left court	زمین سرویس سمت چپ
left face	بچپ چپ
left flank	جناح چپ
left flank	میسر
battery left	رگبار از راست یا از چپ
left-wingers	جناح چپی
left-winger	جناح چپی
by the left or right flank	به جناح راست یا چپ ناو
left footed	چپ پا
left winger	جناح چپی
left for ward	در فوتبال پیشرو چپ
left-handed	با دست چپ بازی کردن
left justify	دستور چاپ که حاشیه سمت چپ متن را از رج میکند
left justification	تغییر مکان عدد دودویی به سمت چپ عدد
left justification	تمایل به چپ
left justified	هم تراز شده از چپ
left justify	هم تراز کردن از چپ
left-hand	چپ دست
left shift	تغییر مکان به چپ
left shift	تغیر مکان به چپ ریاضی یک بیت از داده در کلمه . عدد دودویی با هر تغییر مکان دوبرابر میشود
left slide	حرکت موج سوار روی موج بسمت چپ روبرو ساحل
left the ban	رفع ممنوعیت
left-hand	دست چپ
left turn	به چپ چپ
left turn	حرکت به چپ به سمت چپ چرخیدن
left unsaid	مسکوت عنه مانده
left ward	چپ
left justification	زوج کردن حاشیه سمت چپ متن
left incline	میل به چپ
left handedly	غیر صمیمانه از روی عدم خلوص
left-handed	دوپهلو
left-handed	دورو مشکوک
left handedly	باریا
left handedly	بطورمشکوک یا مبهم یا دوپهلو
left handedness	چپ دستی
left-handed	چپ دست
left handedness	دوروئی
left handedness	ریا
left heart	نیمه چپ قلب
left heart	قلب چپ
left hander	دست چپی
A debtor left to himself will become a creditor . <proverb>	بدهکار را که به یال خود گذاشتى طلبکار مى شود.
Left out of one place and driven away from another. <proverb>	از آنجا مانده از اینجا رانده .
left-handed compliment <idiom>	دوپهلو حرف زدن برای رنجاندن
elvis has left the building <idiom>	[تمام شده است]
left-hand drive	فرمان به سمت چپ
to make a turn to the left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
left round bracket	پرانتز باز
left-luggage office	دفتر بار امانتی
left wing of army	پهلوی چپ میسره
left hand drive	فرمان به سمت چپ
Where is the left-luggage office?	دفتر بار امانتی کجاست؟
Turn left at the next corner.	سر پیچ بعدی به چپ بپیچید.