Dictiornary-Farsi | left ward | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)

English	Persian
left ward	چپ


Search result with all words

left for ward	در فوتبال پیشرو چپ
left wing for ward	پیشرو دست چپ
Other Matches

She was left out in the cold . she was left high and dry .	سرش بی کلاه ماند
He was sitting on my left (left side)	طرف چپ من نشسته بود
I am left out . I am left out in the cold .	کلاهم پ؟ معرکه است
ward off	دفاع کردن
ward off	دفع کردن
to ward off	دفع کردن
to ward off	از خود دور کردن
to out ward seeming	برحسب فاهر
to out ward seeming	فاهرا`
ward	دسته کاغذ
in ward	تحت تولیت
ward off	از خوددور کردن
ward	بخش
ward	اطاق عمومی بیماران بستری صغیری که تحت قیومت باشد محجور
ward	اطاق جدا
ward	دهلیز
ward	نگهداری کردن توجه کردن
ward	سلول زندان
ward	حیاط محوطه زندان
ward	محوطه
ward	نگهبان
ward	تولیت
ward	مولی علیه
ward	محجور حفافت بخش
ward	ناحیه
lee ward	در جهت مخالف باد
ward heeler	کارچاق کن سیاسی ناحیه بخصوصی
the out ward eye	چشم برون
stern ward	بطرف عقب کشتی
lee ward	side lee
clearance in ward	گواهی مامورین گمرک نسبت به کالاهایی که مشمول حقوق گمرکی می شوند قبل از تخلیه و بعد از حمل
the out ward eye	چشم فاهر
watch and ward	حق نگهبانی روزانه و شبانه
side ward	پهلویی
to keep watch and ward	پاسداری کردن
to keep watch and ward	حفافت یادفاع کردن
to go back ward	به قهقرارفتن
wind ward	در جهت باد
ward room	اطاق افسران در کشتی جنگی
to go back ward	پس رفتن
castle ward	پاسبان دژیاقلعه
castle ward	دژبان
side ward	یک بری
side ward	ضلعی
soiuth ward	بطرف جنوب متمایل بجنوب
right wing to ward	پیشرو
soiuth ward	بسوی جنوب
right wing to ward	دست راست
side ward	ازپهلو
to go spell back ward	ازاخریاوارونه همی کردن
ward leonard control	کنترل وارد لئونارد
ward leonard control	اتصال لئونارد
hom ward bound	اماده رفتن به کشور میهن
left <adv.>	سمت چپ
outside left	گوش چپ
to the left <adv.>	سمت چپ
on the left <adv.>	سمت چپ
nothing was left over	چیزی باقی نماند
left inner	بازیکنمهاجمچپ
right and left	ازهرسوبهرسو
left over	باقی مانده
on the left	در سمت چپ
left over	زیاد امده
left	: چپ درطرف چپ
from right and left	از چپ وراست
from right and left	از هر سو
left$	تابع $LEFT در زبان BASIC
i took up where he left	از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
My name has been left out .	اسم من از قلم افتاده است
keep to the left	دست چپ بروید
nothing was left over	چیزی زیادنیامد
She just left ( went ) . off she went .	گذاشت ورفت
left	جناح چپ
to be left	ماندن
left	: زمان ماضی فعل leave
KEEP LEFT	از سمت چپ حرکت کنید.
left d.	نظام به چپ
to be left	زیاد امدن
left	ضربه چپ
we left for paris	عازم پاریس شدیم
soon after he left for paris	چندی
we left a card on him	کارتی در خانه اش گذاشتیم
soon after he left for paris	سوی پاریس رهسپار شد.
straight left	چپ مستقیم در بوکس
left justification	تمایل به چپ
left atrium	آتریوم چپ
No left [right] turn!	گردش به چپ [راست] ممنوع!
to turn left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
the parting on the left	فرق سر به چپ
out in left field <idiom>	از جواب صحیح دورشدن
I arrived as soon as he left ( went ) .	همین که رفت من آمدم
I left my hat , a new one at that .	کلاهم را که نوهم بود جاگذاشتم
There is no time left .	دیگر وقتی نمانده
He left for good . And away he went .	رفت که رفت
Please turn left now.	لطفا حالا شما به چپ بپیچید.
left parenthesis (	پرانتز باز
to be [left] stranded	سرگردان شدن
to be [left] stranded	دربدر شدن
to be left in disbelief <idiom>	قابل فهم نبودن
to be left in disbelief <idiom>	باور نکردنی بودن
to jink right [left]	ناگهان مسیر را به راست [چپ] تغییر دادن
He got all dressed up and left .	شال وکلاه کردورفت
When it comes to me there is no more food (left).	به من که می رسد غذا تمام شده
left lung	ریهچپ
left halfback	هافبکچپ
left half	نیمهچپ
left guard	محافظچپ
left forward	فورواردچپ
left fielder	دفاعچپزمین
left field	سمتچپزمین
left defence	دفاعچپ
left cornerback	مهرهگوشهعقبچپ
left channel	بلندگویسمتچپ
left outside linebacker	مهرهنطآخریبیرونیچپ
left safety	مهرهمفمنچپ
Left parting	جداشونده چپ
The would left a mark.	جای زخم باقی ماند
The first line is left out.	سطر اول جا افتاده است
He left just before you arrived.	درست پیش پای شما رفت
Since I left school.	ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
left-of-centre	معتقدبهسوسیالیزم
hard left	اعضایتندرویحزبسیاسی
left ventricle	ونتریکلچپ
left valve	لبهچپ
left tackle	دفاعچپ
left centre	مرکزچپ
half left	فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
left hand	دست چپ
left-handers	ادم چپ دست
left-hander	پیچ به سمت چپ
left-hander	چپ دست
left hand	واقع در دست چپ دست چپی
left hand	کج
left-wing	مربوط به جناح چپ
guide left	فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
left-wing	شخص دست چپی
left wing	مربوط به جناح چپ
left wing	شخص دست چپی
left-handed	با دست چپ بازی کردن
left handed	چپ دست
left handed	واقع در سمت چپ ناشی
left handed	چپ گرد
left-handers	چپ دست
left-handers	پیچ به سمت چپ
inside left	بغل چپ
it was left unfinished	ناتمام ماند
dress left	از چپ نظام یا از راست نظام
left about turn	عقب گرد
by the left or right flank	به جناح راست یا چپ ناو
left back	پشتیبان چپ
eyes left	نظر به چپ
left court	زمین سرویس سمت چپ
left face	بچپ چپ
left flank	جناح چپ
left flank	میسر
battery left	رگبار از راست یا از چپ
left-wingers	جناح چپی
left-winger	جناح چپی
left-handed	دست چپ
left footed	چپ پا
left winger	جناح چپی
left-handed	دورو مشکوک
left-handed	دوپهلو
left handedly	غیر صمیمانه از روی عدم خلوص
left shift	تغیر مکان به چپ ریاضی یک بیت از داده در کلمه . عدد دودویی با هر تغییر مکان دوبرابر میشود
left shift	تغییر مکان به چپ
left-hand	واقع در سمت چپی
left justify	دستور چاپ که حاشیه سمت چپ متن را از رج میکند
left justify	هم تراز کردن از چپ
left justified	هم تراز شده از چپ
left justification	تغییر مکان عدد دودویی به سمت چپ عدد
left slide	حرکت موج سوار روی موج بسمت چپ روبرو ساحل
ragged left	چپ ناهموار
not a scrap is left	ذرهای باقی نمانده است
much sugar was left	قند زیادی باقی ماند
left unsaid	مسکوت عنه مانده
left turn	حرکت به چپ به سمت چپ چرخیدن
left turn	به چپ چپ
left the ban	رفع ممنوعیت
left justification	زوج کردن حاشیه سمت چپ متن
left incline	میل به چپ
left heart	نیمه چپ قلب
left-hander	ادم چپ دست
left handedly	باریا
left handedly	بطورمشکوک یا مبهم یا دوپهلو
left handedness	چپ دستی
left-hand	چپ دست
left handedness	دوروئی
left handedness	ریا
left-hand	دست چپ
left-handed	چپ دست
left heart	قلب چپ
left hander	ادم چپ دست
left hander	دست چپی
left-handed compliment <idiom>	دوپهلو حرف زدن برای رنجاندن
Northing is left to accident.	حساب همه چیز از پیش شده
A debtor left to himself will become a creditor . <proverb>	بدهکار را که به یال خود گذاشتى طلبکار مى شود.
Left out of one place and driven away from another. <proverb>	از آنجا مانده از اینجا رانده .
elvis has left the building <idiom>	[نمایش به اتمام رسیده]
elvis has left the building <idiom>	[تمام شده است]