Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (8 milliseconds)
English	Persian
left-of-centre	معتقدبهسوسیالیزم
Other Matches
left centre	مرکزچپ
He was spending money right,left and centre.	چپ وراست پول خرج می کرد
She was left out in the cold . she was left high and dry .	سرش بی کلاه ماند
He was sitting on my left (left side)	طرف چپ من نشسته بود
I am left out . I am left out in the cold .	کلاهم پ؟ معرکه است
centre	تمرکز یافتن
centre	وسط ونقطه مرکزی
centre	مرکز
centre	میان
centre	درمرکز قرارگرفتن
right centre	مرکزقائم
centre	قرار دادن مناسب نوک خواندن / نوشتن روی دیسک مغناطیسی یا نوار
centre	وسط
centre	محل
centre	سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centre	شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centre	محل نقاط سوراخ شده اطراف مرکز نواز کاغذی
centre	قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
off-centre	لنگی
centre third	سومینخطمیانی
right-of-centre	جناحراست محافظهکاران
centre	نقط ه میانی چیزی
off-centre	لنگ زدن
off centre	لنگ زدن
off centre	لنگی
Take me to the city centre?	مرا به مرکز شهر ببرید.
How far is it to city centre?	تا مرکز شهر چقدر راه است؟
civic centre	میانگاه شهر
civic centre	مرکز شهر
centre plate	keel drop
centre pawns	پیادههای مرکزی شطرنج
centre of pressure	مرکز فشار
profit centre	واحد دخل و خرج کننده
profit centre	قسمتی از سازمان که مسئولیت محاسبه هزینه هاو درامدها را به عهده دارد
centre of activities	مرکز عملیات
surrending the centre	تفویض مرکز
centre game	بازی مرکزی
centre-stage	شرائطبسیار حساسو مهم
shopping centre	مرکزخرید
off centre load	بار خارج از مرکز
fluid centre	مرکز سیال
community centre	محلاجتماعات
profit centre	مرکز سود
cost centre	مرکز هزینه یابی
detention centre	پذیرشهتل
garden centre	مکاندفنزباله
health centre	مرکز سلامتی
centre field	مرکززمین
leisure centre	مرکزتفریحیورزشی
reception centre	مکانیکهبرایافرادبیخانماناقامتگاهموقتیفراهممیآورد
remand centre	بازداشتگاهموقت
centre castle	پل فرماندهی
centre back	نیمهعقب
centre hole	مرکزگودال
centre Keelson	مرکزالوارکیل
centre lane	بیندوخط
centre line	خطمرکزی
centre mark	نقطهمرکزی
centre pocket	گودال
centre pocket	مرکزی
centre point	نقطهمرکزی
centre span	مرکزپل
centre spot	خالوسط
centre strap	نوارمیانی
centre wheel	چرخهمیانی
centre-aisle	راهرویمیانی
centre-back	میانیعقب
conference centre	مرکزکنفرانس
centre post	قسمتبدونآرایش
centre half	نیمهمیانی
centre forward	مرکز
centre base	ستونمرکزی
centre chief	مهاجممیانی
centre circle	دایرهمرکزی
nerve centre	مرکز فرمان
centre of mass	مرکز ثقل
centre of mass	گرانیگاه
centre of gravity	مرکز ثقل
centre of gravity	گرانیگاه
centre flag	پرچموسطی
centre fielder	بازیکنمرکزی
centre electrode	الکترودمرکزی
centre court	حیاطمیانی
centre console	میزفرمانمرکزی
centre service line	خطسویسزنیمیانی
centre face-off circle	دایرهمرکزیمحلروبروشدنحریفها
centre back vent	پیلیپشت
urban centre of a community	مرکز شهرک
What's the fare to city centre?	نرخ کرایه تا مرکز شهر چقدر است؟
in the centre near the railway station	در مرکز شهر نزدیک ایستگاه قطار
Which bus goes to the town centre?	کدام اتوبوس به مرکز شهر میرود؟
Can I drive to the centre of town?	آیا می توانم تا مرکز شهر با ماشین بروم؟
shopping centre [British]	مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
shopping centre [British]	مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
principal centre of affairs	مرکز مهم امور
retail centre [British]	مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
retail centre [British]	مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
shopping centre [British]	مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
retail centre [British]	مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
centre of crest circle	مرکز انحنای ستیغ
centre of crest circle	مرکز خمیدگی
centre holding variation	واریاسیون حفظ مرکز درجوئوکو پیانو
centre counter defence	دفاع متقابل مرکزی
shopping centre [British]	مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
retail centre [British]	مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
retail shopping centre [British]	مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
runway centre line markings	خطوسطخیابان
retail shopping centre [British]	مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
retail shopping centre [British]	مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
retail shopping centre [British]	مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
to be left	ماندن
from right and left	از چپ وراست
on the left <adv.>	سمت چپ
nothing was left over	چیزی باقی نماند
on the left	در سمت چپ
She just left ( went ) . off she went .	گذاشت ورفت
left inner	بازیکنمهاجمچپ
right and left	ازهرسوبهرسو
outside left	گوش چپ
left	ضربه چپ
KEEP LEFT	از سمت چپ حرکت کنید.
to be left	زیاد امدن
left$	تابع $LEFT در زبان BASIC
My name has been left out .	اسم من از قلم افتاده است
keep to the left	دست چپ بروید
left	: زمان ماضی فعل leave
left d.	نظام به چپ
left	جناح چپ
left over	باقی مانده
left over	زیاد امده
left	: چپ درطرف چپ
to the left <adv.>	سمت چپ
i took up where he left	از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
left <adv.>	سمت چپ
nothing was left over	چیزی زیادنیامد
from right and left	از هر سو
left defence	دفاعچپ
left cornerback	مهرهگوشهعقبچپ
to be left in disbelief <idiom>	باور نکردنی بودن
left parenthesis (	پرانتز باز
to be left in disbelief <idiom>	قابل فهم نبودن
left field	سمتچپزمین
to be [left] stranded	سرگردان شدن
to be [left] stranded	دربدر شدن
left fielder	دفاعچپزمین
When it comes to me there is no more food (left).	به من که می رسد غذا تمام شده
He got all dressed up and left .	شال وکلاه کردورفت
He left for good . And away he went .	رفت که رفت
There is no time left .	دیگر وقتی نمانده
I left my hat , a new one at that .	کلاهم را که نوهم بود جاگذاشتم
I arrived as soon as he left ( went ) .	همین که رفت من آمدم
out in left field <idiom>	از جواب صحیح دورشدن
the parting on the left	فرق سر به چپ
to jink right [left]	ناگهان مسیر را به راست [چپ] تغییر دادن
to turn left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
No left [right] turn!	گردش به چپ [راست] ممنوع!
The would left a mark.	جای زخم باقی ماند
The first line is left out.	سطر اول جا افتاده است
left forward	فورواردچپ
left guard	محافظچپ
left half	نیمهچپ
left halfback	هافبکچپ
left lung	ریهچپ
left outside linebacker	مهرهنطآخریبیرونیچپ
hard left	اعضایتندرویحزبسیاسی
left safety	مهرهمفمنچپ
left tackle	دفاعچپ
left valve	لبهچپ
left ventricle	ونتریکلچپ
Left parting	جداشونده چپ
Since I left school.	ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
He left just before you arrived.	درست پیش پای شما رفت
Please turn left now.	لطفا حالا شما به چپ بپیچید.
left heart	نیمه چپ قلب
left-handers	ادم چپ دست
left handedness	چپ دستی
left handedly	بطورمشکوک یا مبهم یا دوپهلو
left handedly	باریا
left handedly	غیر صمیمانه از روی عدم خلوص
left-handers	چپ دست
left-handers	پیچ به سمت چپ
left-hand	واقع در سمت چپی
left winger	جناح چپی
left-hander	پیچ به سمت چپ
left-hander	چپ دست
left heart	قلب چپ
left wing	مربوط به جناح چپ
left-wing	شخص دست چپی
left hander	دست چپی
left hander	ادم چپ دست
left-wing	مربوط به جناح چپ
left-hander	ادم چپ دست
left handedness	ریا
left-winger	جناح چپی
left-wingers	جناح چپی
battery left	رگبار از راست یا از چپ
left back	پشتیبان چپ
left court	زمین سرویس سمت چپ
left face	بچپ چپ
left flank	جناح چپ

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com