English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
leg ride and cross face olympic lift سگک وارو
Other Matches
olympic lift and cross face گرفتن بازوی چپ حریف از جلو وران پای راست از پشت
olympic lift and cross face کنده حصیر مال
olympic lift کنده یک چاک
olympic lift بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
olympic cross صلیب المپیک
to hitch a lift [ride] from somebody سواری شدن [در خودروی کسی]
Please let me give you a lift (ride). اجازه بدهید سوارتان کنم
thumb a lift/ride <idiom> اتوزدن
face lift عملجراحیکشیدنپوستصورت
cross face درو از جلو
Olympic مربوط به مسابقات المپیک
Olympic المپیک
Olympic Games مسابقههای قهرمانی که یونانیهای باستان هرچهارسال یک باربرپامی کنند
olympic review نشریه رسمی کمیته بین المللی المپیک
winter olympic بازیهای المپیک زمستانی
olympic rings 5 حلقه المپیک
olympic trench shooting مسابقه تیراندازی المپیک با 5تیر از 5 موضع مختلف
olympic size pool اندازه و طول استخر المپیک 05 در 12 متر
He broken an Olympic record. رکورد المپیک را شکست
To bring two persons face to face . دونفر رابا هم روبروکردن
Her face wreathed in smile . Her face broke into a radiant smile . گل از گلش شکفت
take for a ride <idiom> سرکسی کلاه گذاشتن
ride سواری
ride سوار شدن
let (something) ride <idiom> ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
ride چرخش ناو روی لنگر
over ride ملغی کردن
ride سوارشدن
ride off دور شدن
ride گردش سواره
over ride لغو کردن برانداختن
to ride one down بااسب کسیراپایمال کردن
ride out <idiom> رنج کشیدن
to ride out سالم بیرون رفتن از
to ride one down سواره بکسی
to get a ride with somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
ride مسلط شدن سوار شدن بر
to take a ride سواری کردن
take someone for a ride <idiom> تقلب کردن
to give somebody a ride کسی را سوار کردن
to ride on the bus سوار اتوبوس شدن [برای رفتن به جایی]
train ride گردش با قطار
ride [American E] سواری [گردشگری] [خودرو رانی]
to ride on a horse روی اسبی سوارشدن
To get into (ride in)a car . سوار اتوموبیل شدن
to ride on a horse سواراسبی شدن
to ride on a horse اسبی را سوار شدن
to ride a bicycle دوچرخه سواری کردن
to give somebody a ride به کسی سواری دادن
to ride roughshod تحکم کردن
to ride roughshod حکم فرمایی کردن
to ride roughshod بی پروایی کردن
zone ride کنار رفتن بعضی از بازیگران حریف برای دفاع از یک منطقه
ride herd on <idiom> از نزدیک دیدن وکنترل کردن
to ride for a fall بی پروایی در کار کردن
to ride in the car با خودرو رفتن
to ride for a fall بی پروا سوار شدن
to ride on the bus با اتوبوس رفتن
ride control سیستم کنترل ایرودینامیکی اتوماتیک که شتاب قائم ناشی از تندبادها را کاهش میدهد
ride rope بند سایبان کشتی
ride the bench بازیگر ذخیره
to ride on a horse براسبی سوار شدن
to learn to ride سواری یاد گرفتن
to ride to hounds با تازی شکار روباه کردن
to ride a race در اسب دوانی شرکت کردن
to ride and tie اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
cross way=cross road چهارراه
To swindle someoue . To take someone for a ride. سر کسی کلاه گذاشتن ( کلاهبرداری )
to ride shanks's mare پیاده رفتن
to ride one's horse to death اسب خود رابا سواری زیادازپا در اوردن
simple leg ride شگک خراب کردن حریف
to ride hell for leather باتندی هرچه بیشترتاختن
to ride shanks's mare سوار پای خودشدن
We have to stem the ride of emigration if our economy is to recover. اگر قرار است اقتصادمان رشد کند باید جلوی رشد مهاجرت را بگیریم.
leg ride and reverse chicken wing سگک قفل قیصر
Where is the lift? آسانسور کجاست؟
lift-off تخلیه کشتی توسط جرثقیل
lift سواری [گردشگری] [خودرو رانی]
lift مرتفع بنظرامدن بلندی
lift بالابری
lift یک وهله بلندکردن بار
lift دزدی
lift سرقت ترقی
to get a lift from somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
to get a lift with somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
lift بالارفتن
lift سرقت کردن
lift آسانسور
lift off بلند شدن هواپیما یا موشک
lift off جهش اولیه موشک یا گلوله هنگام شروع پرتاب جدا شدن از سکو
lift on بارگیری کشتی توسط جرثقیل
useful lift اختلاف بین وزن ثابت ایروستات و وزن کل
lift well چاه اسانسور
lift well چاه بالابر
lift بار زدن
lift-off جدا شدن یک هواپیما یا هررسانگر دیگر از زمین یا ازرسانگر مادر
lift بلند کردن
lift بالا دادن
lift رفع کردن
lift برداشتن
lift بالابر
lift دزدیدن
lift بالا بردن
lift بلند کردن شریک رقص اززمین
lift وسیله اوج گرفتن هواپیمای بی موتور کندن وزنه از زمین
lift از جاکندن
lift بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift برا
lift بالارو دامنه بالابری
lift بالابردن
lift جرثقیل
lift اسانسور
lift حمل کردن
lift بالارو
lift ترفیع اسانسور
lift پیشرفت
lift حمل و نقل هوایی
lift فرفیت
lift جر ثقیل بالا بر
lift مقدورات هوایی
lift axis محور برا
top lift طبقه زیرین پاشنه پا
topping lift مهار بالایی
lift coefficient ضریب برا
lift cruise توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift engine توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift span پلبالارو
lift control کنترل اسانسور
lift curve منحنی برا
lift dumper کاهنده برا
lift fan توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
lift fire بلند کردن اتش
topping lift طناب وصل به دکل برای نگهداری تیر اصلی افقی
total lift برای کل
translational lift برای انتقالی
derrick lift کشیدن وزنه به روی سینه باپاهای راست
ski lift دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
Lift up the table. سرمیز رابلند کن
You can lift the piano alone. تنهائی نمی توانی پیانو رابلند کنی
dissymmetry of lift ناهم اندزگی برا
dynamic lift برای دینامیکی
false lift برای کاذب
economic lift عمر قانونی وسیله
scenery lift چشماندازآسانسور
lift cord طناببالابر
jet lift استفاده از تراست موتورجت
heavy lift حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
valve lift کل حرکت خطی سوپاپ لایهای
j bar lift تله اسکی میلهای دونفره
hydraulic lift بلند کردن اب به نیروی اب
deal lift بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
lift arm دستهبالابر
lift bridge پلبالارو
economic lift عمرقانونی
lift fire قطع کردن اتش از روی یک هدف
lift fire زیادکردن برد اسلحه
to give one a lift کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
ti lift one's head نیرو گرفتن
t bar lift تله اسکی دونفره یا کلنگی
suction lift بلندی مکش
suction lift ارتفاع نظیر مکش در پمپ
suction lift ارتفاع مکش
static lift برای استاتیک
lift valve سوپاپ بالارونده
shoe lift پاشنه کش
lift van یخدان
lift van صندوقچه محکم
lift vector بردار برا
lift wire سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
poma lift تله اسکی میلهای برای انتقال نفر بنفر
lift frequency تعداددفعات حمل بار
to lift one's hand سوگند خوردن
to lift one's hand دست به سوگند برداشتن
lift frequency تناوب حمل و نقل
lift helicopter هلی کوپتر باری
lift helicopter هلی کوپترحمل و نقل
lift pass پاس عمقی
lift pump تلمبه کششی
lift shaft محور بالابر
lift strut پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift the ban on رفع توقیف کردن
lift the seizure رفع توقیف
lift thrust نسبت برا به تراست
lift truck خودرو دارای جرثقیل
lift truck لیفتراک
to lift up one's horn مغرور بودن
to lift up one's horn جاه طلب بودن
to lift up one's heel لگد زدن
to lift up one's hand دست بدعا برداشتن
opportune lift فرفیت حمل اضافی یا فرفیت حمل باقیمانده
dead lift کوشش بیهوده
airborne lift تناژیکان هوابرد
to give somebody a lift کسی را سوار کردن
airborne lift بار هوابرد
to offer somebody a lift به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
lift [of a pump] مقدار حمل [تلمبه ای] [مهندسی]
lift [of a pump] مقدار تحویل [تلمبه ای] [مهندسی]
amphibious lift ترابری اب و خاکی
lift [of a pump] مقدار انتقال [تلمبه ای] [مهندسی]
back lift حرکت چوب کریکت به عقب پیش از ضربه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com